در مورد توطئه چینی و پرونده سازی عابد توانچه و وبلاگ " تکروی " (2)
روزبه کلانتری
منبع سایت دانشجویان سوسیالیست دانشگاههای ایران
همان طور که در اطلاعیه قبلی ذکر کردم ، روز دوشنبه از بعد از ظهر از نگارش مطلبی در وبلاگ شخصی فردی به نام عابد توانچه در وبلاگ شخصی اش مطلع شدم . به وبلاگ سر زدم و دیدم که توانچه از " کشف " وبلاگی به نام " دآب تهران " خبر داده است که مسایلی را به برخی از فعالین دانشجویی و اجتماعی نسبت داده است . عابد توانچه با این استدلال ایجاد این وبلاگ و انتشار آن محتویات را به من نسبت داده بود ( خواهش می کنم به روند این استدلال دقت کنید ) : او حدس می زند که یکی از مقالات منتشر شده توسط وبلاگ " تریبون مارکسیزم " توسط من نوشته شده است و بنا بر ادعای توانچه وبلاگ " تریبون مارکسیزم " در دقایقی از روز دوشنبه به وبلاگ " دآب تهران " لینک داده است ( من دوشنبه بعد از ظهر به " تریبون مارکسیزم " سر زدم و لینکی ندیدم و بعد از آن هم گردانندگان وبلاگ وجود چنین لینکی را اساسا تکذیب کردند ) و نتیجه گرفته است که مسئولیت انتشار مطالب موجود در وبلاگ " دآب تهران " با من است !! و مقادیر معتنابهی از واژه هایی که در انبان لغاتش به وفور یافت می شود نیز به من نسبت داده بود . سایت " آزادی بیان " در هماهنگی با عابد توانچه همان شب ( دوشنبه شب ) بلافاصله مطلب توانچه را با توضیحات اضافه پوشش داده بود و از آنجا که گویی این سایت مصداق " بر عکس نهند نام زنگی کافور " است با مراعات تمام ملاکهای " آزادی بیان " از درج تکذیبیه ای که من در سه شنبه صبح نوشتم و برای چند سایت ( از جمله " آزادی بیان " ) فرستادم خود داری نمود و حاضر نشد توضیحی از من در مورد متنی که در خود آن سایت مورد من نوشته شده بود و ادعاهایی مطرح کرده بود منتشر سازد . عمر پستی که عابد توانچه در بعد از ظهر دوشنبه نوشته بود و آن اتهامات عجیب و غریب را مطرح کرده بود به 24 ساعت نکشید و به دلایل نامعلومی صبح سه شنبه از روی وبلاگ ایشان ناپدید شد . به راستی به این اعمال جز پرونده سازی و توطئه چینی چه چیز دیگری می توان اطلاق کرد ؟
عابد توانچه در پاسخ به تکذیبیه من یعنی مطلبی که در تکذیب آنچه او به من نسبت داده بود نگاشتم ، اتهامات و فحاشیها و انگ زنیهای دیگری را به شکل مشروحتر و مفصلتر و این بار همراه با تهدید و قداره بندی تکرار کرده است . راستش عفونت کلامی که در متن او جاری است ( خودتان می توانید بروید و بخوانید : www.takravi2.blogfa.com ) حتی چند لحظه هم کلام شدن با او را نیز به عملی مشمئز کننده بدل می نماید .
من در اطلاعیه اول تنها یک کلام خطاب به او نوشتم و حالا هم همان را تکرار می کنم . بر عکس آنکه ایشان خیال می کنند سر نوشت شخصیتهای سیاسی در آرشیو وبلاگ ایشان رقم می خورد و تلاطمات سیاسی معلول طوفانهایی هستند که ایشان در فنجان چای خود خلق می کنند ، روشهایی نظیر پرونده و سناریو سازی بر اساس حدس و گمان ، تهدید و قداره بندی ، فحاشی و آلوده ساختن فضا و ... روشهای کشف شده توسط ایشان نیستند . غیر از دستگاههای امنیتی حکومتهای استبدادی ، جریانات سیاسی مشخصی هم تاریخا از این روشها استفاده کردند : فاشیستها ؛ همانها که در سال 1933 پارلمان آلمان را آتش زدند و با انداختن مسئولیت آن به گردن کمونیستها ، دست به قلع و قمع آنان زدند . بر این اساس من به او گفتم و می گویم که او بهتر است همان " دانشجوی انقلابی خط امامی " که بود ، باقی بماند و زیر همان پرچم و به همین شیوه مالوف آن سنت سیاسی ( که توانچه به آن تعلق دارد و این ، عیب هم نیست ) به افشاگریهایش بپردازد نه اینکه آن روشها و سبک کار را به شکل قاچاق به عرصه فعالیت چپ وارد سازد . توانچه و پرونده سازان مشابه راه را عوضی آمده اند. هیچ کس در طول تاریخ با نشخوار اصطلاحات و سبیل کلفت گذاشتن چپ تلقی نشده است . قداره بندان ، لمپنها ، فحاشها ، پرونده سازان و سناریو نویسان امنیتی و ... همواره رویاروی چپ قرار داشته اند و نه در داخل صفوف آن . غیر از این نکته ، من در اطلاعیه قبلی ، تنها عملی را که به دروغ و با یک سناریوسازی بی شرمانه به من نسبت داده شده بود را تکذیب کردم که این هم به گواهی هر انسان منصفی از حقوق بدیهی من است . من نه در آن اطلاعیه نه ادعایی در مورد خودم و سوابقم و ... مطرح کرده بودم و نه اصولا چنین ادعاهایی را دارم و نه توانچه را در جایگاهی می دانم که در مقام حساب کشی از کسی در این موارد قرار داشته باشد و در سلامت آدمی هم که به مباحثه و مجادله با او علاقه مند باشد شک می کنم. در مورد تمثیل تاریخی ای هم که در بالا ذکر شد ، توضیح کوتاهی را لازم می دانم : نه الان آلمان سال 1933 است و صدالبته خوشبختانه نه توان توانچه در حد و اندازه گوبلز و اس . آرهای حامی اوست . او با این روش و منش تا اطلاع ثانوی تنها یک " پیراهن قهوه ای " کوچولو تلقی خواهد شد . وضعیت کنونی او برای دوستانش رقت انگیز و نزد دشمنانش مایه انبساط خاطر است.
و اما چند کلمه با دوستانی که خود را عضو جریانی می دانند که توانچه منتسب به آن است ( دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب ) و تمامی آنهایی که به خاطر یک اشاره کلی در متن مقاله ای طولانی صفحه ای در مورد رابطه برخی از فعالین دانشجویی ( بدون نام بردن یک نفر ) با یک جریان خاص ، کمپین وسیعی به راه انداختند و مقالات کوتاه و بلند بسیاری در تقبیح آن به نگارش در آوردند و انگشت اتهام خویش را به هر سو نشانه رفتند . دلیل سکوت آنها در مقابل اعمال توانچه - که خود را عضوی از آنان معرفی می کند - چیست ؟ واکنش آنها در مقابل او که علنا و به صراحت و با نام و نشان به پرونده سازی و سناریوی سازی امنیتی ( در خوش بینانه ترین حالت بر اساس حدس و گمان ) می پردازد و آشکارا افراد را به پرونده سازیهای امنیتی بیشترتهدید می کند ، فحاشی می کند و انگ می چسباند چیست ؟ ریشه این منطق دوگانه در کجاست ؟ آیا جریانی که یکی از اعضایش اینچنین بیمارگونه و بی پروا دست به پرونده سازی برای افراد داخل کشور می زند ، می تواند نقدی بر به کار بردن چنین روشهایی درمورد خودش داشته باشد ؟
چپ دانشجویی در برهه حساسی قرار دارد و افرادی که حیات سیاسی آنها تنها در لجنزارهای فحاشی و پرونده سازی و افترا و ... میسر است ، در چنین شرایطی بیش از هر موقع دیگری تیشه به ریشه چپ خواهند زد . ناظران منصف و آگاه بدون شک منتظر موضع گیری صریح دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب در مورد اقدامات پلیسی یکی از اعضای آن یعنی عابد توانچه خواهند بود .
چهار شنبه 5 تیرماه 1387
روزبه کلانتری
+ نوشته شده در چهارشنبه 5 تیر1387ساعت 3 توسط دانشجویان سوسیالیست