"رهايى بخشى" كه يك فاجعه شد

جان پيلجر

برگردان: حميد قربانى


ژانويه ٢٠٠٥


اين گزارش‏ را من در تاريخ 18 نوامبر سال 2003 ترجمه كرده و به عللى كه اكنون در اين جا، فرصت پرداختن به آن نيست، مدتى موفق به انتشار نه شدم. سپس‏ به علت گذشت زمان نسبتا طولانى و فكر اين كه اوضاع تغيير يافته باشد، تمايلى براى انتشار بيرونى گزارش‏ نمى ديدم تا اين كه دو مطلب كه اخيرا منتشر شده بودند به دستم رسيدند، زمانى كه مطالب را خواندم، فكر كردم كه هنوز به نوعى مطالب اين گزارش‏ مى تواند براى خوانندگان فارسى زبان مفيد باشد، پس‏ تصميم گرفتم كه اين گزارش‏ را بدون عوض‏ كردن تاريخ ترجمه آن منتشر كنم. اميدوارى كه در قضاوتم اشتباه نكرده باشم.

و اما دو مطلبى كه در بالا از آنها ياد كردم عبارتند از: .1 "ميراث" كه در لومند سياسى به زبان فارسى اكتبر 2004 به چاپ رسيده است. نويسنده اين مطلب آقاى فرهاد خسروخاور به فرانسه و برگرداننده به فارسى آقاى بهروز عارفى هستند. اين مقاله در 6 صفحه تنظيم شده است. من در اين جا نظر شما را به يگ پاراگراف از اين نوشته جلب مى كنم.

" در افغانستان، اقتصاد جهانى شده در حال استقرار است كه نامش‏ مواد مخدر، پول متفقين، كمك هاى بين المللى تحت رهبرى آمريكا و بالاخره كمك هاى بلاعوض‏ به دولت كرزاى از سوى دولت هاى مرفه مى باشد." صفحه 5 پاراگراف 2

.2 گفتگو مانندى از محمد رضا اسكندرى به نام سكس‏ در افغانستان از تايلند ارزان تر است. در يك هتل مجلل...مركز...فروش‏ زنان و دختران افغان به خارجيان و فرماندهان و.... اين مطلب را آقاى اسكندرى به تشنگان قدرت؛ طرفداران حمله آمريكا به ايران تقديم كرده است. اين نوشته حاصل گفتگوئى بين نويسنده و يك افغانى انسان دوستى است كه به تازگى، از افغانستان برگشته است.

به يك پاراگراف از اين نوشته هم توجه كنيد، بد نيست " پس‏ از استراحت و مشخص‏ شدن كارهايش‏، براى آشنائى با مردم و منطقه اطراف راهى كابل مى شود. در تمامى مسير حركت هيچ چيزى از بازسازى بچشم

نمى خورد. تنها در محله هائى كه دولت و نيروهاى خارجى در آن مستقر بودند بازسازى انجام شده بود. ويرانى، بدبختى، فقر وفحشا در گوشه و كنار شهر كابل و ساير شهرهاى افغانستان به عيان ديده مى شود. خودفروشى زنان و دختران در افغانشتان بيداد مى كند و به قول سربازانى كه در ماموريت هاى مختلف به كشورهاى ديگر رفت و آمد كرده بودند در هيج جاى دنيا به اين اندازه خودفروشى و ارزان فروشى را بچشم نديده بودند. لازم به توضيح است كه دايركنند گان خانه هاى فساد و فروش‏ زنان به سربازان و نيروهاى خارجى با مسئولين دولتى در ارتباط مستقيم هستند. ص‏ 2

خواندن اين دو مطلب مفيد را به همه علاقه مندان به نتايج جنگ امپرياليستى آمريكا و متحدين آن به افغانستان توصيه مى كنم.

حميد قربانى
1 ژانويه 2005

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

مطلبى كه در زير مى خوانيد، گزارشى است كه بوسيله جان پيلجر يكى از روزنگارانى كه تسليم جريان حاكم نگشته و حرمت قلم را ارزش‏ مى نهد، تهيه و بمناسبت دومين سال پيروزى"نيروهاى ائتلاف غرب" به سرپرستى آمريكاه برضد "تروريسم"، منتشر كرده است. ترجمه فارسى اين گزارش‏ از ترجمه سوئدى كه بوسيله تور ونربرگ انجام گرفته و در تاريخ دوم نوامبر 2003 در روزنامه آفتون بلادت به چاپ رسيده است، انجام گرديده است.

حميد قربانى
18 نوامبر 2003

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

اكنون 2 سال پس‏ از 11 سپتامبر_ جنك ضد" بخيه تروريستى" افغانستان، جان پيلجر براى اولين بار و براى تهيه گزارشى به آنجا سفر مى كند. اودرجايى از گزارش‏ خود كه ترجمه آنرا در زير ميخوانيد چنين مى نويسد: « من در تمامى طول زندگى خود به خيلى از مناطقى كه در آنجا هرج و مرج سياسى حكمفرما بوده سفر كرده ام اما جايى را مثل اينجا نيافتم» . اين گزارش‏ در باره خشونت، رشوه خوارى و نااميدى است. اين يك نگاه تيزى است به دروغها، خيانتها و ظلم و ستمى كه افغانستان امروزه را بويژه براى زنان به جهنمى تبديل كرده است.

مترجم سوئدى

در كنفرانس‏ حزب كارگر انگليس‏ بعد از حمله 11 سپتامبر تونى بلر چند جمله فراموش‏ نه شدنى را بيان و مسئله اى را فاش‏ كرد. اين كه "ما، به مردم افغانستان اين قول را مى دهيم، گه شما را تنها نخواهيم گذاشت." اكرطالبان ها سرنگون شوند، ما با همكارى شما دولتى را كه از پشتيبانى وسيعى برخوردار باشد، براى بازسازى افغانستان و اين همه خرابى و ظلم و ستمى كه بر شما رفته است جانشين خواهيم كرد. دولتى كه تمامى گروههاى قومى و مذهبى را متحد كند. تا شما از فقر و ستمى كه اكنون موجوديت انسانى شما را تهديد مى كند، رهايى يابيد." او گفته بوش‏ را تقليد كرد. بوش‏ چند روز قبل ازاو گفته بود : " مردم تحت اختناق افغانستان سخاوت آمريكا و متحدين آن را خواهند شناخت. همزمان كه هدفهاى نظامى را بمباران مى كنيم براى مردان، زنان و كودكان در حال مرگ از كرسنگى و رنجديده افغانستان از هوا دارو، غذا و ديگر مايحتاج اوليه زندگى خواهيم ريخت. آمريكا دوست مردم افغانستان است."

يكا يك كلماتى كه آنها بر زبان راندند، دروغ بود. گفته و تبليغات آنها همه توهم آفرينى كثيفى بود تا بدين وسيله راه اشغال هردوكشور افغانستان و عراق را برايشان باز كند. اشغال غير قانونى آنگلو _ آمريكايى عراق خيلى بيشتر بحرانى و هرج و مرج آفرين بوده اما شايد افغانستان فاجعه زده، فراموش‏ شده، آن اولين "پيروزى" در " جنگ ضدتروريستى" بيشتر شاهد شوك كننده در باره قدرتنمايى آمريكا و انگليس‏ باشد.

اين، اولين ديدار من از اين كشور بود. در دوران زندگى ام، به مناطق زيادى سفر كرده ام كه در آنجا هرج و مرج سياسى حاكم بوده است، اما هرگز من جا يى را مثل اين جا نديدم. كابل با خرابه ها، خرده شيشه ها، شن و سنگريزه ها به جاى خيابان، عينا درسدن بعد از1945 را در آلمان به خاطر مى آورد؛ اين جا انسانها در ساختمانهاى خرد و خمير شده، چون قربانيان زلزله زده، در انتظار رهايى زندگى مى كنند. آنها برق و يا وسائل گرما زاى الكتريسته اى ندارند؛ آتش‏ افروزى ميمون گونه آنها شبها، از ميان سوراخهاى ديوارهاى گلوله خورده، سوسو مى زند. در اين شهر بندرت ديوارى وجود دارد كه بر بدنه اش‏ نشانى از گلوله انواع سلاحها نداشته باشد. ماشينها ى زير و رو شده در چهار راهها باقى مانده اند. تيرهاى برق كه در نظر بود نمايشى از اتوبوسهاى مدرن را به تماشا بگذارند، چون گيره هاى فلزى خم شده اند. اتوبوسهاى سيمدار بريكديگر تكيه داده اند. اين اتوبوسها، مجسمه هايى را به خاطر مى آورند كه خمرهاى سرخ از ماشينها برافراشته بودند تا سال سفر را نشان دهند .

در سال 2001 مبلغى بالغ بر 10 ميليارد دلار در افغانستان به مصرف رسيد كه بيشترين قسمت آن را آمريكا تأمين كرده بود. بيش‏ از %80 از اين مبلغ خرج ريختن بمب و پركردن جيبهاى سران جنگجو يعنى مجاهدين سابق كه اكنون "اتحاد نيروهاى شمال" ناميده مى شدند، گرديد. آمريكاييها به هر كدام از كمانداران جنكجو دهها هزار دلار پول نقد و مقدار متنابعى سلاح دادند. « ما به هر كدام از سران جنگجو كه توانستيم دست رسى پيدا كنيم، مراجعه كرديم.« اين را يكى از كارمندان سيا)CIA( در زمان جنگ، به خبرنگار روزنامه وال ژورنال استريت گفته بود. به زبانى ديگر،آنها رشوه گرفتند تا به جاى جنگ با يكديگر با نيروهاى طالبان مبارزه نمايند.

اين ها كسانى بودند كه در 1989 هنگاميكه نيروهاى روسيه عقب نشينى نمودند، بر سر حاكميت شهر كابل با يكديگر جنگيدند و شهر كابل را با خاك يكسان كرده و بر طبق گزارش‏ سازمان ديده بانى حقوق بشر )مركز اين سازمان در نيويورك مى باشد( 50000 انسان بيدفاع را به قتل رساندند كه پيشترين آنها در يكسال كشته شدند. با قدردانى از حمايت آمريكا، اينها اكنون، بر افغانستان چيره شده و انحصار آزار و اذيت مردم و معامله ترياك را بدست گرفته اند. اينها توانسته اند ارتشهاى شخصى بوجود آورند و مردم را بيش‏ از پيش‏ مورد شكجه، اذيت و آزار قرار دهند، ايجاد رحب و وحشت كنند و به مافياى كشت خشخاش‏ و به صادر كنندگان ترياك به بازارهاى اروپا و آمريكا تبديل شوند. %90 از هروئين مصرفى در بريتانيا از اين راه تأمين مى گردد. اما با اين وجود، اين دولت روى كار آمده بعد از سرنگونى طالبان در واقع فقط حكم يك نما را دارد؛ اين دولت پولى در بساط ندارد و اعلاميه و تصويب نامه هايش‏ به ندرت به بيرون از دروازههاى كابل مى رسند، اين در زمانى است كه طبق قرار و تصويب مى بايد در سال آينده، انتخابات عمومى به انجام رسد. يكى از كارمندان وزارت اموركشاورزى و روستا ها در كابل، عمر زاخيل وال به من مى كويد كه "كمتر از%20 از كمكهاى خارجى به خزانه دولتى مى رسد، ما حتى پول براى پرداخت حقوق كارمندان دولتى نداريم، از آن كمتر براى پرداخت هزينه هاى بازسازى". رئيس‏ جمهور حميد كرزاى، كه از جانب آمريكا منصوب شده، هيچ جا ديده نمى شود مگر در پناى خيل نگهبانان شخصى كه همگى از نيروهاى ويژه آمريكايى هستند.

در يكسرى از گزارشات سازمان ديده بانى حقوق بشر كه اخيرا منتشر شده اند اخبار جناياتى به چاپ رسيده كه بوسيله « گانگسترها و سران جنگجوى مناطقى انجام گرفته است كه بوسيله آمريكا و متخدينش‏، بعد ازسقوط طالبان درسال 2001 منصوب گريده اند" و " در اصل اينها كشور را به گروگان گرفته اند". اين راپورت ها به روشنى مى گويند كه ارتش‏ و پليس‏ كه زير فرمان اين سران جنگجو قرار دارد، بدون ترس‏ از مجازات، روستا نشينان را به گروگان گرفته و در زندانهاى شخصى زندانى و شكنجه مى كند تا مبلغ مورد درخواست، پرداخت گردد؛ كه تجاوز جنسى به دختران، زنان و پسران به وفور انجام مى گيرد؛ كه ساكنين به طور روتين مورد آزار و اذيت، غارت و در معرض‏ قتل هاى دلبخواهى مى باشند. دختران در سن مدرسه را در آتش‏ مى سوزانند. "بسيارى از دختران و زنان از ترس‏ در خانه مى مانند كه اين خود باعث مى شود از رفتن به مدرسه و كار كردن محروم گردند".

بطور مثال در شهر هرات در غرب كشور اگر زنى رانندگى نمايد دستگير مى شود؛ آنها از سفر كردن با مرديكه با آنها قوم و خويش‏ نباشد، محرومند و حتى زنان حق سوار شدن بر تاكسى كه راننده آن با آنها فاميل نباشد، ندارند. اگر آنها اين قوانين را رعايت نكنند، دستگير شده و مورد آزمايش‏ ناموسى سختى قرار خواهند گرفت. بنا به گزارش‏ سازمان ديده بانى حقوق بشر، اين اعمال ضد زن، باعث شده اند كه خيلى از زنان و دختران حتى در مواقع ضرورى مانند زمان زايمان نتوانند از امكانات پزشكى و درمانى برخوردار گردند. بويژه درشهرهرات كمتر از %1 از زنان در زمان زايمان امكان دسترسى به پرسنل آموزش‏ ديده پزشكى و درمانى را دارند. " يونيسف گزارش‏ مى دهد كه " آمار مرگ زنان در حين زايمان در افغانستان از تمام دنيا بيشتر است". شهر هرات تحت حاكميت اسماعيل خان مى باشد كه وزير دفاع ايلات متحده دونالد رامسفلد از او قدردانى مى كند و او را "مردى جذاب، انديشمند، متفكر و مطمئن به خود مى نامد."

جورج بوش‏ سال قبل، در مجلس‏ آمريكا در برابر نمايندگان وخطاب به ملت آمريكا، چنين گفت: دفعه قبل كه ما در اين جا يكديگر را ملاقات كرديم، مادران و دختران افغانستانى در خانه هاى خود زندانى بودند، از رفتن به مدرسه و سركار محروم بودند. امروزه آنها آزادند و يك قسمت از دولت افغانستان را تشكيل مى دهند. و ما به وزير جديد در امور زنان، دكترسيما سمر خوشآمد مى گوئيم." يك زن ضيف الجثه، ميانسال با شالى برسر مى ايستد وحالتى رقصانه بدون ابراز احساسات را به نمايش‏ مى گذارد. سيما سمر پزشكى است كه در زمان حاكميت طالبان از معاينه و درمان زنان خودارى نكرد، يك سمبل واقعى مقاومت است، در يك پريود زمانى از طرف بوش‏ چاپلوسانه مورد سوة استفاده قرار گرفت. در دسامبر 2001 سمر در كنفرانس‏ بن كه در آن كرزاى به رياست جمهورى و سه نفر از شنيع ترين سران جنگجو به معاونت رياست جمهورى او برگزيده شدند، شركت نمود.

اما به مجرديكه كه كف زدنهاى كنفرانس‏ به پايان رسيد اتهامات كثيفى مانند كفر و غيره برعليه سيما سمر شروع شد و او را مجبور به كناره گيرى نمودند. سران جنگجو كه فقط فرق خود را با طالبان در تعلق قبيله اى و ظواهر مذهبى شان مى دانند حتى تحمل يك سمبل تخليص‏ با آزادى زنان را نيز نداشتند. امروزه سيما سمر در وحشت و ترس‏ دائمى كشته شدن بسر مى برد. او 2 نگهبان هراسناك ، مجهز به سلاحهاى اتومات دارد كه يكى بر درب ورودى به حيات و ديگرى بر در اتاق مطب او ايستاده است. او را با ماشين شخصى ضد گلوله و با شيشه هاى سياه جا به جا مى كنند. خانم دكتر سمر به من مى گويد كه: " در طول 23 سال اخير من در امنيت نبودم" ولى "هرگز مجبور نبودم در خفا زندگى كنم يا با ماشينى با شيشه هاى سياه شده و با نگهبانان مسلح نقل مكان كنم كه اكنون مجبوربه انجام آن هستم."

هنور هيچ قانون رسمى كه زنان را از رفتن به مدرسه و كار كردن ممنوع كند وجود ندارد؛ قانونى در رابطه با چگونگى لباس‏ پوشيدن زنان به تصويب نرسيده است. "اما فشار برزنان روستايى در زمان طالبان هم به اندازه و سختى كه امروزه هست، نبوده است. " سيما سمر سيستم آپارتايد جنسى از نظر قانونى منحل شده است اما براى تقريبا %90 از زنان افغانستان اين گونه "رفورمها"كه خود را در واقعيت امر در ايجاد وزارت خانه اى براى مسائل زنان در كابل نشان مى دهد چيزى بيشتر از يك مسئله تكنيكى نبوده اند. بورخا )كيسه ى سياهى كه از سر تا پاى زنان را مى پوشاند.( در همه جا به قوت خود باقى است. به گفته سمر امروزه اوضاع زنان روستايى خيلى اسفناكتر از قديم است زيرا كه پيروان سرسخت طالبان به سختى متجاوزين به زنان، قاتلين و غارتگران را مجازات مى گردند. در مقايسه با امروز مسافرت به سراسر كشور خيلى امن تر بود. "در حاكميت طالبان ها ما در قبر زندگى مى كرديم ولى امنيت داشتيم." اين را يكى از فعالين زنان به نام ماريانه به من مى گويد. "برخى از انسانها مى گويند كه گذشته بهتر از اكنون بود. امروزه وضعيت افغانستان اين چنين نااميد كننده مى باشد. قوانين به نظر مى رسند كه تغيير كرده باشند اما زنان جرئت بيرون رفتن از خانه بدون بورخا را ندارند، ما بورخا را براى حفاظت از جان خود حمل مى كنيم. " ماريانه ماريانه يكى از اعضاى رهبرى سازمان انقلابى زنان افغانستان راوا است. اين سازمان يكى از سازمانهايى است كه قهرمانه سالها كار افشاء گرى ستم و ظلمى كه بر زنان افغانستان رفته است را انجام مى داده است. زنان راوا به طور مخفيانه و با دوربين فيلم بردارى مخفى در زير بورخا به سراسركشور مسافرت مى كردند. آنها موفق شدند كه از يك اعدام و ديگر اعمال ضد انسانى طالبان فيلمى تهيه كرده و آن فيلم ويدويى را به خارج از كشور افغانستان، به كشورهاى غربى برسانند. ماريانه " ما آنرا به شركتهاى مختلف مديا در غرب برديم " از جمله " رويتر، بى بى سى،آ ب ث استراليا، آنها مى گفتند، آرى اين خيلى خوب است اما ما از پخش‏ آن معذوريم، اين خيلى تحريك آميز و جريحه دار كننده براى مردم غرب است. "فيلم اعدام را سرانجام كانال 4 تلويزيون در لندن نشان داد. اين مسئله در قبل از11 سپتامبر 2001، هنگاميكه بوش‏ و دستگاه ارتباط جمعى آمريكا به كشف وضعيت زنان در افغانستان نائل آمدند، بود. او مى گويد كه سكوت كنونى غرب در برابر وضعيت وحشتناكى كه رژيم سران جنگجوى مورد پشتيبانى غرب، در افغانستان بوجود آورده اند، درست مثل آن زمان است. ما همديگر را مخفيانه ملاقات كرديم. او براى اينكه شناخت نشود، خود را از سر تا پا بوسيله بورخا پوشانده بود، ماريانه، اسم واقعى او نيست. " دو دختر كه جرئت كرده بودند بدون بورخا به مدرسه بروند، كشته مى شوند و جنازه آنها را براى عبرت ديگران در درب خانه هايشان مى گذارند." او اين را مى گويد و ادامه مى دهد كه" در ماه قبل 35 زن خود را با كودكانشان در رودخانه غرق كرده و مردند كه تا از دست نظاميانى كه در پى تجاوز جنسى به آنها بودند، نجات يابند. اين است چهره افغانستان امروز، طالبان و اتحاد شمال دو روى يك سكه اند. براى آمريكا اين مانند داستان فرانكشتاين است_ هيولايى را انسان مى سازد و بعد اين هيولا خود را بر عليه بوجود آورنده اش‏ برمى گرداند. اگر آمريكا اوسما بن لادين و كليه نيروهاى مرتجع اسلامى و بنيادگراى ديگر را در افغانستان در زمان اشغال روسيه بوجود نياورده بود، اينها در 11 سپتامبر 2001 به ارباب خود حمله نمى كردند."

تراژدى افغانستان مثال خوبى از قدرت نمايى غرب مى باشد كه كشورهاى سابقا معروف به جهان سوم فقط بعنوان محك و معيار ى عمل مى كنند كه از بيرون و از طرف كشورهاى غربى اعمال مى گردد. معيار اين است كه آنها براى "ما" چقدر قابل استفاده اند. اين ظلم و ستم و رياكارى كه از پيش‏ مى شد احتمالش‏ را داد كه در افغانستان امروز، پياده شده است، يكى از همكاريهاى كاملا مخفى نكاه داشته شده اى بود كه آمريكا و بريتانيا با سران جنگجو، مجاهدين در ايام جنگ سرد برعليه روسيه داشتند. ، و اين همكارى، نقش‏ تعيين كننده اى در برانگيختن جهادى كه توليد كننده طالبان، آلقاعده و 11 سپتامبر بود، داشته است. " بر اساس‏ نگاه تاريخ رسمى" زبيگنيو برژينسگى مشاور ملى رئيس‏ جمهور كارتر در يك مصاحبه كه در سال 1998 انجام داده است، اعتراف مى كند كه " سيا در سال 1980 كمك به مجاهدين در افغانستان را آغاز كرد اما حقيقتى كه تا كنون مخفى نگه داشته شده بود، چيز ديگرى را مى گويد. " در يولى سال 1979 كارتر با راهنمايى و مشورت برژينسكى 500 ميليون دلار در اساس‏ براى، بوجود آوردن يك سازمان تروريستى اختصاص‏ داد. هدف اين بود كه روسيه شوروى را كه آن زمان از پاگيرى يگ جنبش‏ بنيادگراى اسلامى در جمهوريهاى آسياى مركزى خود ناراحت بود فريب داده و در تله ى افغانستان كه آنجا هم منبع سرايت بنيادگرايى اسلامى بود، اندازند.

در طول 17 سال واشنگتن مبلغ 4 ميليارد دلار به جيبهاى ظالمترين و جنايتكارترين مردان روى زمين ريخت با اين هدف كاملا پنهان كه شوروى را بوسيله يگ جنگ بى مفهوم و معنى به خاك سياه نشانده و نابود كند. يكى از اين مردان گلبدين حكمتيار مى باشد يكى از سران جنگجو كه بطور ويزه اى مورد علاقه سيا است، او دهها ميليون دلار را صاحب شد. كاراكتر ويژه او قاچاق ترياك و پاشيدن اسيد به صورت زنان و دخترانى است كه از حمل بورخا خودارى مى كنند. سال 1994 او شرط پايان دادن به توپ و خمپاره باران كابل را نخست وزير شدن خويش‏ گذاشت كه پذيرفته شد. 8 سال قبل، رئيس‏ سازمان سيا ويليام كسى ) ( William Casey طرحى كه توسط سازمان جاسوسى پاكستان كار شده بود را مورد پشتيبانى قرار داد. اين طرح براين اساس‏ ريخته شده بود كه از تمام دنيا نيرو براى شركت در جهاد به افغانستان برده شود. از سال 1986 تا 1992، 100 هزار داوطلب اسلامى براى شركت در جهاد، در افغانستان، در پاكستان آموزش‏ داده شدند. اين تروريستها در پايگاهى كه زير نظرCIA وM61 بود آموزش‏ ديدند. درآنجا بوسيله نيروهاى ويژه بريتانيا SAS كسانى كه بعدا تروريستهاى آلقاعده شدند، براى ساختن بمب و ديگر ابزار قتاله آموزش‏ داده مى شدند. رهبران آنها در يك پايگاه سيا در ويرجينيا آموزش‏ ديدند. نام اين عمليات را اقدام طوفان نهاده وتا بيرون رفتن روسيه از افغانستان در سال 1989 ادامه داده شد. " من اعتراف مى كنم كه كشورها براى ما، نقطعه هايى روى تخته شطرنجند." اين گفته متعلق به معاون سلطان هندوستان لورد كورزون در سال 1898 است، " كه اكنون بوسيله يك بازى بزرگ اين نوع نگرش‏ مى رود كه برجهان چيره گردد." برژينيسكى مشاوره چندين رئيس‏ جمهور و حيله گرى كه از طرف ينگ بوش‏ مورد احترام ويژه اى است، درست از چنين كلماتى بهره برده است. او در كتاب خود به نام )(The Grand Chessboard مى نويسد" كه كليد تسلط بر جهان، آسياى مركزى با مكان استراتژيكى خود بين قدرتهاى بزرگ رقابت كننده و ذخائر عظيم نفت_و گاز است." براى اينكه اين بيان را كه به ترمينولوژى امپراطورهاى گذشته كه بيشترشان جنايت كار بودند، متعلق است را بتوانيم به امروز ربط دهيم، بهتر است كه به خود كتاب برژينيسكى رجوع نمائيم. او مى نويسد كه" يكى از " نيازمنديهاى بزرگ هدف جئواستراتژيكى امپراطورى اين است" كه " از اتحاد بربرها جلوگيرى كند."

هنگاميكه شوروى از هم پاشيد، تخته شطرنج به دستكاه اجرايى بيل كلينتون رسيد. اكنون ديگر طالبان، اخيرترين موتاسيون مجاهدين، بر افغانستان حاكم شده بودند. سال 1997 كارمندان وزارت امور خارجه ايلات متحده آمريكا و مديران شركت )(Union Oil Company of Calforkia كه مستعارش‏ )(Unocal است با همكارى و هميارى يك ديگر، امر پذيرايى از رهبران طالبان را در واشنگتن و هوستون بعهده گرفتند. آنها يك پذيرايى شجاعانه و افراطى با دعوتهاى شام در خانه ى لوكسو،كه بسيار زيبا و مجلل است، در شهر هوستون از مهمانان خود بعمل آوردند.

هدف آمريكا اكنون اين بود كه آرزوى 60 ساله خود را كه ساختن لوله گاز از درياى خزر شوروى سابق، از طريق افغانستان بود را عملى كند. طالبان براى عبور هر 1000 فوت مكعب گاز 15 سنت حق عبور از افغانستان درخواست مى كرد. اين واقعه در زمان رياست جمهورى كلينتون اتفاق افتاد، اما طرف هاى قرارداد همان"يونتاى گاز و نفتى" بود كه بزودى بررژيم جورج دبليو بوش‏ پسر تسلط مى يافتند. در ميان آنها سه نفر به چشم مى خوردند كه در دولت بوش‏ )پدر( عضو بودند، كسانى چون معاون كنونى رئيس‏ جمهور ديك چنى، كه 9 شركت نفتى را نمايندگى مى كرد، و كندوليزا رايس‏، كه اكنون مشاور امنيت ملى در دولت بوش‏ است ولى در آن زمان مدير كورون_ تكزاكو با پست ويژه امور پاكستان و آسياى مركزى بود، هستند. "آرزوى" لوله گاز در هنگاميكه دوتا از سفارتخانه هاى آمريكا در شرق آفريقا بمب گذارى شد و القاعده كه با افغانستان در ارتباط بود، مسئول اين بمبارانها شناخته شد، به حالت نيمه خاموشى در آمد. رژيم طالبان ديگر مطوبيت نداشت؛ آن ديگر سربارشده بود و وقتش‏ رسيده بود كه قربانى گردد. در اكتبر 2001 آمركاييها به تلافى عمليات تروريستى 11 سپتامبر، طالبانهاى دوست و شريك خود را بمباران نمودند، "اتحادشمال"به قدرت رسيد، امروزه، در آن"افغانستان رهاشده " ، بروژه لوله هاى كاز به پايان مى رسد، اين پروژه اكنون زير نظر سفيرآمريكا درافغانستان، جورج مارسكا كه قبلا كارمند شركت )(Unocal بوده به سرانجام مى رسد. بعد از سقوط رژيم طالبان ايلات متحده آمريكا 9 پايگاه نطامى در جمهوريهاى آسياى مرگزى كه همگى از كشورهاى نفت خيز همسايه افغانستان مى باشند، ساخته است. در تمام دروازههاى ورود به مناطق كره زمين كه داراى ذخاير فسيلى سوختى هستند، اكنون دولت آمريكا داراى پايگاه نظامى است. لورد كورزون اكنون خيلى به سختى مى توانست بازى بزرگ خود را بشناسد. اين چيزى است كه يوساس‏ اسپاس‏ كومند آنرا "تسلط كامل ظريف" مى نامد. آمريكا جاده هاى منتهى به منابع درياى خزر را از پايگاه پهن و بزرگى كه بوسيله شورويها در زمان اشغال افغانستان ساخته شده بود، كنترول مى كند. اما،در اين جا نيز مانند اشغال دوم يعنى عراق، همه چيز به طور كامل و به دلخواه پيش‏ نمى رود. " آنها، همينكه كه ما از پايگاه پا به بيرون مى گذاريم به طرف ما شليك مى كنند" اين را سرهنگ رود داويس‏ مى گويد و ادامه مى دهد " براى ما بيرون از پايگاه يك ميدان جنگ است." من به او مى گويم كه " ولى رئيس‏ جمهور بوش‏ مى گويد كه ما

افغانستان را رها كرديم. پس‏ چرا بايد انسانها به طرف شما تيراندازى كنند؟" او جواب مى دهد " پديده دشمنى همه جا را در برگرفته است، دوست من " " آيا اين تعجب انگيزنيست كه شما از يك عده سران جنگجوى تشنه به خون حمايت مى كنيد؟" "ما آنها را حاكمان محلى مى ناميم "

جنگى كه طالبانها را از قدرت ساقط كرد، هرگز خاتمه نيافته است. ده ها هزار سرباز آمريكايى در آنجا در يايگاهها گذاشته شده اند، آنها با هلى كوپترهاى جنگى و زره پوشهاى نظامى براى انفجار غارها در كوهها و يا حمله به دهات از پايگاههاى خود خارج مى شوند، اغلب محل عمليات قسمت شمال شرقى كشور مى باشد. طالبانها در حال برگشت به مناظق پشتونشين و نزديك به مرز پاكستان هستند. در باره اندازه جنگ هيچ شناختى موجود نيست؛ سخنگوى آمريكايى سرهنگ داويس‏، منبع گزارشى است كه مى گويد" 50 سرباز طالبان بدست نيروهاى آمريكايى كشته شده اند". افغانستان ذر حال حاضر، اين قدر خطرناك شده كه بطور يقين براى روزنامه نكاران تهيه گزارش‏ و دادن اطلاعات واقعى از رخدادهاى آنجا غيرممكن شده است. پايگاه عملياتى آمريكائيها در باگرام اكنون به "زندان موقت" تبديل شده است كه متهمين را براى بازجويى به آنجا مى برند. دو نفر از زندانيان سابق اين زندان به نامهاى عبدول جبار و حكيم شاه، در ماه مارس‏ به روزنامه نيويورك تايمزگفته بودند "كه تعداد زيادى زندانى كه تعدادشان به حدود 100 نفر مى رسيد، از زندانيان اين"باز داشتگاه" را در حالى كه سر و صورتشان در كيسه پيچيده بودند، با دستهاى دراز شده و زنجير شده به سقف و با پاهاى در قل و زنجير، بدون اينكه بتوانند حركتى داشته باشند، به مدت ساعتهاى طولانى، شبانه روزى، مجبور كرده بودند كه بايستند". ديده اند. از اين جا خيلى ها به اردوگاه گوانتاناموباى فرستاده مى شوند.

آنها را از تمام حقوق انسانى يك اسير و زندانى جنگى محروم مى كنند. به سازمان صليب سرخ فقط اجازه داده مى شود كه از قسمتى از اين "زندان موقت" بازديد كند؛ از ورود بازديدكنندگان صليب سرخ به تمام ساختمان زندان جلوگيرى مى شود. يك راننده تاكسى به نام وسير محمد كه من با خانواده اش‏ مصاحبه كردم، در ماه آوريل گذشته به جرم مراجعه به پاسگاه نگهبانى "بازداشتگاه باگرام"، براى جويا شدن از سرنوشت يك دوست كه قبلا باز داشت، شده بود، دستگير مى شود. دوست او بعد از مدتى آزاد مى شود، اما خود وسير محمد اكنون در يك قفس‏ در گوانتاناموباى زندانى است. يكى از كارمندان سابق وزارت داخله در دولت كرزاى به من مى گويد كه وسير محمد جرمش‏ اين بود كه در يك مكان نامناسب و در زمانى نامناسب ديده شده است. " او بى گناه است." او علاوه براين مشهور است كه يكى از منتقدين طالبانها در زمان حاكميت آنها بوده است. به احتمال زياد خيلى از كسانى كه امروزه در شكنجه گاههاى آمريكا در باگرام و گوآنتاناموباى زندانى هستند، كسانى اند كه به گروكان گرفته شده و در مفابل پولى كه آمريكاييها در مقابل تحويل دادن متهمين به همكارى طالبانها و يا تروريستهاى القاعده به گروگانگيرها پرداخت مى كنند، تحويل داده وسپس‏ زندانى مى شوند.

من از سرهنگ داويس‏ مى پرسم كه؛ چرا از زندانيان، "بازداشتگاه باگرام" تحقيقات كافى بعمل نمى آيد؟ و چرا آنها را از حقوق اساسى كه اگر شما بعنوان يك آمريكايى بدست آرتش‏ يك كشور بيگانه اسير شوى، انتظار داريد، محروم مى كنيد؟ او جواب مى دهد كه: "سئوال در مورد زندانيان جنكى در نزد چپ و راست به اين بستكى دارد كه چه پرسپكتيوى انسان دارد." اين جهانى كافكايى است كه آمريكاى بوش‏ با مساعدت مالى براى امپراطورى خود ساخته است، اين آن واقعيت و حقيقت دنيايى است كه در آن خرابه و ويرانه ها رشد و توسعه مى يابند ودر چنين مكانهايى زندگى انسانها به قدر قربانيان محله گروند زرو)Grund Zero( در نيويورك ارزش‏ ندارد. يكى از چنين مكانها، دهكده اى است كه نامش‏ بى بى ماهرو مى باشد. اين دهكده در دو سال قبل در ايام جنگ وبوسيله يك هواپيماى ف _ 16 مورد حمله قرار گرفت. خلبان 250 كيلو MK28 ، بمب حساس‏ برسرخانه اى كه از سنگ وخاك ساخته شده بود و در آن اوريفا با شوهرش‏ گل احمد و بچه هايش‏ زندگى مى كرد، مى ريزد. گل احمد فرش‏ باف بود.

براثرانفجار اين بمب تمامى اعضاى فاميل غير از اوريفا و پسركوچكشان به قتل مى رسند. در اين فاجعه اوريفا 8 تن از اعضاى خانواده اش‏ را از دست مى دهد، علاوه بر اينها دوتا از كودكان خانه همسايه نيز كشته مى شوند. اوريفا با چهره اى كه از غم و درد دفرمه شده است، براى من تعريف مى كند. او از چگونگى پيكرهايى مى گويد كه جلوى مسجد روستا براى دفن برده بود. او از اين مى گويد كه زمانى كه او با بدنهاى له ولورده و تكه تكه شده، روبرو مى شود چه وضعيت وحشناك و بدى داشته است. او مى گويد كه خود را مجبور ديده كه به تنهايى، براى اينكه جنازه ها از يكديگر براى دفن نمودن تميز داده شوند، اندامهاى كنده شده عزيزانش‏ را از زير خاك در آورده، آنها را جدا كرده و هر كدام را در يك كيسه گذاشته و سپس‏ نام هر كدام را بر روى كيسه نوشته و تا دم مسجد ده براى شستشو و دفن كردن ميبرد. او هم چنين كفت كه: يك تيم 11 نفره آمريكايى آمدند و ازمحل فرود آمدن بمب كه خانه اش‏ در آن واقع شده بود، نقشه بردارى و تحقيق كردند. آنها حتى از شماره بمب هاى ريخته شده تحقيقات كرده وهمچنين با او مصاحبه نمودند و بعد رقتند. مترجم آنها به او 15 دلار مى دهد. بعد از مدتى او با يارى ريتا لاسار به كابل براى ديدن سفير آمريكا مى رود. ريتا لاسار يك زن اهل نيويورك است كه برادرش‏ را در مركز تجارت جهانى از دست داده و در ايام جنگ براى ضديت با جنگ و دلدارى دادن به قربانيان آن به افغانستان سفر كرده بود. هنكاميكه اوريفا سعى مى كند كه از لاى ميله هاى سفارت نامه اى را براى سفير به داخل سفارت بفرستد، او را چنين خطاب مى كنند:"از اين جا گور تو گم كن گداى..."

چندى قبل روزنامه گاردى ان چاپ لندن نتيجه ى تحقيقاتى كه بوسيله جاناتان استيل انجام گرفته بود را چاپ كرد. نتيجه اين تحقيقات اين بود كه علاوه بر بيشتر از 8000 افغانستانى كه به طور مستقيم در جنگ" ضد تروريستى" آمريكا و متحدينش‏ به قتل رسيدند، تعداد بيش‏ از 20000 نفر از مردم بيدفاع و رنجديده اين سرزمين بطور غير مستقيم قريانى حمله ى بوش‏ به افغانستان شده اند. اضافه بر اينها، تعداد زيادى از مردم عادى مجبور به ترك خانه و كاشانه خود گشته و بدون هيچگونه كمكى در بيابانهاى خشك رها شدند. در ميان كشورهايى كه مستحق گرفتن كمكهاى جهانى در سال گذشته بودند، افغانستان از همه كمتركمك دريافت كرده است. به بوسنى با يك چهارم جمعيت افغانستان مبلغ 365 دلار براى هر نفر كمك شده است؛ افغانستان براى هر نفرفقط 42 دلار مى گيرد. %3 از كمكى كه به افغانستان داده مى شود براى بازسلزى كشور به مصرف مى رسد؛ نيروهاى نظامى "ائتلاف" تحت رهبرى آمريكا %84 را به خود اختصاص‏ داده اند و بقيه بعنوان كمك در افغانستان با آن همه سران جنگجو پخش‏ مى شود. درماه مارس‏ سال گذشته كرزاى براى گدايى كردن پول بيشتر به واشنگتن پرواز نمود. او از طرف سرمايه گذاران خصوصى دعوت به وسائل و كمك بيشترى مى شود. از آن پول مبلغ 35 ميليون دلار براى ساختن يك هتل 5 ستاره براى پذيرائى از مهمانان خارجى برنامه ريزى مى كردد، هم چنين كه بوش‏ گفته بود" مردم افغانستان در آينده از سخاوتمندى آمريكا و متحدينش‏ آگاه خواهند شد."


www.wsu-iran.org wsu_wm@yahoo.com