همه آنها حق دارند از سوگواری ما برخوردار شوند.
تورستون شلمارکبرگردان: حميد قربانى
١٤ ژوئيه ٢٠٠٥
تورستون شلمارک در باره قربانیان عراق و لندن من بدرستی نمی دانم هنگامی که بین سالهای ١٩٨٩ و ١٩٩٢ در لندن کار می کردم چند بار در ایستگاه زیر زمینی واقع در جاده اِدگوار از قطار پیاده شده ام،. اکنون من هر روزه اسم آن و عکس آنرا بر صفحات روزنامه ها و بر شیشه تلویزیون در حال درخشیدن می بینم. شبیهۀ چنین اتفاقی در زمان اقامت و کارکردنم در لندن نیز رِخ داد. در18 فوریه ١٩٩١ بود که در ایستگاه زیر زمینی ویکتوریا بمبی منفجر شد که خوشبختانه فقط یک کشته و ٣٨ نفر زخمی به جای گذاشت. بلافاصله تمامی وزارای دولت وقت در داوینگ استریت به زیر میزها خزیدند، زیراکه نارنجکها در نزدیکی آنها منفجر شده بودند. آن دفعه سازمان چریکی ایرلندی(ایرا) بود که مسئولیت بمب گذاری را به عهده گرفت. در طول مبارزه خود ایرا موفق شد که صدها نفر را ترور کند. ولی با این وجود در آن زمان کسی از "بدی" غیر قابل باور صحبت نکرد یا نه گفت که ایرلندیها " از جامعه بازما و شیوه زندگی ما نفرت دارند". همه می دانستند که آن از بروزات سیاست واقعی ای است که خود را چنین نشان می دهد. تروریست ها خواهان داشتن ایرلند متحد خود بودند و نفرت تاریخی آنها از قلدری ونخوت انگلیسها مسئله ای بود تقریبا پذیرفته شده. باضافه آنکه این ترویسم بوسیله سازمانهایی در آمریکا حمایت مالی هم می گردید. گرچه در ١٥ سال بعد هم این ترور قابل دفاع نبود. ولی به علت صد ها سال قدمت فشار و اختناقی که از جانب لندن برعلیه ایرلند انجام گرفته بود، هم سیاسی و هم مذهبی قابل فهم بود، آن خشونت و زوری که دولت انگلیس در جشن عید پاک سال ١٩١٦ به کار برد و قسمتی از دوبلین را ویران نمود، در ١٩٩٠ نیز فراموش نشده و در یادها باقیمانده بود. طنز مسئله در این بود که عاقبت تونی بلر مجبور به مذاکره با تروریست ها گردید. بخاطر امنیت آنها همچنین از جانب کاخ سفید دعوت به نوشیدن چای شدند. اما به هیچ عنوان ما که به ارزش های غربی معتقدیم- و شاید هم مسیحیت- اجازه نداریم که بر ارتباطات موجود بین واقعیات دردناک چشم به بندیم. هم چنانکه در مورد ایرلند بین تحت فشار بودن مردم در ایرلند و بمب گذاریهای ایرا ارتباطی ( ونه بخشیدنی) بین انزجارتاریخی و ناسیونالیسم خودسر را پیدا کرده بودیم. درمورد خاورمیانه خاطره خیلی طولانی است. هنگامی که بسیاری از سرمفاله نویسان ما که بیشترین شان نادانند در مورد حمله ١١ سپتامبر می نویسند و تشریح می کنند که خیلی قبل از حمله به عراق رُخ داد آنها فکر می کنند که تاریخ از قرن حاضر شروع شده است. اما اگرا نسان برای یک لحظه چشمانش را به بندد و به شهری چون فالوجه فکر کند آنگاه می فهمد که نفرت برعلیه غرب چقدر عمیق و چقدر تاریخش طولانی است. در حالیکه توپخانه انگلیس در ایرلند خاموش می شد و مذاکرات صلح درمیسوپوتامین در جریان بود دوبلین به بازسازی خود آغاز نمود. بریتانیا ئی ها امپراطوری عثمانی را سرنگون و عراق را اشغال کردند. اما کردها و عرب ها اجازه نمی دادند که اشغال شده باشند. در چنین اوضاعی بود که وینستون چرچیل کلمات و خطوط مشهوری را بر روی کاغذ آورد و دستور داد که به طور مؤثر ولی مهربانه از گاز جنگی برای پاسیو نمودن "قبائل غیر متمدن استفاده نمایند. در آن زمان هم این مردم فالوجه بودند که در ١٩٢٠ بر علیه اشغال بریتانیا دست به شورش زده بودند. این وضعییت بنا به آمار و شمارش تاریخ نگاران به قیمت زندگی ١٠٠٠٠ عراقی در دفاع ار حثیت شان به پایان رسید. بار دیگر درجنگ خلیج در سال 1991 بود که فالوجه بدون واسط با تمدن غربی از نزدیک ارتباط برقرارنمود. دو" بمب دقیق" که بوسیله اشعه لیزر هدایت می گردیدند ، از یک هواپیمای بریتانیا ریخته می شوند وبمب ها هدف را گم کرده و در یک منطقه مسکونی بر روی یک مرکز خرید فرود می آیند که بر اثر آنها 150 نفر شهروند عادی عراقی به قتل می رسند. و همچنین بدترین واقعی که در فهم انسان می گنجد: آن حمله و یورش آمریکا با پشتیبانی انگلیس در نوامبر ٢٠٠٤، اکنون یک شهر ویران، یک گروزنی یا کویرنیکا در یکی از قدیمی ترین بناهای فرهنگی جهان. در روزنامه خبرهای روز(داگنز نی هتر) سوئد یکی از بی تاریخترین مفسرین می نویسد:"انسان عیر ممکن است که کشت و کشتار را بعنوان یک بخش از فرهنگ غربی بپذیرد". دقیقا مثل این که همین الان آن کشتار بالینی توده های مردم در سراسر جهان بوسیله سلاحهای پیچیده ساخت و با پشتیبانی این تمدن بعنوان یک وسیلۀ ایجاد رعب و وحشت انجام نمی گیرد. مقاله نویسان دیگر می گویند که تروریستها یک ایدئولوژی فاشیستی را اجراء می کنند. مطمئنا. نا سیونالیسم افراطی و تمایل به زجر دادن دیگران همیشه جزء برداشت فاشیستی از زندگی بوده است. اما کسی می تواند آزاد و از این رفتار و کردار فاشیستی مبراء باشد که انسانیت را بعنوان یک آلترناتیو در زندگی انتخاب نماید: که همۀ انسانهای بی گناه کشته شده حق دارند از سوگواری او بر خوردار باشند بدون توجه به اینکه در تونل بانهای لندن جان باخته باشند و یا در کوچه های تنگ فالوجه. ( چه بوسیله بمب های فناتیک های ناسیونالیست _ اسلامیست سوخته باشند و چه بمب های ناپالم آمریکا آنها را خاکستر کرده باشد و هر دوی این عاملین هم بدون در نطر گرفتن "مدنیت "یکی و "ارتجاعی" بودن دیگری لحظه ای ما را در ضد انسانی بودن دستور دهندگان این اعمال ضد انسانی نباید دچار تردید نماید. مترجم) با وجود عشق من به فرهنگ انگلیسی ومسیحی- غربی ما، من خودم رایک پیرو فاشیسم می دانم اکر که این برابری را حفاظت نکنم. این گرایشی است که به هیچ عنوان از کاربرد زور قهری در موقع لزوم برای نابودی ظلم و ظالم خودداری نمی کند. اما این، خشونت و زور متناسب را درخواست می کند و این که کاربرد نبروی نظامی نباید بر اساس دورغ و ریا باشد. و دوباره: هرگر نمی توان از بربریت در فالوجه و لندن پشتیبانی کرد. دهها هزار کشته در فلوجه را نمی توان برضد کشته شدن صد نفر در لندن وزن کرد. هیچ زجردادن مشترکی وجود ندارد، فقط انسانها فردی هستند، همۀ آنهاحقوق و ارزش یک سان دارند. این است اساس یک جامعه متمدن که اکنون خیلی ها با نام آن بازی و از آن سوء استفاده می کنند. |