آغاز یک پایان »، تلاشی عبث در تشدید سرکوبها »
میثم مردوخ
مرداد ١٣٨٩- آگوست ٢٠١٠
اخیرا از سوی حاکمیت سرمایه و سرکوب، هجومی سازمان یافته علیه فعالین کارگری، دانشجویی، زنان و فعالین سیاسی انجام گرفته که ده ها فعال این جنبش ها را روانه بازداشتگاه ها و زندان نموده و تحت شدیدترین شکنجه ها قرار داده است. خبرهای منتشره حاکی از بازداشت پیاپی چندین تن از فعالین و پیشروان کارگری بوده است. سعید ترابیان و رضاشهابی از اعضای هیئت مدیره سندیکای اتوبوس رانی تهران و حومه در خانه و محل کار خود دستگیر می شوند، که رضا شهابی پس از چند هفته هنوز از وضعیت وی خبری در دست نیست؛ علیرضا اخوان ، مهدی فرحی شاندیز و بهنام ابراهیم زاده از فعالان کارگری و از اعضای " کانون مدافعان حقوق کارگر" و" کمیته پیگیری برای ایجاد تشکل کارگری"، هر کدام به بهانه هایی دستگیر و روانه زندان می شوند. محمد اشرفی فعال کارگری و عضو کمیته پیگیری از سوی شعبه 3 بازرسی دادگاه انقلاب برای مراجعه به آنجا احضار شده است. پدرام نصرالهی (نبز) عضو کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری روز 31/3/89 ساعت 12 ظهر توسط نیروهای امنیتی دستگیرو روانه زندان گردید که با قرار وثیقه آزاد میوشد، خسرو بوکانی عضو هیئت اجرایی " کمیته هماهنگی " پس از مدتی بازداشت به دادگاه فراخوانده شد و شعبه اول دادگاه انقلاب ارومیه، حکم دو سال زندان، به اتهامات واهی و همچنین عضویت در کمیته هماهنگی را در روز دوشنبه 1389/4/7 به وی ابلاغ کرد، کاوه گل محمدی یکی از اعضای کمیته هماهنگی در کامیاران است که سال گذشته به اتهام عضویت در کمیته هماهنگی به 4 ماه حبس تعزیری محکوم شده بود اخیرا برای گذراندن محکومیتش به زندان مرکزی سنندج منتقل شده است. روز 11/4/89 شش نفر از اعضای كمیته هماهنگی به نامهای صمد احمدپور، رحمان تنها ، رحمان ابراهیم زاده ، فتاح سلیمانی ، حسین پیروتی ، عباس هاشم پور وهمچنین عیسی ابراهیم زاده از فعالین کارگری شهر اشنویه از طرف شعبه اول دادگاه انقلاب ارومیه احضار شدند و روز یكشنبه مورخه 89/5/10 جلسه محاكمه آنها در شعبه اول دادگاه انقلاب در ارومیه به ریاست قاضی درویشی با حضور وكیل مدافع فعالین كارگری ، آقای فریدون احمدی برگزار و قرار است که تصمیم در مورد حکم آنها بعدا ابلاغ شود. صدیق سبحانی و وفا قادری از اعضای کمیته هماهنگی به دادگاه سنندج احضار و مورد باز پرسی قرار گرفتند. صدیق کریمی عضو هیئت مدیره و فواد کیخسروی از اعضای اتحادیه آزاد کارگران ایران به شعبه اول دادگاه انقلاب سنندج احضار شدند. "پژمان رحیمی" از فعالان كارگری در خوزستان هم به 7 سال زندان محكوم شده و "سلام قادری" و "خالد اسدی" از فعالین كارگری شهر مریوان نیز روز 9 خرداد ماه برای گذراندن دوره محكومیت زندان تعلیقی تحمیل شده به دادگاه احضار و سپس به زندان مریوان انتقال یافتند، باز هم فشار بر فعال کارگری دربند منصور اسالو رئیس هیئت مدیره سندیکای شرکت واحد و خانواده وی بیشتر و بیشتر شده است. این اخبار تداوم و شدت سرکوب هایی است که صاحبان سرمایه اخیرا علیه فعالین جنبش کارگری به کار گرفته اند. اعمال سرکوب و خفقان تنها فعالین کارگری را در بر نگرفته است، زنان، دانشجویان و فعالین سیاسی هم مورد هجوم دستگاه سرکوب رژيم قرار گرفته اند. روزی نیست که خبر دستگیری فعالین زنان، اجرای طرحهای ضد زن مانند طرح "حجاب و عفاف" و دستگیری و برخورد با زنان در خیابان ها و دانشگاه ها به بهانه بد حجابی و همچنین صدور احکام از سوی کمیته انضباطی دانشگاه و بی دادگاههای رژیم حاکم، مبنی بر صدور حکم زندانهای طولانی مدت برای فعالین دانشجویی و اجرای آن، اخراج از دانشگاه و محرومیت از تحصیل، تعلیق و محرومیت از خوابگاه و تحصیلات دانشجویی و رفاهی، را در رسانه ها ندیده و نشنیده باشیم. به راه انداختن اعدام ها و بگیر و ببندها، ایجاد فضای رعب در جامعه که علیه فعالین سیاسی در سطح وسیعی به راه افتاده است، بیانگر هراس و وحشت رژیم از این جنبش ها در متن اوضاع سیاسی کنونی است. بی شک ایجاد این گونه فشار و سرکوب ها صرفا بدین منظور صورت می گیرد که میان کارگران و سایر اقشار تهی دست و تحت استثمار جامعه رعب و وحشت ایجاد نمایند و آنان را از تلاش جهت کسب خواست و مطالبات برحقشان بازدارند. تشدید این سرکوب ها در شرایطی اعمال می شود که کارگران و مردم آزادی خواه فاز جدید و فصل نوینی از مبارزه آزادی خواهانه و رادیکال خود را شروع کرده اند. خیزش توده ای که پایان یک دوره از مبارزات خود را با یک خیز رادیکال آغاز نموده، افقی نوین را در پرتو این جنبش گشوده است. اگر صحبت بر سر فاز جدیدی است که جنبش توده ای پیش گرفته است، بایستی با تامل وتعمق بر سر آن، روشن تر به آن پرداخت و با شکافتن جوانب گوناگون آن، و با ارزیابی دقیق و واقع بینانه از اوضاع سیاسی جاری، عملکرد رژیم را در برخورد با جنبشهای اجتماعی و مشخصن سرکوب و هجمه های فزاینده علیه جنبش کارگری و پیشروان این جنبش، بر متن اوضاع سیاسی کنونی را دریابیم. با گذشت یک سال از خیزش توده ای اکنون سوالی پیش روی جامعه ایران و حتی جامعه جهانی قرار گرفته است که سرنوشت آنچه منجر به تظاهرات میلیونی در خیابان ها شد به کجا منتهی شده است؟ آیا بحران اقتصادی وسیاسی که دامنگیر رژیم بود اکنون به اتمام رسیده است؟ واگر حال این حضور اعتراضی در خیابان ها به چشم نمی خورد، آیا این مبارزات زیر ضرب سرکوب وحشیانه رژیم دچار رکود و به شکست کشانده شده است؟ این موضوع را سعی خواهیم کرد بیشتر باز کرده و جوانب آن را بیشتر بشکافیم. درک واقع بینانه و ریشه یابی آنچه خیزیش توده ای را به همراه داشت، این امکان را به ما خواهد داد تا سَیر روند این مبارزات را شناخته و چشم اندازهای آتی آن را هم روشنتر سازیم. بدوا لازم است روندی را که جنبش توده ای در یک ساله اخیر پیمود را مختصرن بازگو نماییم. (هرچند قبلاً در مقاله "بازخواني جنبش توده اي جاری و چشم اندازهاي آتي" به این موضوع پرداخته ام). با گذشت سه دهه از عمر این رژیم سرکوبگر، کارگران و توده های ستم کش نه تنها تغییری در بهبود زندگی فلاکتبارشان ایجاد نشده است، بلکه تحت حاکمیت اسثتمار و سرکوب، فقر و گرسنگی به بالاترین حد خود رسیده است، طوری که حد فاصل فقر و رفاه، درهای به عمق و پهنای درد و تنگدستی، گرسنگی و آزار هر روزه آنان شکل گرفته است. زنانی که شدیدترین بی حقوقی ها و ستم مضاعف تحت حاکمیت سرمایه داری اسلامی را با پوست و استخوان احساس میک نند. جوانانی که ابتدایی ترین حقوق انسانی از آنان سلب شده است و قربانیان اصلی معضلات اجتماعی همانند، بیکاری، اعتیاد، تجارت دختران جوان و فحشا و خشونت های گوناگون و باز هم جز سرکوب و زندان و محرومیت چیز دیگری در انتظارشان نخواهد بود. جنبش توده ای و آزادیخوهانه مردم طی یک سال اخیر فراز و فرودهای فراوانی را از سر گذراند. آغاز این خیزش میلیونی اگرچه تقلب و کودتای انتخاباتی از سوی جناح نظامی- مالیِ سپاه پاسداران، بهانه ای شد تا مردم به جان آمده خشم فروخورده خود را با اعتراضات خیابانی و رودرویی با نیروهای سرکوبگر رژیم فریاد بزنند، اما ریشه آنچه این جنبش را در ابعادی به این گستردگی وارد عرصه مبارزه سیاسی کرد و کلیت رژیم را به چالش گرفت، عمیقن ناشی از محرومیت های فزاینده ای که طی این سه دهه بر اکثریت مردم ایران تحمیل شده است، می باشد. این فوران خشم و نفرت مردم ایران به وضع نابرابر کنونی بود و باز هم ریشه در خواست ومطالباتی بود که کارگران و توده های زحمتکش در سال 57 برای آن انقلاب و جانفشانی کردند، و اما! زیر ضرب همجمه های دردناکِ حاکمیت اسلامی سرمایه با کمک امپریالیسم غرب سرکوب و به خون کشیده شد. برآیند این واقعیت فرصتی شد تا مردم رنج دیده خواست و مطالبات پایمال شده شان را فریاد و برای کسب و تحقق آن، هر بهانه ای را غنمیت بشمارند، تا از وضع موجود رهایی یابند و یا حداقل گشایشی در وضعیت فلاکتبارشان ایجاد شود. اگر بر ما روشن است که کارگران، زنان و جوانان و توده های زحمتکش تحت حاکمیت سرمایه داری اسلامی ایران (با همه جناح هایش) به جز فقر و تیره روزی، بی خانمانی، فقدان ابتدایی ترین حقوق و آزادی ها، ناعدالتی، گرانی و بیکاری و اختناق و سرکوب، چیزی عایدشان نشده و نخواهد شد و مبارزه برای کسب این مطالبات هم، به هر شیوه ممکن مورد هجمه های وحشیانه قرار می گیرد، پس توده های معترض در خیابان ها، دلیلی ندارند که مبارزات خود را به نتایج انتخابات و حذف جناح اصلاح طلبان حکومتی از سهم بری از سود اندوزی سرمایه و قرار گرفتن در نهاد و ارگان های اصلی رژیم، جهت استثمار و سرکوب بیشتر کارگران و زحمتکشان، محدود نمایند و چاره ای ندارند به جز پس زدن این بخش از حاکمیت و فراروی از چهارچوب قانون اساسی موجود، تا دست یابی به زندگی شایسته انسان و جامعه ای آزاد و برابر. بحران اقتصادی و سیاسی که رژیم با آن دست به گریبان است، از بدو اعمال حاکمیت خویش با آن روبرو بوده و تاکنون هم نه تنها از دام این بحران رهایی نیافته است، بلکه شدت این بحران موجودیت آن را با خطر جدی مواجه ساخته است. بحران اقتصادی که تلاش های فراوانی جهت حل آن به کار گرفته شد با ناکامی جناحهای مختلف در حل آن، بحران سیاسی را عمیق و عمیقتر ساخته است. اکنون فشارهای سازمان بین الملل و دولت های سرمایه داری غربی بر تداوم و تشدید محاصره اقتصادی به دولت ایران، بر شدت بحران اقتصادی افزوده است. ازسوی دیگر رشد چشمگیر اعتراض و مبارزه کارگران و مردم ستم کش به وضع موجود در داخل، این رژیم را به لبه پرتگاه سوق داده است. تداوم چنین اوضاعی، شرایط فلاکت بارتری را بر کارگران و اکثریت توده های مردم تحمیل و تداوم زندگی را بر آنان دشوارتر خواهد ساخت. چرا که بار گران این بحران و هدفی که رژیم سرمایه در پی آن است، از طریق تحمیل زندگی زیر خط فقر، گرسنگی وبیکاری، گرفتن شیره جان آنها از طریق دست بردن به سفر خالی کارگران و در کل استثمار و به برده کشاندن هر چه بیشتر کارگران و مردم زحمتکش، جهت پایان دادن و یا تخفیف این بحران و ورشکستگی اقتصادی و ممانعت از تداوم بحران سیاسی را در پیش گرفته ودر پی فائق آمدن بر وضع موجود است. عاملی که توده های معترض را به حرکت در آورد نه تنها پاسخی درخور که جواب گوی نیازمندی های کارگران و مردم زحمتکش باشد، نگرفته است، بلکه وخامت وضعیت اقتصادی و معیشتی روز به روز افزایش می یابد، بحران سیاسی همچنان پابرجاست و تا وقتی ریشه این بحران اقتصادی و سیاسی خشکانده نشود، قربانیان اصلی این بحران آرام نخواهند گرفت و مبارزه برای متحقق کردن خواست و مطالبات، واقعیتی اجتناب ناپذیر و جزء لاینفکی از مبارزه طبقاتی و آزادی خوهانه در سیستم طبقاتی و بحران زای سرمایه داری می باشد. بر پایه این اصل مهم عدم تداوم اعتراضات خیابانی، پایان این وضعیت بحرانی و خیزش توده ای نیست و نباید هم باشد، بلکه بنا به خصلت دیالکتیکی آن، این واقعیتی پایان ناپذیر است و این را باید «آغاز یک پایان» نامید. پایان فاز اول خیزشی بود که لازمه تغییر شکل مبارزه و آغاز دور جدید از مبارزه خود، در پرتو یک استراتژی روشن که مبارزه آتی این خیزش توده ای را با تعمق در مطالبات و هر چه طبقاتی تر کردن آن بسوی کسب پیروزی سوق دهد. آنچه خیزش توده ای مردم در طول یک سال اخیر طی کرد، یکی از درخشان ترین دوران مبارزه آزادیخواهانه توده های به جان آمده علیه ناعدالتی و نابرابری بود و اما گذشت زمان واقعیت و افقهای روشن تری را بر روی توده های مردم آزادیخواه و رهبران آنان گشود؛ با گذشت هر روز از اعتراضات توده ای و رادیکال شدن آن در تعمیق مطالباتشان و در عین واحد سرکوب وحشیانه و خونین اعتراضات مردمی از سوی دیکتاتوری سرمایه داری حاکم و تلاش های ناکامی از سوی اصلاح طلبان حکومتی و لیبرال ها برای کنترل و تهی ساختن آن از ظرفیتهای انقلابی، به عین قابل وضوح بود که آنچه این مردم برای آن به پا خواسته اند؛ اولاً، قدرت و آمادگی کافی برای روبرویی با کلیت دم و دستگاه سرکوب حاکمیت و به زیر کشیدن آن را در چنین شرایطی را در توان ندارند و دستگاه زور و سرکوب طبقه حاکم همچنان قدرت سرکوب و به خون کشیدن توده های معترض را در توان دارد. دوماً، توده های کارگر و زحمتکش هنوز از سازماندهی و آگاهی لازم برخوردار نیستند و این شکل از اعتراضات خیابانی امکان و قدرت تحمیل مطالباتشان بر حاکمیت و بیرون کشیدن آن از حلقوم سرمایه و دولت حاکم ممکن نیست. مردم مبارز و آزادی خواه هنوز تجارب انقلاب 57 را به خوبی به یاد دارند و در مبارزه خود بکار خواهند گرفت و می دانند که این عدم آمادگی کافی در سازمانیابی و متشکل شدن در حزب سراسری، تشکلهای توده ای کارگران، زنان و دیگر جنبشهای دمکراتیک و رادیکال از یک سو و فقدان یک استراتژی ناب سوسیالیستی که چشم انداز انقلاب آتی و کسب قدرت سیاسی را تعیین نماید، موجب شد تا از سوی جریانات اسلامی و با کمک بورژوازی غرب سرکوب و به شکست کشانده شود. و باز هم کسب تجارب ارزشمند و قابل اتکا در سیر روند رو به پیش مبارزات یک سال اخیر، رهبران و پیشروان رادیکال این جنبش را به تامل وا داشت تا زمینه های عینی پیشروی را دریابند و تظمین پیشروی و متحقق نمودن مطالباتشان را فراهم نمایند. از این رو لازم بود این مبارزات تغییر اساسی در تاکتیک و سبک کار و استراتژی سیاسی خود ایجاد نماید، تا بتواند در فرآیند این تغییرات افق روشن و رهایی بخش را پیش روی تودۀ میلیونی جامعه ایران بگشایند. تغییر در تاکتیک و کاربرد صحیح آن بایستی منجر به کسب هدف مشخص شده در ممکن ترین راه و با کمترین هزینه بکار گرفته شود، و در این راه بهبودی در شرایط زندگیِ نیروی درگیر مبارزه ایجاد شود، بر تجربیات، سازماندهی و آگاهی طبقاتی و رهایی جویانه توده های در حال مبارزه بیافزاید. از این منظر تنها با داشتن یک ارزیابی دقیق و واقع بینانه از اوضاع سیاسی جاری، توازن قوای نیروهای متخاصم امکان تحقق و بکارگیری تاکتیک صحیح ممکن خواهد بود. با در نظر گرفتن این مهم، در شرایط کنونی تغییر در تاکتیک بایستی منجر به پشتیبانی و شرکت توده های مردم زحمتکش در ابعاد گسترده تر باشد، و به سطح آوردن شعارهایی که خواست و مطالبات وسعیترین توده های کارگران، زنان و جوانان را در بر گیرد، تا در متن این اوضاع در ابعاد اجتماعی توده گیر شود، و مبارزه برای کسب این مطالبات زمینه مادیِ قوی تر و عینی تری یابد و کسب هر کدام از آنها گشایشی را در زندگی توده های مردم ایجاد نماید. وجود یک استراتژی رادیکال و طبقاتی، که اساسی ترین نقطه ضعفی بود که این جنبش در روند اعتراضات توده ای حامل آن بود، تحولی کیفی را در این مسیر طالب بود. استراتژی که بر محوریت طبقه کارگر و با حضور سازمانیافته و آگاه جنبش کارگری و البته در پرتو یک استراتژی ناب سوسیالیستی، رهبری این اعتراضات را در دست و در تحقق خواست و مطالبات طبقه کارگر و سایر اقشار تهی دست و مردم آزادیخواه، حرکت بسوی هدف تعیین شده را پیش ببرد؛ عدم حضور طبقه کارگر به مثابه یک طبقه، با صف مستقل و طبقاتی خود، متحد و متشکل یک واقعیت انکارناپذیر بود و این مهم موجب شد طبقه کارگر قادر به ناظر کردن سیاست و مطالبات طبقاتی خود بر متن مبارزات میلیونی نباشد. این واقعیت یکی از کمبودهای اساسی در تحولات پر تب و تاب یک سال گذشته بود. و این امر موجب شد تا قدرت سرکوب و به خون کشیدن آن از سوی رژیم حاکم فزونی یابد. همانطور که بارها گفت ایم، بدون حضور عینی جنبش کارگری، توده ای کردن و تعمیق مبارزات توده ای و آزادیخواهانه جاری در پیوند با جنبش کارگری، برداشتن گام های بعدی ناممکن و غیر قابل تصور خواهد بود. چرا که " اكثريت مردم جامعه، مزد بگيران و حقوق بگيران و فروشندگان نيروي كار – ، كارگران- هستند و هم اينان هستند كه - چه با كار فكري و چه كار بدني و يدي - توليد كنندگان تمامي ثروت هاي مادي و معنوي جامعه اند. كدام دموكراسي عالي و كامل تر از اين خواهد بود كه اكثريتي كه همه نعمات مادي و معنوي را توليد مي كنند، قدرت راهبري جامعه را در دست داشته باشند؟" اکنون همه شاهد آن هستیم که رهایی مردم و کسب پیروزی جنبش توده ای تا چه حد معطوف به مبارزه طبقاتی طبقه کارگری است و در این مسیر نیاز عینی به شکل گیری تشکلهای مستقل و طبقاتی کارگری به یک امر ضروری و عاجل تبدیل شده است. به گفته کارل مارکس" ... کلیه ی جنبش هایی که تاکنون وجود داشته یا جنبش اقلیت بوده و یا خود به سود اقلیت انجام می گرفته است. جنبش کارگری، جبنش مستقل اکثریتی عظیم است که به سود اکثریت عظیم انجام می پذیرد. کارگران، یعنی تحتانی ترین قشر جامعه کنونی، نمی تواند بر خیزد و نمیتواند قد بر افرازد، بی آن که تمام روبنای شامل آن قشرهایی که جامعه رسمی را تشکیل می دهند، منفجر گردد... . طبقه کارگر در کلیت خود، علی رغم استثمار مشدد سرمایه که بر دوش می کشد، بیش از دیگر اقشار جامعه از فقدان آزادی های سیاسی و اجتماعی، اختناق و سرکوب و از تمامی مصائب نظام سرمایه داری رنج و می برد. طبقه کارگر بنا بر خصلت و جایگاه طبقاتی که در جامعه سرمایه داری دارد، بدون کسب آزادی های دمکراتیک نظیر آزادی بیان، تشکل، اعتراض و اعتصاب، گام نهادن برای رهایی نهایی ممکن نخواهد بود. موقعیت طبقاتی و جایگاه عینی که در تولیدات اجتماعی و رمز سود آوری سرمایه در آن نهفته است؛ از این رو این طبقه کارگر خواهد بود تا با رسالت طبقاتی خود امکان به چالش کشیده سیستم سرمایه داری حاکم را داراست و کسب خواست های دمکراتیک عموم توده ها را بر دوش بگیرد. با رجوع به تاریخ اثبات كرده است که در پیشروی هر گام جنبش کارگری متشکل و نیرومند، آزادی و رفاهیات اجتماعی را به همراه داشته است و در سایه و با اتکا بر طبقه کارگر بوده است که مطالبات دمکراتیک و آزادی خواهانه اکثریت جامعه بر نظام استثمارگر تحمیل شده است و پیگیرترین نیروی خواستهای دمکراتیک سایر اقشار تهی دست جامعه طبقه کارگر است. از این رو، آن چه در متن خیزش توده ای حلقه مفقوده آن یعنی جنبش کارگری را با خود همراه نداشت، در روز جهاني كارگر پیوستگی این مبارزات رهایی بخش به رهبری جنبش کارگری را در برابر کل جامعه قرار داد. برگزاری مراسم روز جهانی کارگر، پایان یک دوره از مبارزه خیزیش توده ای و نقطه عطف و آغاز فصل نوین از مبارزات آزادیخوهانه و طبقاتی طبقه کارگر در روند جنبش توده ای جاری بود. مبارزات کارگری در تداوم بحران اقتصادی وسیاسی و بنا به وضعیت دردناک و مشقت بار کارگران، اکنون به امری ضروری و غیر قابل گریز مبدل شده است. رشد آهنگ اعتراضات و اعتصابات کارگری روندی رو به ترقی گرفته است. بحران در کارخانه ها، بیکاری کارگران و پیوستن خیل عظیمی از آنان به ارتش عظیم بیکاران، عدم پرداخت حقوق و مزایای معوقه چندین ماهه کارگران، قراردهای سفید امضا، تعیین نرخ ناچیز دستمزدها که سه برابر زیر خط فقر میباشد و دهها بی حقوقی دیگر که کارگران را به تنگ آورده است، وضعیتی را شکل داده است که ساکت نشستن در کنج کارخانه و خانه هایشان به قیمت مرگ حتمی خود و خانواده هایشان منجر می شود. بدون شک تحت چنین شرایطی در آينده با موجی از گرسنگی مفرط، فقر گسترشيابنده، عدم دسترسی به منابع ضروری زندگی، فلاکت اقتصادی و… روبرو خواهيم شد. چنين وضعيتی بدون هيچ شبههای بيش از هر چيز به خانهخرابی و حتی مرگ و مير ميليونها انسان از طبقات فرودست خواهد انجاميد. حضور ميليونی انسانهای دست از جان شسته که ادامه روند فوقالذکر با مرگ برای آنان تفاوتی ندارد، بدون هيچ شک و شبههای موجب افزايش نارضايتی و فراروی آن از وضعيت فعلی خواهد شد. وضعیتی که کارگران را چنان به تنگ آورده است که آمار اعتراضات کارگری در کارخانه و کارگاهها رو به افزایش و به امری حیاتی برای تداوم زندگی و مقابله با زندگی برده وار اعمال شده بر کارگران تبدیل شده است. در چنين وضعيتی نقش نيروهای سرکوبگر بيش از گذشته بارز خواهد شد. از این رو تخاصمات و تقابل حاکمیت سرمایه داری و توده های کارگران و زحمتکشان سرنوشت اوضاع سیاسی جاری را رقم خواهد زد. مبارزه توده ای و طبقاتی علیه مشقت و بی حقوقی که کارگران با آن روبرو هستند، تنها راه حل برای پایان دادن به این وضع موجود و یا حداقل ایجاد گشایش و تحمیل حداقلی از خواست و مطالبات کارگران بر سرمایه داران و دولت حامی آنان می باشد. اکنون جنبش کارگری طی فراز و نشیبهای فراوانی که تا کنون پیموده است گام های موثری در جهت تشکل یابی برداشته است. اگرچه کارگران در ایران هنوز از تشکل توده ای و سازمانیافته خود بهرمند نیستند، اما تلاش برای این امر مهم یک پایه ثابت و اصلی فعالیت و تلاش بی وقفه فعالین و پیشروان کارگری تبدیل شده است. اکنون این حقیقت بر همه عیان است که تا زمانی طبقه کارگر از تشکل طبقاتی و توده ای خود برخوردار نباشد، کسب هر درجه از خواست و مطالبات شان غیرممکن و غیر قابل تحقق خواهد بود. گام هایی که در این راستا از سوی کارگران و فعالین کارگری برداشته شده است، از یک سو منجر به ایجاد دو تشکل کارگری؛ سندیکای کارگران شرکت واحد و سندیکای کارگران هفت تپه و از دگر سو علنی شدن و به میدان آمدن بخشی از فعالین و رهبران کارگری، شکل گیری چندین کمیته کارگری و برپا کردن مراسم های اول ماه مه در خیابان ها، دستاوردهای مهمی را برای جنبش کارگری داشته است و توازن قوای اجتماعی را در تقابل با رژیم حاکم تا حدودی تغییر داده است. برداشتن این گامها تنها متکی به مبارزه خود کارگران، آن هم تحت شدیترین خفقان سیاسی، به یک امر گریز ناپذیر برای کارگران و فعالین کارگری تبدیل شده است. موضوع فوق الذکر نه تنها بر فعالین و پیشروان کارگری و سوسیالیست، بلکه بر خود صاحبان سرمایه ودولت حامی آن هم عیان و روشن است. رژیم حاکم بر این امر واقف است که اگر جنبش کارگری نیرومند و متشکل میدان دار مبارزه علیه ستم و استثمار سرمایه شود و حرکت خود را در جهت تحقق خواست و مطالباتشان با چنین قدرتی پیش ببرد، سرنوشتی جدا از آنچه بر رژیم شاه آمد را به چشم نخواهد دید، که کارگران با قدرت مهیب و با به راه انداختن اعتصابات سراسری در شاه رگهای اقتصاد کشور، رژیم مستبد سرمایه داری شاه را ساقط و برای به دست گرفتن قدرت سیاسی گام برداشتند. همانطور که در فوق ذکر شد، اکنون بر متن تشدید بحران اقتصادی و سیاسی از یک سو و رشد چشمگیر جنبش کارگری و اعتراضات توده ای و حضور فعالین وپیشروان کارگری و سوسیالیست در در صف مقدم این مبارزات، رژیم سرمایه داری حاکم را در منگنه قرار داده است و رژیم هم نوک تیز حمله خود را بسوی دشمن اصلی خود، یعنی طبقه کارگر نشانه گرفته است. بی دلیل نیست که هر روز شاهد دستگیری، زندان طولانی مدت، شلاق، فشارهای فزاینده ای بر فعالین کارگری و خانواده های آنان هستیم. رژیم با این عمل ضد کارگری و در جهت ایجاد فضای رعب و وحشت، قصد دارد سد راه پیشروی جنبش کارگری شود، تا برای چند صباحی هم که شده، سرنوشت نامعلوم خود معلق بگذارند. با درک این واقعیت که طبقه کارگر با آن پتانسیل عظیم و بالقوه ای که در خود نهفته دارد، در هر امکان بالفعل شدن آن، تمام بساط بورژوازی و نهادهای سرکوبگر آن را به زباله دان تاریخ خواهد فرستاد. فعالین و پیشروان کارگری نوک کوه یخ جنبش عظیم طبقه کارگر هستند. از همين روست كه حاكميت سرمايه داري اسلامي ايران، فعالين كارگري و تشكل هاي كارگري مستقل را مورد تهاجم و سركوب قرار داده است و از سر استیصال و درماندگی قصد دارد این نوک تیز و برنده را به هر شیوه ممکن به عقب رانده و سرکوب نماید، تا نیرویی به پهنای جامعه به حرکت در نیاید. سرکوب و اختناق یک نیاز عینی سرمایه و دولت حامی آن است. بدون وجود یک ارتش سازمان یافته و مسلح به سلاح های گرم و سرد، که در تقابل با مبارزات کارگری و آزادیخواهانه مردم قرار بگیرد، امکان بقاء برایش ناممکن خواهد بود. و اما باید گفت که میشود با نیزه سرکوب کرد، اما نمی شود بر سر نیزه ها نشست. پس تا زمانی که مناسبات طبقاتی و استثمارگرانه باقی است، مبارزه برای رهایی از این وضع جزء لاینفکی از مبارزه و تخاصمات دو طبقه در سیستم سرمایه داری خواهد بود. سرمایه داری و سیستم عریض و طول دولتش نیاز دارند که به هر طریق ممکن کارگران را استثمار واز شیره جان آنها جهت انباشت هر چه بشتر سرمایه بهره جویند، کارگران هم بنا به خصلت آشتی ناپذیر با نظام سرمایه و مبارزه طبقاتی این طبقه، با بقاء و موجودیت این سیستم گره خورده است و تا زمانی جامعه طبقاتی پابرجاست این مبارزه هم تا برچیدن بساط نظام طبقاتی، مالکیت خصوصی و کارمزدی تداوم خواهد یافت. اکنون دیگر مبارزه برای سازمانیابی کارگران در تشکلهای مستقل توده ای و طبقاتی یه یک امر ضروری و حیاتی برای طبقه کارگر و فعالین آن تبدیل شده است. تشکل طبقاتی کارگران در این برهه حساس سیاسی، در قدم اول پاسخی دندان شکن به تعرضات و تهاجمات سرمایه و دولت حامی آن، مبارزه جهت بهبود در شرایط زندگی، گشایش فضای سیاسی و کسب حداقلی از آزادی برای توده های تحت ستم خواهد بود، و در قدم دوم طبقه کارگر را در هر اعتلای انقلابی برای کسب قدرت سیاسی آماده خواهد کرد. در واقع تشکل مستقل، هم استراتژی و هم تاکیک خواهد بود که گام برداشتن بسوی آن عاجلترین نیاز حیاتی جنبش کارگری و سایر جنبشهای اجتماعی در پرتو یک استراتژی ناب سوسیالیستی خواهد بود. استراتژی سوسیالیستی که متکی به نیرو طبقه متشکل کارگران است، بجز بسیج این طبقه که تنها طبقه ای است که در حفظ و مناسبات تولیدی سرمایه داری هیچ منافعی نمی بیند، توفیق نخواهد یافت. استراتژی سوسیالیستی زمانی علمی و عملی خواهد شد، که در پیوند با جنبش طبقه کارگر قرار بگیرد. طبقه کارگر بنا به خصلت گریز ناپذیر آن در سیستم سرمایه داری، همیشه منافع جمعی و متشکل در تقابل با صاحبان سرمایه و دولت حاکم را در خود نهفته دارند، از آن قدرت تعیین کننده ای برخوردار است که میتوان با اتکا به آن پیشروی آتی را تامین و تضمین نمود. طبقه کارگری که قادر شده باشد رهبری کل جامعه را در این دگرگونی بزرگ سیاسی و اجتماعی بر عهده بگیرد. در جریان شکل گیری چنین مبارزه همه جانبه و طبقاتی، طبقه کارگر توان اجتماعی خود را می شناسد، از هر پیروزی، عقب نشینی و یا شکستی، برای تداوم حرکت خود نیرو می گیرد، آگاهتر می شود، سازمان یافته تر می شود و بدیل سیاسی خود را می سازد و بدان در مقیاس کل جامعه مقبولیت می بخشد. طبقه کارگر در این مسیر پر پیچ و خم تنها چیزی که از دست خواهد داد، زنجیرهای دست و پای شان خواهد بود.
مرداد 1389 برگرفته از نشریه سوسیالیست شماره ششم |