بازنگری بر متشکل شدن
(قسمت اول)

کمیته های کارگران سوسیالیست داخل کشور

آذر ١٣٨٩- دسامبر ٢٠١٠


مدت های مدیدی است که کارگران سوسیالیست مسئله متشکل شدن را استراتژی این دوره از مبارزه طبقاتی می بینند و در این پروسه و بخصوص طی یک دهه گذشته مبارزه ای سنگین و پر هزینه در این ارتباط صورت گرفته و جریان دارد. از یکسو کارگران بارها تلاش کردند تا تشکل های طبقاتی خود را ایجاد نمایند و در مقابل استبداد حاکم نیز با سرکوب همه جانبه در دفاع از سرمایه داری این اقدام را مورد تهاجم قرار داد. از ابتدای دهه هشتاد که روزنه ای برای ایجاد تشکل های کارگری فراهم شد، بحث در مورد نحوه ی ایجاد تشکل کارگری نیز بالا گرفت. از یکسو خط راست و رفرمیستی ایجاد تشکل را منوط به مجوز قانونی و دولتی می کرد و ایجاد تشکل کارگری علنی و نیمه علنی را در گرو مجوز از دولت می دانست. جناح چپ جنبش کارگری اعتقاد داشت با توجه به مجموعه شرایط و وجود استبداد شدید که هیچ گونه تشکل های واقعی کارگری را نمی تواند برسمیت بشناسد کارگران چاره ای ندارند مگر اینکه تلاش کنند تا به نیروی خود تشکل های طبقاتی خود را ایجاد کنند. تقابل این دو گرایش در ابتدای دهه هشتاد برجسته و حاد بود اما به مرور زمان و با وجود اینکه خط راست هنوز نیز مدافعانی در این خصوص دارد اما عملا به حاشیه رفته و در جریان مبارزه عملی برای ایجاد تشکل کارگری، کارگران پیشرو دریافتند که چاره ای جز ایجاد تشکل به نیروی خود ندارند.

پس از آن دوران مباحث جدیدی در این رابطه مطرح و مورد بحث قرار گرفت. خط ضد حزبی و مخالف کارسیاسی و مخفی کارگران از طرف فعالین لغو کار مزدی دوره ای دیگر از مبارزه را رقم زد. این جریان مخالف تحزب، و سیاسی شدن مبارزه کارگران بود و در این رابطه هر گونه مبارزه مخفی و نیمه مخفی کارگران را نفی می کرد و بدین وسیله چالشی بزرگ در راه مبارزه کارگران پیشرو ایجاد نمود و این مشی را به عنوان مشی ضد سرمایه داری در مقابل فعالین کارگری که در دوره ای جدید برای ایجاد تشکل کارگری فعالیت می کردند، قرار داد. لنینیست ها در مقابل به درستی بر ضرورت تلفیق کار مخفی و علنی و تشکل های سیاسی طبقه کارگر پای فشردند و محدود شدن کارگران در یک سبک کار را مورد نقد قرار دادند. اما با گذشت زمان و پیشروی جنبش از یکسو و تداوم سرکوب ها برای کارگران پیشرو سوالات و مباحث گذشته زنده شد. برخی بر مبنای پیشروی و دست آورد های جنبش کارگری (مثل ایجاد تشکل سندیکای شرکت واحد ، سندیکای کارگران هفت تپه، تشکل های فعالین جنبش کارگری، ظهور چهره های علنی جنبش و ...) این نتیجه را می گیرند که کارگران و فعالینشان تنها از طریق سبک کار علنی قادرند پیشروی نمایند. از سوی دیگر برخی از کارگران با تداوم و تشدید سرکوب ها و ضربات وارده (زندانی شدن و یا آزادی های مشروط و تحمیل خروج از کشور بر تعدادی از فعالین کارگری) سرکوب تشکل های علنی (مثل سندیکای شرکت واحد) و یا تعقیب و دستگیری رهبران سندیکا (مثل هفت تپه) به این نتیجه رسیدند که در فضای استبدادی شدید جامعه ما تنها ممکن است از طریق سبک کار مخفی ادامه فعالیت داد. بنابراین یکبار دیگر بحث سبک کار علنی یا مخفی و موضوع تلفیق آنها برجسته شده و در محافل کارگری پیگیری می شود.

در این رابطه این واقعیت که مبارزه علنی و بخصوص نیمه علنی دست آوردهای با ارزشی داشته را نمی توان منکر شد و از سوی دیگر نیز نمی توان منکر واقعیت سرکوب و ضربات وارده بر پیکر جنبش کارگری و بخصوص فعالین کارگری شد.

با گذشت زمان بنظر می رسد که استراتژی متشکل شدن کارگران با یک رکود و یا شاید چالش مواجه شده است. واضح است که دستگاه سرکوب به مثابه بزرگترین مانع در این راه عمل می کند و سد عظیمی در مقابل پیشروی جنبش کارگری ایجاد نموده و ما را در مقابل این سوال قرار داده که آیا فقط متشکل شدن به روش سندیکای رانندگان شرکت واحد و یا کارگران هفت تپه ممکن است؟ وانگهی بخوبی می دانیم که این کارگران نیز چطور مورد هجوم وحشیانه و سرکوب قرار گرفتند و در نتیجه بیشتر کارگران سندیکای شرکت واحد را وادار به استعفا نمودند و رهبران سندیکای کارگران هفت تپه را نیز مورد بازداشت و پیگرد قرار داده اند. از یکسو نمی توان این راه برای متشکل شدن را نادیده گرفت و یا کنار گذاشت؛ چرا که در جریان هر مبارزه، اعتصاب و اعتراض کارگری در یک محیط کار امر ایجاد تشکل کارگری برجسته خواهد شد و ضروری است با بهره بردن از موقعیت ایجاد شده اقدام به ایجاد تشکل توده ای کارگران نمود. سرکوب فعالین و یا اعضای این تشکل ها نمی تواند تمام دست آورد ایجاد شده را نابود نماید. واضح است که هر چند شمشیر دامکلس بالای سر کارگران نیشکر هفت تپه قرار دارد و یا بدنه شرکت واحد را از آن جدا نمودند، اما به محض ایجاد حد اقل فضای بازتری مجددا کارگران گرد تشکل خویش جمع خواهند شد و پیشروی را از سر خواهند گرفت. ما فعالین کارگری نیز در هر موقعیت ایجاد شده مشابه باید به یاری هم طبقه ای هایمان بشتابیم و امر ایجاد تشکل کارگری، حداکثر کمک را انجام دهیم. بنابراین ظاهرا ما در مقابل انتخاب دو گزینه قرار گرفته ایم. اما آیا ما می توانیم و باید خود را محدود به شرایط و موقعیت های ایجاد شده ای مثل رانندگان شرکت واحد و هفت تپه نماییم؟ در سال چه تعدادی موقعیت های مشابه ایجاد خواهد شد و ما تا چه حد می توانیم در این موقعیت ها دخالتگر باشیم و به امر ایجاد تشکل های کارگری کمک کنیم؟ خوب می دانیم که با توجه به وضعیت طبقه کارگر در همه موارد اعتصابات و اعتراضات، نتیجه به ایجاد تشکل کارگری ختم نخواهد شد و ما تا کنون- در ده سال گذشته که امر ایجاد تشکل های کارگری برجسته شده - دو مورد شرکت واحد و هفت تپه را پیش رو داشته ایم و ضروری است که در جستجوی دیگر راه های متشکل شدن نیز باشیم.

عده ای از کارگران پیشرو در برخی از مراکز صنعتی گرایش به متشکل شدن دارند و در این راستا مبارزه نموده اند، اما به دلیل شرایط و فضای خفقان موجود در کارخانه، قادر به ایجاد تشکل کارگری در محیط کارنیستند. این کارگران تا کی باید در انتظار متشکل شدن بمانند؟ و آیا به شکل دیگر و در جای دیگر امکان متشکل نمودن آنها وجود ندارد؟ فعالین کارگری همواره و به درستی تلاش نموده اند تا کارگران در محیط کار خویش متشکل شوند، اما آیا راه دیگری وجود ندارد؟ اگر کارگرانی (کارگران پیشرو) مثلا در رشته های فلزکار و مکانیک و یا مواد دارویی و شیمیایی و یا در صنایع خودرو سازی و ... هر کدام با توجه به رشته کاری خود می توانند بطور مستقل اقدام به ایجاد تشکل نمایند؛ بله در این صورت این تشکل، تشکل توده ای کارگری نیست و شاید نتواند صدها و یا هزاران کارگر را در خود جای دهد ولی با توجه به شرایط خاص ایران و استبداد و دیکتاتوری شدید، راهی است برای متشکل شدن کارگران پیشرو در یک رشته صنعتی و در دراز مدت زمینه ایست برای تحقق تشکل فراگیر کارگران در آن رشته صنعتی. بطور مثال تعدادی از کارگران در رشته مواد دارویی و شیمیایی، هر چند از کارخانه ها و مراکز مختلف صنعتی باشند، می توانند متشکل شوند و بدین شکل، ارتباط نزدیکی بین کارگران پیشرو ایجاد نموده و آلترناتیوی باشند برای دیگر کارگران در این صنایع برای پیوستن به آنها؛ ضمن اینکه چنین تشکلی در حد توان خود قادر است به مبارزه کارگران در محیط کار خود کمک نماید و اعتصابات و اعتراضات کارگری را سازمان دهد. طبیعی است که نام چنین تشکل هایی از اهمیت چندانی برخوردار نیست و در درجه اول مضمون آن و سپس باید تبلوری باشند از واقعیت وجودی آنها.

اینکه این نوع تشکل ها به چه میزان می توانند علنی باشند ویا نه، تابعی از مسئله عمومی توازن قوا و شرایط خاص هر محیط کارگری است؛ در این خصوص نیز تلفیق کار مخفی و علنی و امکان ادامه کار و فعالیت را نمی توان نادیده گرفت.

این واقعیت که تشکل های کارگری در ایران نمی توانند از یک الگوی خاص و مشابه پیروی کنند، ما را به ضرورت بررسی همه اشکال ممکن برای متشکل شدن می کشاند. تاریخ نشان داده که در شرایط سرکوب و خفقان، کارگران برای ادامه کار ناچار به روی آوردن به سبک کارهای مخفی و زیر زمینی شده اند. به طریق اولی در شرایط خاص ایران – از یکسو پیشروی جنبش و از سوی دیگر سرکوب شدید- هر چه بیشتر ضرورت بهره بردن از اشکال متنوع برای ما برجسته می شود. آیا ما می توانیم بگوییم که وجود حتی یک هسته، محفل و یا کمیته کارگری در کارخانه بی ارزش و سبک کار عقب مانده ای است؟ اگر این هسته ها، محافل و کمیته ها در خدمت جنبش کارگری و امر سازماندهی مبارزه در محیط کار باشند، و با وجود سرکوب و امکان اخراج و بازداشت کارگران بتوانند به مبارزه جاری کمک نمایند و پلی باشند برای تحقق تشکل های توده ای نباید آنها را به مثابه یک ابزار مبارزه کنار گذاشت؛ اگر چنین تشکل هایی قادر باشند که اعتصاب و اعتراضات را در محیط کار سازمان دهند و یا حتی فقط به پیشروی آن کمک کنند، باز در خدمت جنبش کارگری قرار دارند.

اعلام موجودیت تشکل هایی مثل شورای موقت کارگران ذوب آهن و شورای کارگران پتروشیمی و ... هر یک خود بیانگر چند واقعیت است. اولا این جمع ها همانطور که از نامشان بر می آید گرایش به متشکل شدن کارگران به شکل شورایی دارند، که نشانگر گرایش رادیکال آنها در عرصه مبارزه است و نه به شکل رفرمیستی، اما بر مبنای واقعیت آنها یک کمیته کارخانه هستند زیرا در یک شرایط مساعد و با رای مستقیم و آزادانه کارگران انتخاب نشده اند. یعنی از یکسو شرایط خفقان و از سوی دیگر تلاش برای متشکل شدن آنها را وادار به ایجاد تشکلی محدود در محیط کار به شکل مخفی نموده است. آنها نمی توانند نام اعضای خود را در این موقعیت اعلام کنند و واضح است که تا ایجاد موقعیتی مناسب باید به همین روش فعالیت نمایند. در نتیجه این سبک کار که بر گرفته از واقعیات است- مسئله توازن قوا- می تواند الگویی باشد برای بسیاری از کارگران بخصوص در کارخانه ها و صنایع سنگین که برای کارگران در حال حاضر ایجاد تشکل توده ای مقدور نیست. هر یک از این کمیته های کارخانه در یک شرایط مساعد و بر آمد جنبش و تغییر توازن قوا – حتی در حد محدود- می توانند به امر متشکل شدن و ایجاد شوراهای واقعی و یا دیگر تشکل های توده ای کمک موثری نمایند. کمیته های کارخانه در فضای استبدادی روشی ساده و قابل دسترس برای متشکل شدن و ضربه پذیری بسیار کم است؛ با معدودی از کارگران می توان در محیط کار تشکلی ایجاد کرد که در جریان تمام اعتراضات نقش بسزا و هدایت گری داشته باشند و این کمیته ها هر چند کوچک و مخفی هستند و کاربردی محدود دارند، اما وقتی تعداد آنها در کارخانه ها افزایش یابد و با یکدیگر در ارتباط باشند جریان قوی کارگری را تشکیل خواهند داد که سرکوب آنها آسان نیست و در واقع شبکه ای در میان کارگران وجود دارد که به مبارزه جاری کمک می کند و می تواند بقای خود را تضمین نماید. در طول تاریخ و در جریان مبارزه کارگران تا قبل از انقلاب های 1917 کمیته های کارخانه توانستند کمک قابل توجهی به امر پیشرفت مبارزه طبقاتی بکنند. این تجربیات گرانبها در جریان مبارزه طبقاتی در روسیه در کتب و نوشته های بسیاری موجود می باشند که می توانیم از آنها استفاده نماییم.

اما شیوه متشکل شدن کارگران را نمی توان و نباید به همین سبک و روش ها خلاصه کرد. با خلاقیت و نگاه طبقاتی به پدیده، قادریم روش ها و الگوهای دیگری را نیز مورد بحث قرار دهیم و حتی نقاط ضعف تشکل های موجود را با نقد و بررسی بیابیم و در صدد رفع آنها بکوشیم.

تشکل های فعالین کارگری

متشکل شدن فعالین کارگری که در یک دهه گذشته بر حسب گرایشات و شیوه های عمل در گروه های مختلف شکل گرفته، خود یکی از اشکال متشکل شدن است؛ چرا که فعالین کارگری خود بخشی از طبقه کارگرند و نمی توان آنها را جدای از طبقه ارزیابی کنیم. متشکل شدن این افراد در راستای منافع جنبش کارگری از اهمیت و ارزش زیادی برخوردار است، چرا که در راستای متشکل شدن کارگران نقش قابل توجهی ایفا می کنند. بنا بر این، این دسته از کارگران برای تقویت متشکل شدن و تداوم راه خود نیاز به ارزیابی ها و بررسی های مکرری دارند تا از تجربه چند سال گذشته و با توجه به شرایط موجود بتوانند سازماندهی متناسب با شرایط انجام دهند. سازماندهی فعالین کارگری به تناسب تغییر شرایط و ارزیابی از تغییرات پیش رو، ضروری است که دائما بازنگری گردد.

این بخش از کارگران با توجه به مجموعه احتمالات پیش روی جامعه ما که آبستن بحران های سیاسی و اجتماعی است، نیز باید آمادگی رویارویی داشته باشند و ممکن نیست به روشی ثابت و انعطاف ناپذیر پیش رفت. اگر در یک دوره و بناچار بخشی از فعالین کارگری علنی شده اند و جنبش با تمام توان در راستای محافظت از آنها نبردی سخت را پیش برده است حال با یورش های مداوم و ضربات وارده و امکان افزایش این ضربات ضروری است، پنهان کاری را نیز در امر سازماندهی خود تقویت نموده و با وجود حفظ دستاوردهای علنی و با ارزش از میزان ضربات در حد ممکن جلوگیری نماییم. بنا بر این موضوع تلفیق کار علنی و مخفی در مورد سازماندهی فعالین کارگری نیز همواره صادق است و نمی توان فاز های جداگانه ای برای کار علنی و مخفی در نظر گرفت؛ پندار های واهی مرحله بندی که خود را صرفا در دو سبک کار علنی و یا مخفی می بینند در نهایت راه بجایی نمی برند و در عرصه مبارزه طبقاتی جامعه ما همواره محدود و ناتوانند.

اما موضوع سازماندهی فعالین کارگری فقط به مسئله سبک کار علنی و مخفی محدود نمی گردد و بسیار فراتر از آن است.

الف – بی پرنسیبی و سبک کار جنبشی

همه فعالین کارگری مدعی هستند که سبک کارشان جنبشی است و برخی دیگر را به حرکت سکتاریستی و فرقه ای محکوم می کنند. تشخیص این واقعیت در گرو بررسی عملکرد گرایشات موجود در جنبش کارگری، در رودرویی با وقایع و مبارزات کارگری است؛ در برخی از موارد اتحاد عمل و در مواردی دیگر گسست و مبارزه نظری و عملی ضروری بوده و برای تشخیص آنها چاره ای جزرجعت به گذشته نداریم. سبک کار و نحوه ارتباط گیری با کارگران در یک دهه گذشته بر دو پایه استوار بوده؛ اول بر مبنای صداقت و کمک به متشکل شدن کارگران و دوم، بر مبنای ماکیاولیسم و روش های فرقه ای. برای تمایز این دو خط مبارزات عملی و نظری زیادی صورت گرفته که با کنار زدن غبار حاصل از این نبردها و برجسته نمودن هر یک می توان و باید پرنسیب ها و بی پرنسیبی را در جنبش کارگری نشان داد. این موضوع از اهمیت بسیاری برخوردار است زیرا جناح چپ جنبش کارگری بدون تمیز دادن این دو سبک و بدون توجیه کارگران پیشرو در این مورد قادر نخواهد بود مبارزه را به سوی سوسیالیسم هدایت نمایند.

در یک دهه گذشته که جنبش کارگری و فعالینش جان تازه ای گرفتند و مبارزات و پیشروی های قابل ملاحظه ای داشته اند، جناح راست و اپورتونیست چپ نما هر یک به روش های خود اما با یک محتوا در مقابل جناح چپ و در واقع در به انحراف بردن کارگرانی که اقدام به متشکل شدن نمودند، به میدان آمدند. اگر جناح راست مستقیما با شیوه های راست و بدنبال تشکل های قانونی و یا با تایید سه جانبه گرایی سعی در به سازش کشاندن کارگران داشته و دارد، اپورتونیسم چپ نما از درون در تلاش به فساد کشاندن روابط کارگری و تشکل های آنها است؛ سبک کار این دسته از به اصطلاح فعالین کارگری دور نمودن کارگران پیشرو از جناح چپ جنبش کارگری و در واقع از مضمون تهی کردن تشکل ها به هر روش ممکن می باشد. در این رابطه سوسیالیست ها خطر به فساد کشیده شدن جنبش کارگری در ارتباط با به اصطلاح کمک های مالی امپریالیستی را قبلا توضیح دادند، اما چنانچه این موضوع به مثابه پرنسیبی در جنبش کارگری حاکم نگردد، آلوده نمودن کارگران پیشرو و تشکل هایشان همچنان ادامه خواهد یافت. با تمام مبارزه ای که در این زمینه صورت گرفت، می دانیم که همچنان اپورتونیست ها از کانال های متعدد در این رابطه فعالند.

اپورتونیسم چپ نما از یکسو با بی موضوع جلوه دادن مسئله و از سوی دیگر با استفاده از پول های امپریالیستی جای پایی در میان عناصر ضعیف می یابد تا بدین وسیله نفوذ فرقه ای خود را افزایش دهد. سولیداریته سنتر نیز که در نهایت می داند که به این روش فساد را در جنبش کارگری دامن خواهد زد، به این همسویی تن می دهد. بر این مبنا است که شاهدیم بطور پنهان روابط عجیب و غریب بین سلطنت طلب، اپورتونیسم چپ نما، نهادهای امپریالیستی، عناصر راست جنبش کارگری و عناصر ضعیف جنبش بر قرار می گردد و جریانی را در مقابل گرایش جنبشی در طبقه ایجاد می نماید.

در ادامه اپورتونیسم چپ نما در تلاش برای دور نمودن کارگران پیشرو و تشکل هایشان به دیگر روش های ماکیاولیستی روی می آورد. با زیر پا گذاشتن ابتدایی ترین پرنسیب های جنبش کارگری، کارگران سوسیالیست و فعالین جناح چپ جنبش را نزد کارگران با انگ های: خطرناک، وابسته حزبی، روشنفکر، مرفه و ... معرفی می کند تا بدین وسیله بین آنها سدی ایجاد کند و در تهمت زدن و دروغ گویی هیچ کم نمی گذارد تا به هدف خود نزدیک گردد. بی پرنسیبی سبک کار اپورتونیسم چپ نمایی است که در هر گام خود را نشان می دهد و با این روش به شکل خزنده ای در جنبش رسوخ می نماید تا آنرا به فساد کشانیده و منافع فرقه ای خویش را پیش ببرد. در چند سال گذشته فعالین صدیق جنبش کارگری به کرات شاهد بی پرنسیبی های زیادی از طرف گرایش ذکر شده بوده اند. این پدیده نه فقط در جنبش کارگری و از طریق عناصری خاص بدلیل خصلت های شخصی پیش برده می شود، بلکه ریشه در رویکرد چپ غیر کارگری دارد، که ازیک سو دست اتحاد به سوی سلطنت طلبان دراز می کند- نمونه حزب کمونیسم کارگری- و یا در جریان ضربات بر جنبش دانشجویی مقاومت را برای توجیه ضعف و خیانت ها، بی اهمیت و بی ثمر عنوان می کند- نمونه حزب حکمتیست ها- و یا فحاشی و تهمت زدن را بجای مبارزه نظری می نشاند- نمونه لغو کارمزدی ها و همه کمونیست های کارگری- و بدین وسیله بی پرنسیبی را در جنبش رواج می دهد.

برای مبارزه با فساد و بی پرنسیبی در جنبش کارگری نمی توان یکبار برای همیشه اعلام موضع کرد و خود را کنار کشید؛ در این رابطه مبارزه ای مستمر و طولانی لازم است. سانتریسم گریزان از مبارزه نظری، عملا آب به آسیاب اپوتونیست های بی پرنسیب می ریزد و در نتیجه رویاهای شیرین همزیستی و پرهیز از "جدال"، راه را برای نفوذ خزنده چپ نما ها باز می کند. ضروری است که فعالین کارگری یک پای اصلی مبارزه با انحرافات جنبش باشند تا سدی در مقابل نفوذ اپورتونیسم در جنبش کارگری ایجاد نمایند.

ب - دخالتگری در بحران های سیاسی

جامعه ما همواره آبستن بحران های اقتصادی،سیاسی و اجتماعی بوده است. در سال 88 جنبش عظیم توده ای برآمد نمود که پس از انقلاب 57 بی سابقه بود. اما این جنبش نه اولین بحران بزرگ سیاسی جامعه ما بود و نه آخرین آن خواهد بود؛ خوب می دانیم که بحران های دیگری نیز پیش رو هستند که هر یک به شکلی و زمانی که دقیقا قابل پیش بینی نیستند بروز خواهند کرد؛ بخصوص با افزایش بحران های اقتصادی و دو قطبی تر شدن جامعه، بحران های بزرگتری در راه خواهند بود.

همانطور که انقلاب 57 درس های بزرگی برای ما کارگران داشت، جنبش سال 88 نیز درس های آموزنده ای دارد که ضروری است آن را برای آمادگی هر چه بیشتر در جریان بحران های پیش رو بکار بندیم. در متن این بحران دیدیم که جنبش چگونه ممکن است متوهم به بورژوازی باشد و چگونه ممکن است ما در حاشیه قرار بگیریم؛ در دوران بر آمد جنبش تغییر و تحولات به سرعت روی می دهد و چنانچه قادر نباشیم خود را با آن تطبیق دهیم، میدان را به بورژوازی واگذار خواهیم کرد. تنها با ایفای یک نقش فعال و با سازماندهی متناسب ممکن است بتوان در متن جنبش موثر و پرچمدار پرولتاریا انقلابی بود. ضعف جنبش کارگری را نمی توان با عدم دخالتگری در جنبش ها و بحران های جاری جبران نمود، بلعکس تنها با شرکت فعال و با برنامه است که کارگران بیش از پیش آماده تر و در دراز مدت متحدینشان را به گرد خود جمع خواهند کرد.

بنا بر این در جریان برآمد جنبش در سال 88 می توانستیم همچون اول ماه می سال 89 با صف مستقل کارگری عرض اندام نماییم و در واقع نماینده گرایش کارگری در جنبش موجود باشیم. هر چند که واضح است ما نسبت به کل این جنبش صدایی ضعیف می داشتیم، اما صدای رسا و تبدیل شدن به یک آلترناتیو کارگری نه با سکوت و نظاره کردن، بلکه با دخالتگری سازماندهی شده و با برنامه در دراز مدت میسر می گردد. تمام جریانات انقلابی توده ای در جریان حضور و دخالتگری صحیح در یک بحران انقلابی تبدیل به یک گرایش توده ای شده اند و نه بلعکس. یعنی ممکن نیست که ابتدا به ساکن توده ای شد و سپس در یک بحران انقلابی دخالتگری نمود. هر چند واضح است که برای تبدیل شدن به یک آلترناتیو ضروری است به درجات قابل توجهی در گذشته و در جریان مبارزه طبقاتی به مراحل حداقلی از رشد و سازماندهی رسیده باشیم، اما این مسئله به هیچ وجه توجبهی برای بی عملی و پرهیز از دخالتگری نیست؛ و حتی چنانچه ممکن نباشد در متن یک جنبش توده ای رهبری را بدست گرفت، اما با ایفای نقش مشخص، مستقل و عینی می توان از یک جریان حاشیه ای به یک جریان مطرح تبدیل شد.

فراخوان اول ماه مه 89 الگوی مناسبی برای دخالتگری در جنبش مردمی بود، نه به این معنا که فعالین کارگری قادر بودند و یا هستند که در هر مقطع عینا با دادن فراخوانی همچون اول ماه مه به میدان بیایند؛ می دانیم که اول ماه می شرایط و ویژگی های خاص خود را دارد و بسیاری از کارگران بر اساس سنت انقلابی در این روز به میدان می آیند و طبیعتا شرایط خاصی وجود دارد و همه تجمعات این روز را نمی توان و نباید به حساب فراخوان شورای برگزاری اول ماه می گذاشت. اما بحث نه بر سر دادن یا ندادن فراخوان به مردم، بلکه بر سر دخالتگری به هر شکل ممکن و واقعی است؛ در جریان جنبش توده ای یک آلترناتیو مقبول کارگری - همانند شورای برگزاری مراسم اول ماه می- می توانست با اعلام موضع، تشویق و تبلیغ برای شرکت در جنبش توده ای، با افشای اصلاح طلبان، با طرح مطالبات کارگری در جنبش، گوشه ای از جنبش موجود باشد و بدین شکل تبلور صدای جنبش کارگری در جنبش جاری جامعه باشد.

در جریان انقلاب 1905 روسیه، بلشویک ها می دانستند که پرولتاریا از آمادگی و سازماندهی لازم برای کسب قدرت و سرنگونی دولت تزار برخوردار نیست، اما با تمام قوا در آن انقلاب شرکت کردند و هر چند انقلاب شکست خورد و یک دوران سرکوب و رکود چند ساله حاکم شد، اما بلشویک ها به یک جریان مطرح کارگری و اجتماعی تبدیل شدند و این زمینه ای بود برای اینکه قدرتمند تر و با سازماندهی قوی تری در جریان انقلابات 1917 حضور یابند و در نهایت پرولتاریا انقلاب سوسیالیستی را رقم زد.

بحران سیاسی که سال 88 جامعه را فرا گرفت از یکسو جنبش عظیم توده ای را بهمراه داشت و از سوی دیگر بحران حکومتی. بررسی هر یک از این دو پدیده و شرایطی که در حال حاضر ایجاد شده رابطه مستقیم و مهمی با مسئله متشکل شدن کارگران دارد. به طریق اولی گفته شد، که جنبش توده ای عظیم در جامعه ضرورت دخالتگری از جانب جناح چپ جنبش کارگر را در دستور کار قرار داد و و همانطور که شاهد بودیم در آن شرایط تحرک سازماندهی شده قوی دیده نشد و این ضعف تبعات خود را در پی داشت. متشکل شدن کارگران رابطه ای متقابل با جنبش توده ای داشت و با هر بحران سیاسی که جنبش توده ای را به دنبال دارد این رابطه پر رنگتر می گردد؛ چرا که پیشروی جنبش کارگری در شرایط بحرانی و بر آمد جنبش توده ای بسیار موفقتر و سریعتر خواهد بود و تاثیرات متقابلی بین جنبش توده ای و جنبش کارگری و در نهایت متشکل شدن کارگران وجود دارد. روحیات انقلابی و گسترش مبارزه عملی در جامعه بر تمام اقشار و طبقات تاثیر گذار است و بنا به شرایط هر یک کم یا بیش از آن بهره مند خواهند شد.

از طرف دیگر بحران عظیم حکومتی در سال 88 وجود داشت و بسیار فراتر از تضادهای روتین جناح های سرمایه داری درون قدرت بود، خود تا حدود بسیاری متاثر از جنبش عظیم اجتماعی جامعه قرار داشت که در سال 88 میلیون ها نفر را به خیابان ها کشاند. دولت سپاه پاسداران صرفا در تلاش بود تا با کودتای انتخاباتی اصلاح طلبان را از قدرت برانند و آمادگی برخورد و سرکوب اصلاح طلبان را نیز داشتند و در محاسباتشان منظور کرده بودند؛ اما با شکل گیری جنبش عظیم توده ای نه تنها بحران عظیمی در جنبش ایجاد شد و یک مبارزه کم سابقه را طی یکسال در جامعه رقم زد بلکه باعث یک بحران گسترده حکومتی نیز گردید. اصلاح طلبان یک سوی این بحران با تکیه بر جنبش عظیم توده ای جان تازه ای گرفته بودند و قدرت نمایی می کردند، رفسنجانی و دارو دسته کارگزاران نیز که موقعیت و منافع خود را در خطر می دید در سوی دیگر سنگر گرفته و وارد کارزار گردید، در صفوف جناح محافظه کاران حکومتی نیز در جریان رودرویی باجنبش عظیم توده ای و سرکوب آن اختلاف نظرو عمل وجود داشت که بحران را عمیقتر نمود.

در نهایت و در جریان یکسال مبارزه توده ای و بحران حکومتی همانطور که پیش بینی میشد به دلیل عدم حضور و آمادگی طبقه کارگر تاکتیک تظاهرات های خیابانی ادامه نیافت و شرایط بطور نسبی آرام گردید. کارگران قادر نبودند با اعتصاب و با صف مستقل و با مطالبات طبقاتی و سازماندهی قوی در میدان مبارزه حضور یابند، زیرا نه دارای تشکل های مستقل طبقاتی بودند و نه حزب سیاسی و قدرتمند خود را داشتند و نه متحدین خود را به همراه داشتند. در چنین موقعیتی هر چند که فعالین جنبش کارگری قادر بودند نقش داشته باشند و صدای جنبش کارگری را در متن جنبش توده ای رسا کنند، اما به دلیل عدم وجود پیش زمینه های لازم ذکر شده در بهترین حالت نیز ممکن نبود که کارگران جامعه را به سمت انقلاب ببرد و یا برای کسب قدرت گام بردارد و یا رهبری جنبش را بدست بگیرد. پیش زمینه های ضروری لازم برای گام بر داشتن در راه کسب موقعیتی برای رهبری جنبش و در واقع متحد نمودن جنبش توده ای با طبقه کارگر، حداقل مطرح بودن به مثابه یک آلتر ناتیو در طبقه و جامعه است. واقعیت این است که سوسیالیسم کارگری و جناح چپ جنبش کارگری با تمام پیشروی های چند ساله و دست آوردهای با ارزش و چشم انداز آینده ای به مراتب بهتر، هنوز بمثابه یک آلترناتیو مطرح در جامعه تبدیل نشده است. ضروری است این واقعیت، همانند بسیاری از واقعیات دیگر که کارگران سوسیالیست بر آن آگاهی دارند، بر آن واقف باشند و بر مبنای آن در تلاش و مبارزه برای ایجاد موقعیتی- ایجاد آلترناتیو سوسیالیستی - که شاید زیاد دور از ما نباشد حرکت نماییم، چرا پیشروی سوسیالیسم کارگری در گرو واقع بینی و درک صحیح از موقعیت و مسئله توازن قوا است.

اما آنچه که در این میان یک پایه اصلی بحران بود، بحران حکومتی و تضادهایی بود که به رودرروی و جدال مرگ و زندگی تبدیل شد. همانطور که اشاره کردیم، جناح های حکومتی با بر آمد جنبش عظیم توده ای رودرروی یکدیگر و در موقعیت کسب قدرت و یا رانده شدن و از دست دادن منافع بزرگی قرار گرفتند و بر همین مبنا و با حضور جنبش مردمی زنگ های خطر برای همه آنها به صدا در آمدو زمین زیر پای حاکمان قدرت و حتی جناح های مقابل به لرزه افتاد. اما با فروکش نمودن جنبش توده ای در مقیاس وسیع، هر چند که به آتش زیر خاکستر تبدیل شده و دست آوردهای بزرگی به همراه داشته و هنوز نیز پتانسیل های قابل ملاحظه و قابل بروزی دارد- مثل شانزدهم آذر 89– اما به هر شکل از وسعت و دامنه عظیم جنبش در سال 88 خبری نیست و هر آدم بی غرضی این واقعیت را می فهمد و در نتیجه شرایط برای حاکمان نیز دستخوش تغییر گردید. از طرف دیگر جنگ قدرت در این مرحله موقعیت های جدید و نسبتا تثبیت شده ای را ایجاد نمود. جناح نظامی سپاه قدرت را قبضه کرده و دولت در دست این نهاد قرار دارد؛ و تقریبا تمام کانون های اقتصای و سود آور، از صنعت نفت گرفته تا پروژه های عظیم اقتصادی و خزانه کشور در اختیار آنها است. اصلاح طلبان از قدرت رانده شده اند و دیگر نمی توان آنها را یک جریان درون حکومتی دانست. رفسنجانی و کارگزاران در موضع ضعف قرار دارند و گام به گام عقب نشینی می کنند و یا حداکثر برای حفظ بخشی از سرمایه هایشان تلاش می کنند. این موقعیت ضعیف و لرزان در مقابل موقعیت برتر جناح نظامی موضعی کاملا ضعیف و تدافعی است و جناح نظامی حاکم با وجود کسب منافع و موقعیت بسیار برتربه همین شرایط بسنده نمی کند و سهم بیشتری می خواهد و حتی شاهدیم که محافظه کاران غیر نظامی بازار را مورد تعرض قرار می دهد و در صدد دوشیدن و سر کیسه کردن آنها نیز هستند.

بنا بر این ما با دو واقعیت روبرو هستیم از یکسو جنبش توده ای تا حدود زیادی فروکش کرده و از سوی دیگر بحران حکومتی از اوج درگیری جناح ها به موقعیتی رسیده که بطور نسبی در مواضع جدید و در سنگر های خود تثبیت شده اند و بنا بر این بحران حکومتی هر چند بطور موقت کاهش یافته و به تضادهای درون حکومتی و بیرون حکومتی تبدیل شده اند و بنابر این شرایط حاد بحرانی یک دوره سپری شده و بحران حکومتی منجر به فروپاشی نشد و در شرایط کنونی و چشم انداز آینده نزدیک با صف بندی های موجود درون قدرت و رانده شدگان از حکومت نیز فروپاشی وجود نخواهد داشت.

ما می دانیم که بحران حاد اقتصادی و اجتماعی همچنان وجود دارد و جمهوری اسلامی نیز راه حلی برای آن ندارد جز سرکوب، و در نتیجه جامعه ما همواره و شاید بیش از پیش آتش زیر خاکستر است و حتی جنبش زنده ای که نه در مقیاس وسیع اما اینجا و آنجا و به شکل اعتصابات، اعتراضات توده ای و دانشجویی و ... ادامه دارد و ما نیز با تمام توان و در هر موقعیت ایجاد شده باید در آن دخالت نماییم، چرا که کمک به تداوم جنبش می تواند از عقب نشینی بیشتر جلوگیری نماید. شرایط اجتماعی و تضادهای طبقاتی در جامعه ما آبستن بروز بحران های حاد و جدیدی هستند، اما آنچه مسلم است ما باید بر مبنای شرایط و موقعیت کنونی و وضعیت توازن قوای طبقاتی سیاست و تاکتیک های خود را تدوین نماییم. بی شک بروز بحران های جدید و شاید به مراتب بزرگتر و انقلابی تر از راه خواهند رسید، اما زمان و شکل بروز آن قابل پیش بینی نیست و نمی توان مدعی شد که اکنون این بحران آغاز خواهد شد و یا زمان دیگری. آنچه مسلم است در این فاصله کارگران سوسیالیست و پیشرو باید به تدارک و سازماندهی مشغول باشند و هر چه بیشتر خود را برای روزهای بحرانی و اعتلا در جامعه آماده نمایند؛ تنها در آن صورت است که در دل یک بحران انقلابی کارگران قادر خواهند بود نقش موثر و تعیین کننده ای داشته باشند.

مجموع شرایط کنونی نیز ارتباط تنگاتنگی با موضوع متشکل شدن کارگران دارد. از یکسو می دانیم که جنبش عظیم توده ای که در سال 88 بر آمد نمود تا حدود زیادی کاهش یافته و به درجات پایینتری جنبش ادامه حیات می دهد و به همین نسبت نیز ضروری است که ما در آن نقش داشته و دخالتگری نماییم که خود از اهمیت ویژه و بسیاری برخوردار است؛ از سوی دیگر می دانیم که بحران حکومتی فروپاشی دولتی و حکومتی به همراه نخواهد داشت و البته می تواند همچنان دستخوش تغییرات و تضادهای همیشگی و یا حتی جدید باشد و بنا بر این قدرت سیاسی بطور نسبی در دست نظامیان حاکم قبضه شده. در نتیجه ما کارگران سوسیالیست از یکسوهمچنان متشکل شدن را استراتژی خود می دانیم و از سوی دیگر دخالتگری و ایفای نقش در جنبش کارگری و توده ای بطور جدی و در حد توانمان در دستور کار قرار دارد. ضروری است که کارگران سوسیالیست خود را برای بحران های پیش رو آماده نمایند و این ممکن نیست مگر با متشکل شدن بیشتر و شرکت فعال در جنبش های جاری کارگران و دیگر توده ها. از هر فرصت و در هر مقطع که جنبش و تحرکی وجود داشته باشد، حضور و نقش ما نیز ضروری و امری حیاتی برای منافع طبقه کارگر است. به هیچ روی نباید تحرکات توده ای و جنبش های متحد کارگران در جامعه را دست کم گرفت، هر جنبش و حرکت رادیکال توده ای می تواند همسو و در راستای منافع کارگران باشد به شرط آن که کارگران سوسالیست و آگاه در آن نقش داشته و نسبت به آنها بی تفاوت نباشند.

نکته ای دیگر که در رابطه با حزب کارگران ضروری است گفته شود این است که، با شکست سوسیالیسم در عرصه جهانی پس از به انحراف رفتن سوسیالیسم در شوروی، احزاب و گروههای بسیاری به نام کارگران در موضع چپ فعالیت داشته و دارند و در ایران نیز پس از انقلاب تا کنون بسیاری از احزاب سیاسی چپ که مدعی دفاع از منافع کارگران را داشته و دارند، در جریان عمل به مبارزه کارگران لطمه زدند و تاثیرات منفی بجا گذاشتند؛ در نتیجه طیف قابل توجهی از روشنفکران و کارگران نسبت به احزاب سیاسی بد بین شدند. این بدبینی همانطور که اشاره شد ناشی از یک واقعیت بزرگ و تجربه عملی بسیاری از کارگران و فعالین سیاسی بوده و هست؛ اما نتیجه گیری که از این پدیده می شود، بسیاری را در موضع نفی هر گونه سازماندهی حزبی و سیاسی قرار داده و از منظر این طیف توجه به مضمون و ماهیت متفاوت گرایشات سیاسی نادیده و یا کمرنگ گرفته شده .

کمیته های کارگران سوسیالیست داخل کشور آذر 89


www.wsu-iran.org wsu_wm@yahoo.com