دلهره¬های با نام و نشان اصلاح¬طلبان

سهراب صبح


فوریه ١٣٨٨- اسفند ٢٠١٠


آنان دلهره دارند. آنان وحشت¬زده¬اند. آنان از خشونت بیزارند. آنان از انقلاب می¬ترسند. آنان از شبح موش کور تاریخ نیز هراسناکند. آنان در سودای احیای مسیح و ماندلا و گاندی دیگری در سویدای وجود خود پیله¬ی خم شدن¬ سرها و دریوزه¬گی از پادگان¬ها را می¬تنند و به مردم پرچم سفید تسلیم هدیه می¬دهند. پرچمی که از داغ و درفش و شط تازیانه¬ی دژخیمان سرخ می¬شود. آنان به سرخی خون شتک¬ زده بر سنگ فرش خیابان¬ها چشم می¬دوزند تا با زهم از انقلاب و خشونت تبری جویند. آنان چکمه¬ی خشن¬ترین دیکتاتوری¬ها را واکس اصلاحات می¬زنند، پوسیده¬ترین یونیفرم سرهنگان و سرداران را با مهربانی نافرمانی مدنی وصله پینه می¬کنند و در متن قصیده¬یی به مضمون تقبیح خشونت و قافیه¬ی خاوران، با ردیف دهه¬ی شصت به دربار شاه و شیخ می¬خزند و برای مدایح فربه¬تر از فرومایه¬گی خود، صله¬هایی از لته¬ی خون و جنون سرمایه به جیب می¬زنند. آنان رد سرخ و بر آماسیده¬ی شلاق سرمایه¬ برگرده¬ی زنان کارگر سنندجی و نهیب گلوله¬های خاتون آباد و غم نان زحمت¬کشان را با ماتیک گل بهی رنگ بری از خشونت، یک میلیون بار امضا می¬کنند. و بر مسیر عبور توفان خشم مادران داغدار و زنان بی¬کار، سد تهمت شیون سالاری می¬نهند، تا نشان دهند از چه میزان روحیه¬ی شسته و روح رُفته¬یی برخوردارند. آنان کارگر افغانی مانده در بند 1 مه 2009 (11 اردیبهشت 1388) را به یمن پیروزی باراک اوباما فراموش می¬کنند و برای اعزام سی¬هزار نظامی تازه نفس به افغانستان هورا می¬کشند تا نشان دهند چه قدر از انقلاب و جنگ و خشونت متنفرند. آنان را بی¬ضمیر همه می¬شناسند. نیازی به معرفی و تعریف نیست. بی¬تعارف آنان همان لیبرال¬ها و اصلاح¬طلبان "جنتملن" پوزیسیون و شبه¬اپوزیسیون هستندکه کلافه از مقابله¬ی مردم با نظامیان (دفاع از خود در برابر هارترین یورش همه¬جانبه¬ی پلیس) دچار دلهره شده¬اند. آنان خشونت ساختارشکنان عاشورا (6 دی 1388) را محکوم می¬کنند و از همه¬ی کتک¬خورده¬گان و مجرمان و دست¬وپا شکسته¬گان می¬خواهند به تلافی همه¬ی قساوت پاسداران، خاموشی گزینند و برای اثبات این حسن نیت که ا صلاحات، به دنبال انقلاب نیست؛ روز 22 بهمن را به کام جمهوری عزیز و نه یک کلمه کم، نه یک کلمه زیاد اسلامی تلخ نکنند. فضیلت این حضرات در پایین کشیدن فتیله¬ی انقلاب گل می¬دهد و پشت میز مذاکره به میوه ¬می¬نشیند. آنان هنوز در خیال خود حوصله¬ی بحر می¬پزند و در سرِ قطره¬ی محال اندیش¬شان گمان می¬برند، انقلاب حرکتی¬ست ارادی و ایده¬ئولوژیک، که نه فقط "باران" لطف الهی را به "سیل" خروشان قهر مردمی تغییر می¬دهد، بل¬که از درونش دیکتاتوری بیرون می¬ریزد! بی¬هوده نیست که آنان مرتب غرولند سر می¬دهند که "انقلاب نکردیم که ..." گویا فعل انقلاب همان عمل دل¬بخواهی "انقلاب کردیم که ..." است! بی¬چاره آنان که هنوز به قافله¬ی فلاسفه¬ی عصر روشن¬گری نیز نرسیده بر سر فهم تفسیزی از پوپر و هایک و نائینی دست به یقه شده¬اند. از قرار "تحقق جامعه¬ی باز" آنان فقط و فقط سیصد سال ناقابل طول می¬کشد. در این مدت تعداد زیادی بناپارت و مسیح و بیسمارک و هیتلر و موسولینی و فرانکو و مارکوس و پهلوی و خمینی می¬آیند و می¬روند. سیصد سال برای تغییر شاید خیلی طولانی نباشد! تنها مشکل این است که در این مدت همه¬ی ما می¬میریم! حتا معلوم نیست که کره¬ی زمین در این فاصله از شر آلوده¬گی¬های سرمایه¬داری قِسر در برود! بی¬چاره آ نان!

وقایع روز عاشورا (6 دی) به ترز شگفت¬انگیزی خونین و خشن بود. اعتراض مسالمت¬¬آمیز مردم که تا مطلع همین روز نیز با انواع و اقسام شکنجه¬ها و تجاوزهای کهریزکی پاسخ گرفته بود، به نحو وحشیانه¬یی به خاک و خون کشیده¬ شد. هر چند قتل سیاسی خیابانی بعد از ترور ندا آقاسلطان از سوی باندهای سیاه آدم¬کشان حرفه¬یی کلید خورده و پس از آن نیز به صور مختلف تکرار شده بود، اما عاشورای تهران به صحنه¬های جدیدی در ساحت سیاسی جنبش اعتراضی مردم تبدیل شد. مردمی که تا آن روز رویه¬ی تدافعی و به یک مفهوم کتک خوری بی¬واکنش پیشه کرده بودند، این¬بار به قصد دفاع از جان خود، در مقابل تعرض گله¬های رنگارنگ اوباش پلیس و سپاه و بسیج ، و مقاومت در برابر دندان تیز گرگ¬های گله¬ی حزب¬الله، وارد کارزار و پیکار شدند. اگرچه در این نبرد نابرابر، شکست مردم در برابر هجوم انبوه گارد جاویدان تا دندان مسلح اسلامی کاملاً محتمل بود و پیش¬بینی صحنه¬های کشتار معترضان مانند زیر گرفتن توسط ماشین شاسی بلند پلیس، سقوط ازپُل، شلیک گلوله¬های ساچمه¬یی و غیره غیر منتظره نبود، اما با این حال همین مقاومت قهرمانانه و البته غیر متشکل و بدون سازمان و فاقد ابزار که به فتح چند مقر پلیس و زمین¬گیری موقت خیل عظیم نیروی سرکوب انجامید، به وضوح نشان داد که:
الف. رژیم با تمام پول¬های هنگفتی که برای تجهیز و تشجیع عمله¬های انتظامی امنیتی خود، هزینه کرده، چه قدر در مقابل خروش مردم به ستوه آمده آسیب ¬پذیر است. چنین ضعف آشکاری، البته فقط در مقابل یک جنبش میلیونی توده¬یی¬ست که امکان سقوط را بسترسازی می¬کند. بدیهی¬ست اگر فرد یا جریانی از این صف¬بندی به این جمع¬بندی برسد که به جای توده¬های دست¬خالی، می-توان با چهار پنج هزار نفر مسلح؛ روند فروپاشی رابه عهده گرفت و آن را تسریع کرد، به خوش خیالی محض فرو افتاده است.
ب. مقابله¬ی سبعانه¬ی رژیم با مردم در جریان اعتراض روز عاشورا و متعاقب آن دست¬گیری¬های گسترده؛ اعدام، شکنجه و لشکرکشی به منظور تسلط مطلق در میدان 22 بهمن به ساده¬گی نشان داد که تمام اوهام لیبرال¬ها و اصلاح¬طلبان در خصوص نافرمانی مدنی و تغییرات سفید مسالمت¬آمیز سرابی بیش نبوده است. حالا دیگر کاریکاتورهای ایرانی نلسون ماندلا نیز باید فهمیده باشند که در روز موعود و برای ایجاد تغییرات عمیق اجتماعی از طریق معلق کردن دستگاه سرکوب و ساقط ساختن رژیم لاجرم قهر و خشونت؛ گریز ناپذیر خواهد بود. سران ج.ا نه گوش شنیدن "صدای انقلاب مردم" را دارند و نه به محض احساس فشار خیابانی همچون "اعلیحضرت همایونی" به بهانه¬ی استراحت و درمان، به قاهره – در این مورد احتمالاً دمشق – خواهند گریخت. فراری در کار نیست. چنان که برای صدام حسین نیز در کار نبود. عقب¬نشینی و تسلیم به اراده¬ی حداقلی مردم – چنان که اصلاح¬طلبان می¬خواهند – نیز محال است. به عبارت دیگر حوادث خونین ده ماه گذشته به ساده¬ لوح¬ترین آدم¬ها هم نشان داد که انتخابات دموکراتیک – حتا با موازین لیبرالی – یا تمکین به آزادی¬های فرهنگی نسبی چیزی¬ست در حد کشک!
(در افزوده: چنین سطحی از اختناق سیاسی، دقیقاً مدلول یک دلیل ساده¬ی اقتصادی است. ج. ا برای عملیاتی کردن طرح¬های نئولیبرالیستی بازار آزادی ¬خود «حذف سوبسیدها» به نحو اجتناب¬ناپذیری نیازمند پینوشه¬یی کردن فضای کشور و ایجاد شوک¬های پی¬درپی است. پیش¬برد سیاست¬های مونتاریستی فقط از راه نظامی برای نظام حاکم ممکن است)
اصلاح¬طلبان و لیبرال¬ها ¬که – همچون رقیب جناحی کنسرواتیست خود – ازوقایع به اصطلاح «ساختار شکنانه¬ی» عاشورا به دلهره افتاده بودند، مانند کشتی نشستگانی که هر گونه تَرَک برداشتن کشتی را به مثابه¬ی غرق همزمان خود و رقیب می¬بینند، بلافاصله دست به کار شدند و برای حفظ نظام مقدس به در و دیوار زدند. ابتدا بیانیه¬ی 17 موسوی از دولت خواست که در برابر مجلس و قوه¬ی قضاییه¬ پاسخگو باشد و به کلی ترکیب اولترا راست مجلس جانیان حرفه¬یی را نادیده گرفت. سپس محمد خاتمی با ادبیاتی سخیف و به دور از شأن عبای شکلاتی فرد "جنتملن مآب هوادار جامعه¬ی مدنی!!" به مردم گفت: «غلط کردید که ...» بعد نوبت مهدی کروبی رسید که به اعتبار تنفیذ "مقام معظم رهبری" مشروعیت دولت را به رسمیت بشناسد. سکوت مرموز و موذیانه¬ی هاشمی¬رفسنجانی نیز که – منتظر فشار بیشتر سبزها برای امتیازگیری از باند خامنه¬یی نشسته بود – به نفع صلاحیت رهبری برای حل بحران و تمکین به توصیه¬ی احمد خاتمی و مکتوم گذاشتن فحاشی¬های محمد یزدی، کمی تا حدودی شکسته شد! وصف اعلامیه¬های لندن (گروه 5 مهاجرانی ـ کدیور) و واشنگتن (گروه 3) فعلاً بماند.
حالا دیگر اصلاح¬طلبان برای سازش با نظامیان صف کشیده¬اند، اما طرف مقابل، که در این منازعه دست خود را برتر می¬بیند، نه فقط راه نمی¬دهد، بل¬که به کم¬تر از محاکمه¬ی "سران فتنه" نیز رضایت نمی¬دهد. عرصه¬ی سیاسی ایران وارد حوزه¬های جدید و جالبی می¬شود. پس از 22 بهمن پیاده نظام ناامید شده¬ی سبز به دنبال جمع شدن زیر عبای لیدرهای جدید بی¬تابی می¬کند. و از سوی دیگر لندن¬نشینان و سایر رهبران و سخن¬گویان خود خوانده¬ی جنبش اعتراضی بر محور سکولاریسم از سر و کول هم بالا می¬روند و برای "مصیبت اهانت به امام زمان" – از سوی اکبر گنجی – مراسم سوگواری اعلام می¬گیرند.

موافقید یک فلاش بک (عقب دید) بزنیم؟
سی و یک سال پس از شکست انقلاب 1357 تامل در چند مولفه و قیاس آن¬ها با وقایع جاری ضروری است.
I. سقوط رژیم شاه به طور مشخص ناشی از بحران اقتصادی عمیقی بود که پس از افزایش قیمت نفت در سال 1352 و بحران جهانی اقتصادهای کینزی آغاز شده و به یک بحران همه¬جانبه اقتصادی سیاسی در ایران تبدیل گردیده بود. در حال حاضر نیز بحران اقتصادی در سطح جهانی و به تبع آن در ایران گریبان سرمایه¬داری جهانی و ج.ا را گرفته است. در ایران متعاقب یک دوره درآمد کلان نفتی – مبلغ 280 میلیارد دلار ظرف چهار سال حاکمیت دولت نهم – مبلغ سنگینی به شکل نقدینه¬گی وارد بازار شده¬ است و در همان حال ساختارهای تولید تحت تاثیر واردات به شدت فرو ریخته و به یک نابه¬جایی اقتصادی (فلاکت) و فاصله¬ی عمیق طبقاتی انجامیده است. تورم، رکود تورمی، بی¬کاری، کاهش قدرت خرید توده¬های زحمت¬کش، بی¬کاری، فساد، فحشا، اعتیاد در کنار فرار سرمایه، تجمیع سرمایه در انحصار یک الیگارشی مالی و ... در مجموع اقتصاد ایران را به شکننده¬ترین شکل ممکن بعد از بهمن 57 در آورده است. نگفته پیداست که تمام این عوارض ناشی از شیوه¬ی تولید سرمایه¬داری در ایران است.
II. . اگر تنها راه برون¬رفت رژیم شاه متعاقب بحران اقتصادی سال¬های 52 به بعد نئولیبرالیزه کردن بازار (بنیادگرایی مطلق بازار) به ضرب و زور سرکوب اعتراض¬های احتمالی بود، اگر رژیم شاه به دلایل مختلف از اتخاذ چنان سیاستی ناتوان ماند و در نهایت متلاشی شد، در مقابل ج.ا نه فقط به سرعت اقتصاد ایران را نئولیبرالیزه کرده و با تحقق طرح تحول اقتصادی از سال آینده (1389) این سیاست را به شکلی همه¬جانبه¬تر عملیاتی خواهد کرد، بل¬که از قدرت نظامی و امنیتی پر شمار به منظور سرکوب اعتراضات توده¬یی نیز برخوردار شده است. پلیس مجهز ج.ا طی ده ماه گذشته شیوه¬های مختلف سرکوب توده¬ها را با مهارت تمام عیار تمرین کرده و قابلیت¬ها و توان¬مندی¬های قابل توجهی از خود بروز داده است. دستگاه سرکوب با استفاده از تکنولوژی پیشرفته¬ی جهان سرمایه¬داری، تا حدود زیادی عرصه¬های ارتباط و اطلاع¬رسانی مجازی را نیز تخریب و تحدید کرده است.
III. از ره آورد قطع سوبسیدها، مبلغی در حدود 40 میلیارد دلار از سفره¬های خالی مردم ایران به جیب گشاد دولت سرازیر خواهد شد و در عین حال بودجه¬ی انبساطی سال آینده – حتا در صورت تحقق تمام درآمده¬های پیش¬بینی شده – به یک تورم پر فشارتر خواهد انجامید و سطح زنده¬گی مردم را از وضع فعلی نیز وخیم¬تر خواهد کرد.در واقع ج.ا بدون کم¬ترین رشد اقتصادی، به لحاظ سیاسی صورت¬مندی یک رژیم پینوشه¬یی تیپیک به خود خواهد گرفت. (گرفته است!)
IV. در آستانه¬ی سقوط شاه واز اواخر سال 56 تغییراتی سطحی در عرض دولت به وجود آمد. دولت جمشید آموزگار نتیجه¬ی احساس خطر شاه از اوضاع رو به بحرانی کشور بود که هرگز به شرایط مطلوب نرسید و زمانی که شریف امامی به جای آموزگار آمد دیگر؛ کار از کار گذشته بود. برای حفظ ساختارهای اصلی رژیم شاه بورژوازی جهانی (به رهبری آ مریکا) در کنار بورژوازی داخلی (به رهبری نهضت آزادی، جبهه¬ی ملی، روحانیون و بازاریان با نفوذی همچون بهشتی ومانیان) دست به کار شدند. این دو جبهه¬ی به خوبی می¬دانستند که در صورت رادیکالیزه شدن انقلاب ایران منافع بورژوازی به شدت تهدید خواهد شد. این جمع¬بندی بعد از اعتصاب کارگران نفت (متعاقب کشتار 17 شهریور) کاملاً و معقول! به نظر می¬رسید. با حضور ژنرال هویزر در تهران، لابی¬¬های مختلف و مذاکرات گسترده آغاز شد. شایگان، صدیقی، سنجانی، بازرگان، بختیار و... کت شلوار آلترناتیو دولت انتقالی پوشیدند. پس از خروج شاه از ایران و استعفای سید جلال تهرانی از ریاست شورای سلطنت، عملاً کنترل اوضاع نیز از دست دولت بختیار خارج شد. در چنان اوضاعی بهترین و ایده¬آل¬ترین آلترناتیو برای جای¬گزینی رژیم شاه، اسلام گرایان به رهبری خمینی بودند. ایالات متحده این نکته را به روشنی دریافته بود که اگر انقلاب استمرار می¬یافت نیروهای لیبرال – مانند بختیار – یکی پس از دیگری در مقابل انقلاب می¬پاشیدند و از گود خارج می¬شدند. در واقع¬ تعمیق مبارزه¬ی طبقاتی کاملاً علیه منافع اسلام¬گرایان در حال حرکت بود. لیبرال¬ها نه انقلاب، که اصلاحات معطوف به مشروطه¬ی نوع انگلیسی می¬خواستند. برای آن¬که جایی به منظور نشستن نهضت آزادی و جبهه¬ی ملی و مرکز اسلامی¬ هامبورگ در کنار خوان قدرت فراهم باشد، آنان به شاه گفته بودند فقط سلطنت کند. لیبرال¬ها باران می¬خواستند. اسلام¬گرایان نیز اگر سمبه¬ی رژیم شاه را پر زور می¬دیدند در نهایت به همان باران راضی می¬¬شدند. اما خمینی - که هرگز فرمان جهاد علیه برادران ارتشی و ساواکی نداد!! – مانند هر تحلیل¬گر متوسط العقلِ اوضاع ایران، به فروپاشی رژیم شاه پی¬برده بود. آمریکا نیز خوب می¬دانست که اگر زمام اختیار و کنترل اوضاع را به نظامیانی از جنس رحیمی، بدره¬ای، خسرو داد، پاکروان و امثالهم بسپارد نه فقط به تعمیق و رادیکالیزه شدن روند انقلاب کمک خواهد کرد و در نتیجه به کارگران و زحمت¬کشان مجال مانوور بیش¬تری خواهد داد، بل¬که توان سرکوب موفقیت¬آمیز این نظامیان نیز به شدت محل تردید بود. در معادلات منطقه و در حالی که نور محمد ترکی و کمونیسم روسی در افغانستان به قدرت رسیده بود؛ از دست دادن اسلام¬گرایان چپ ستیز ایرانی یک فرصت سوزی جبران¬ناپذیر برای آمریکا بود. بدین ترتیب قره¬باغی مامور شد که فرمان تسلیم ارتش را به تیم بازرگان ـ بهشتی تقدیم کند. از نظر استراتژیست¬های آمریکایی یک نکته مسلم و قطعی بود: رژیم آینده ایران بی¬تردید و در هر صورت نمی¬باید چپ باشد. سهل است گرایشات ضد چپ و تمایل به شدت ضد کارگری اسلام¬گرایان – که البته خدا را هم کارگر می¬دانستند؟! – فرصتی نبود که آمریکا به راحتی هدر دهد. بدین¬سان سیل خروشان انقلاب به یاری امریکا و سمپات¬های داخلی¬اش مهار شد. ارتش تقریباً دست نخورده تحویل گردید و به سرعت (مرداد 58) در کردستان شایسته¬گی¬ها از سرکوب¬گری خود را به نمایش نهاد و... در یک کلام سازش بویناک و متعفن لیبرال¬ها و اسلام¬گرایان با ایالات متحده از یک¬سو و به شکلی فوری انقلاب مردم را ملاخور کرد و از سوی دیگر ماموریت نافرجام شاه را به منظور قلع و قمع چپ و جنبش کارگری به مطلوب¬ترین نحو ممکن عملیاتی ساخت. حوادث خون¬بار دهه¬ی شصت نشان داد که بورژوازی جهانی و داخلی در انتخاب خود به قلب هدف زده¬اند. در واقع به زعم من و فارغ از توهم توطئه – عروج اسلام¬گرایان در اواخر سال 57 از یک¬سو ناشی از توافق بورژوازی ایران با بورژوازی جهانی بود و از سوی دیگر تلاش برای مرمت و اصلاح¬ شکاف¬های رژیم شاه و استمرار همان دولت با تفاوت¬های ایده¬ئولوژیک بود. اسلامی یا سنتی نمی¬توانست از اعتبار آلترناتیو مطلوب جبهه¬ی خمینی – بازرگان بکاهد. اسلام¬گرایان نیز می¬توانستند به ساده¬گی با مظاهر مدرن سرمایه¬داری ایران منطبق شوند، اقتصاد نیمه دولتی شاه را به بازار آزاد هدایت کنند، انتخابات پارلمانی راه بیندازند و در حوزه¬ی حقوق شهروندی حتا از "جامعه¬ی مدنی" گیرم از نوع مدینه¬النبی سخن بگویند. در نتیجه کش¬مکش اصلی در سال 1357، مانند سی و یک سال گذشته، میان سنت ـ مدرنتیه نبوده است.

فلاش بک تمام شد!
سی و یک سال بعد همه برای حفظ اصل و ساختار رژیم به دست و پا افتاده¬اند. بیانیه¬ی 17 موسوی، شرایط مضحک کروبی، لحن هتاکانه¬ی خاتمی، موضع مرموز هاشمی در داخل و بیانیه-های لیبرال¬های خارج¬نشین جمله¬گی موید هراس از امکان رادیکالیزه شدن جنبش اعتراضی جاری¬ست. بی¬هوده نیست که محسن کدیور با استناد به فتوای مراد خود (حسین¬علی منتظری) از ولایت فقیه مشروط و غیر خودکامه – چیزی مانند شاه سلطنتی و نه حکومتی – دفاع می¬کند و به همراه مهاجرانی و دارو دسته¬اش اتاق فکر تشکیل می¬دهد و خاتمی در خفا برای رهبر نامه¬ی "نجیبانه؟!" می¬نویسد و به همراه کل جبهه¬ی اصلاح¬طلبان از خشونت¬ورزی ساختارشکنان بیزاری می¬جوید. حالا دیگر اصلاح¬طلبان و لیبرال¬ها زنگ خطر را شنیده¬اند و اگرچه خود در معرض حذف نهایی از قدرت سیاسی حاکم قرار گرفته¬اند، اما با این همه این¬ مساله را خوب می¬دانند که حتا در چنین صورتی نیز بودجه¬ی بنیاد باران و مجمع تشخیص مصلحت قطع نخواهد شد. گویا اخطارهای باند احمد توکلی طی چند ماه گذشته که درخصوص به میدان آمدن طبقه¬ی کارگر – به تعبیر حضرتش "یقه¬ آبی¬ها" – همه¬ی رژیم را هشدار داده بود، تا حدودی مفید افتاده است. تحت فشار مردم به ستوه آمده؛ در ج.ا اگرچه همه علیه هم شمشیر می¬کشند؛ و در این مسیر نوه¬ی خوش¬ تیپ امام را نیز مکدر می¬کنند، اما همه می¬دانند که مفهوم دیگر ساختارشکنی احتمالاً یک انقلاب اجتماعی خواهد بود. حالا دیگر اصلاح¬طلبان نه به باران، بل¬که به یک پاره نان روغنی و حفظ جان نیز راضی شده¬اند. دیگر کسی از مطالبه¬ محوری هم سخن نمی¬گوید لیبرال ها برای خروج از بن¬بست آماده می¬شوند. همه ی جریانات و گروه¬هایی که تا دی¬روز پشت سر رفسنجانی جمع شده و از زبان او می¬گفتند" هر خری بیاید به جز احمدی¬نژاد"؛ اینک از رییس¬جمهور احمدی¬نژاد می خواهند فقط پاسخ¬گو باشد!


www.wsu-iran.org wsu_wm@yahoo.com