هنر در دوره های انقلابی

کاوه عباسیان


دسامبر ٢٠٠٦- آذر ١٣٨٥


 

به پاس سالگرد انقلاب شکوهمند اکتبر

در طول تاریخ همیشه در برابر انقلابیونی که در پی آرمانهای انسانی خود دست به فعالیت انقلابی می زدند نیروهای مخالف بسیاری وجود داشته اند، از نیروی سرکوب دولتی گرفته تا فرهنگ حاکم بر جامعه تا ... و در این بین همیشه قشر روشن فکری وجود داشته اند که با وجود آنکه خود را جدا از نیروهای سرکوب و گاهی اوقات در اپوزیسیون احساس می کنند ولی مداوما به روش های مختلف مخالفت خود را با امر انقلاب اعلام می کنند. هرچنداینکه آنها چه احساسی دارند را نمی توان چندان هم دلیل بر درست بودن آن احساس قرار داد.چرا که تحلیل سیاسی از دیدگاه مارکسیستی، ورای تحلیل شخصیت ها و احساسات شخصی قرار می گیرد. اینکه روشن فکری به راستی معارض با نیروهای سرکوب است را نمی توان از احساسات و بیانات شخصی وی استنباط کرد، بلکه با تحلیل موقعیت طبقاتی وی و نقشی که در مبارزات طبقاتی و تحولات اجتماعی ایفا می کند است که می توان جایگاه واقعی وی را در عرصه ی سیاسی-اجتماعی تشخیص داد.

یکی از دلایلی که این دسته از روش فکران برای مخالفت با انقلاب پیش می کشند،خشونت آمیز بودن انقلاب است.در واقع این روشن فکران با چشم پوشی از خشونتی که هر روزه و در ابعاد وسیع بر طبقات فرودست اعمال می شود،در برابر انقلابیون مداوما فریاد واخشونتا سر می دهند.گویی که این نازک دلان تنها تاب تحمل خشونتی که از بالا بر طبقات فرودست اعمال می شوند را دارند و آنگاه که این طبقات تحت ستم بالاجبار با خشونتی انقلابی به بنیادهای ستم حمله می برند، خشونت در نظرشان غیرمدنی جلوه می کند هر جا که با کوچکترین نشانه ای از انقلابی گری مواجه می شوند سریعا ناله سر می دهند که «اما انقلاب جامعه را به هرج و مرج می کشاند،تمام دستاوردهای مدرنیته بر باد خواهد رفت،فضای سیاه اختناق حاکم خواهد شد،تمدن چند هزار ساله در آتش انقلاب خواهد سوخت و...» و در مقابل پاسخ می شنوند که:«آری، اگر از بین رفتن نظم مالکانه و سلسله مراتب بوروکراتیک و انضباط خونین پلیسی را هرج و مرج می دانید به راستی که انقلاب جامعه را به هرج و مرج خواهد کشانید آری، انقلاب آن مدرنیته ای را که بر سر هیروشیما و ناکازاکی خراب می شود بر باد خواهد داد و آری، زنجیره های چند هزار ساله همگی در آتش انقلاب ذوب خواهند شد.»

از همه ی اینها که بگذریم در این میان اولترانازک دلانی نیز وجود دارند که با آه و افسوس فراوان چنان برای هنر و ادبیات و زیبایی در دوران انقلاب ناله و فغان سر می دهند،که گویی همین الان انقلاب فرا رسیده است به راستی که اینان نه برای خود هنر بلکه برای از بین رفتن پایگاه طبقاتی تاکنونی هنر است که ناله سر می دهند. اینان به خوبی آگاه اند که انقلابی که طبقات ستم کش رهبری آن را بر عهده دارند از هیچ اقدامی بر علیه طبقه ای که او را پست می خواسته فروگذار نمی کند و به راستی که هنر امروزی نیز جزو مایملک همین طبقه ای است که انقلاب برای سرنگون کردنش صورت می گیرد، بحث این مقاله نیز درباره ی همین مسئله است: هنر در دوران انقلابی. در واقع از آنجایی که در روزهای سالگرد انقلاب شکوهمند اکتبر به سر می بریم قصد داریم، این مسئله را با تاکید بر هنر روسیه در دوران پس از انقلاب اکتبر بررسی کنیم. باشد که با پرداختن به این مسئله تاحدی به روشن تر شدن بحث هنر در دوران انقلابی کمک کرده باشیم. این گروه آخر اینگونه تحلیل می کنند که انقلاب از آنجایی که تحولی خشونت آمیز و از سوی طبقاتی با سطح فرهنگ پایین است (توجه کنید که اینان فرهنگ را با معیارهای خود می سنجند) در نتیجه منجر به از هم پاشیده شدن بنیادهای زندگی مدرن شده و هم زمان با این اتفاق از آنجایی که انقلاب و نیروهای انقلابی قادر به درک هنر موجود که هنر ویژه ی طبقات بالاست نمی شوند،دست به نابود کردن این هنر زده یا شرایطی بوجود می آورند که این هنر دیگر قابلیت پدید آمدن نداشته باشد. اینان انقلاب را اتفاقی تهدیدکننده احساس می کنند اتفاقی که علایق و زندگی تاکنونی اشان را از پایه تهدید به نابودی می کند. تا اینجا را درست تشخیص داده اند.ولی از اینجا به بعد بنا به موقعیت طبقاتی و مظلوم نمایی خاص روشن فکری شان دست به تحلیلی غرض ورزانه و غیر واقعی می زنند. از اینجا به بعد از آنجایی که هنر طبقاتی خاص خود را از دسته رفته می بینند فریاد از دست رفتن تمامیت هنر را سر می دهند و در بعضی موارد برای به اصطلاح عینی کردن بحثشان از انقلاب ایران که به راستی نمی توان نام انقلاب بر آن نهاد فاکت می آورند که در همین سطح هم بحثشان پادر هوا می ماند چرا که در پی همان اتفاقی که اینان نامش را انقلاب ایران می گذارند نیز تا قبل از دوره ی سرکوب به دلیل حضور گسترده ی فعالین چپ تجربیات بی نظیری از هنر مدرن چه در هنر خیابانی و و چه در هنر معمول صورت گرفت، در واقع این ذات انقلاب است که جامعه را به آنچنان تحرک و پویایی ایی می اندازد که بند بند جامعه در هر لحظه در حرکت و جنب و جوش به سمت متکامل تر شدن پیش می رود .زندگی تک تک آدمها و گروهها،نهاد های اجتماعی، جنبش ها و ... آن چنان به سرعت تغییر و تحول پیدا می کند که گویی یک انرژی فوق العاده قدرتمند به ناگهان در جامعه تزریق شده است گویی سرعت تحولات اجتماعی را چند برابر کرده اید و تحولات سالیان بسیار درازی را در چند روز و حتی چند ساعت می بینید. این پویایی و تکامل زاییده‏ی شرایط انقلابی، همانطور که گفتیم در همه ی بخش های جامعه و از جمله در زمینه ی هنر نیز به چشم می خورد. هرکدام از همین روشن فکران هم اگر به تحقیق در زمینه ی جنبش های هنر مدرن قرن بیستم همچون فوتوریسم، کنسترکتیویسم، سینما حقیقت، سوپره ماتیسم و... بپردازد و سعی در ریشه یابی آنها داشته باشد بدون شک به جایی نخواهد رسید مگر انقلاب اکتبر 1917 روسیه به رهبری حزب بلشویک که نه تنها در زمینه ی هنر بلکه در بسیاری زمینه ها مبداء و الگو ی تحولاتی شگرف در بسیاری کشورهای جهان شد. انقلابی که جهانیان را وارد فاز جدید ی از زندگی اجتماعیشان کرد.

رهایش کنید

از یاد برید

وتف اندازید

روی قافیه ها،

تکخوان ها،

گل های سرخ،

قلب ها

و هر چه گه های دیگر زین دست

که برونند، ز زراد خانه ها ی هنر ...

رفقا

برخیزید

مارا هنری تازه آرید

تا در آید از گل ،جمهوری

(ولا دیمیر مایاکوفسکی )

روسیه تا قبل از انقلاب دارای نظامی سلطنتی و جامعه ای سنتی بود که به شدت در برابر هر گونه نوآوری و تغییر و تحول ایستادگی می کرد، هنر قبل از انقلاب روسیه اگر هم به سمت نو آوری و مدرنیسم پیش می رفت با الگو برداری از هنر غرب بود که آن هم به دلیل شرایط اجتماعی وحکومتی خاص آن دوران روسیه در همان سطح ابتدایی باقی می ماند. به عنوان مثال فوتوریسم روسیه می رفت تا حتی به دام فوتوریسم فاشیتی کور ایتالیا (مارینتی) بیفتد ولی واقعه ای که از این اتفاق جلوگیری کرد و فوتوریسم روس رابه یکی از پیشرو ترین و تاثیر گذارترین جنبش های هنری قرن بیستم تبدیل کرد همانا انقلاب روسیه بود.

پس از انقلاب با پیدایش شرایط جدید اجتماعی وهمراهی دولت شوراها با بسیاری از جنبش های هنری، جنبش هایی که تا آن زمان مجال رشد و نمو نداشتند شروع به تکامل کردند و نیز بسیاری جنبش های نوین هنری بنا به موقعییت خاص انقلابی آن روز روسیه به وجود آمدند که نه تنها خود نقطه ی عطفی در تاریخ هنر قرن بیستم محسوب می شوند بلکه مقدمه ای شدند برای پیدایش جنبش هایی دیگر که سراسر تاریخ هنر از آن پس با نام آنها روز شماری می شود. به دلیل شرایط انقلابی خاص آن روز روسیه اکثر جنبش هایی که پدید می آمدند نیز دارای خصلتی انقلابی بودند و به همین دلیل نیز قدرت توده ای شدنشان از هر سبک هنری نخبه گرایانه ای که آن روز در غرب وجود داشت بیشتر بود.آری هنر آن روز روسیه در پیوندی تنگاتنگ با زندگی مردم و تحولات اجتماعی قرار داشت و از آنجایی که تحولات آن روزها تحولاتی رو به جلو بود هنر روسیه ی بعد از انقلاب نیز هنری پیشرو بود به عنوان مثال «آندره ون گیزگم» در کتاب "تئاتر در روسیه شوروی" از جریان تئاتر در این کشور با لحنی تحسین آمیز سخن گفته و اشاره می کند که این تئاتر با وجود دیدگاه های متفاوت سیاسی و دست آوردهای متنوع تکنیکی تاثیر بسزایی بر تئاتر دنیای غرب گذاشت. وی همچنین گفت «آنچه در شوروی بر تئاتر می گذرد البته در مقیاسی کوچکتر درست همان چیزی است که طی دوره های مختلف بر مردم این کشور گذشت با همان افت و خیزهای زندگی، خوب یا بیمارگونه که به سرعت پیشرفت می کند و مسیر خود را تغییر می دهد.تئاتری که به تدریج با زندگی درمی آمیزد و آینه ی تمام نمای آن می شود ... این جا مردم و تئاتر در هم می آمیزند. زندگی مردم جوهره ی تئاتر واقع گراست و زندگی همین مردم است که کشور را می سازد.»

البته این مقاله گنجایش این را ندارد که به گرایشات مختلف هنری آن روز شوروی در حدی جامع بپردازیم ولی در زمینه تئاتر فکر می کنم فقط اشاره به اسامی اشخاصی چون مه یر هولد، استانیسلاوسکی (جدا از تایید شدن یا نشدنش از طرف ما)، اورینوف و ... و سبک ها و شیوه های مختلف تئاتری که در عرض چند سال در شوروی پدید آمدند کافی باشد. جدای از مه یر هولد و استانیسلاوسکی،تئاتر خیابانی قدرتمند شوروی که یکی از بزرگترین دستاوردهای هنری تا به امروز است و کمتر به آن توجه شده است کافی است تا ما بتوانیم از سبک ها و شیوه های تئاتری قرن بیستم و به خصوص دهه ی 60 اروپا و تئاتر ستمدیدگان (آگوستو بوال) را ریشه یابی کنیم. با بررسی شیوه های تئاتری ای همچون محاکمه تبلیغاتی، پوستر متحرک، نمودار جاندار، روزنامه جاندار و دیگر تئاترهای تهییجی- تبلیغی (Agitprop) به سادگی می توانیم پیشینه ی تئاترهای چریکی، رادیکال، نامرئی و... را درک کنیم.

در عرصه ی سینما نیز در شوروی پس از انقلاب آنچنان شخصیت هایی پرورش یافتند که دانشجویان امروزی سینما بعد از گذراندن 138 واحد حتی قادر به درک عظمت کار یکی از آنان نیز نیستند، اشخاصی چون ژیگاورتف، سرگئی آیزنشتاین، الکساندر داوژنکو، وزوالود پودوفکین و لف کولشف که مکتب مونتاژ شوروی را بنیاد نهادند و نام هر کدام از آنها کافیست تا یک قرن تاریخ سینما بعد از اسمشان بیاید. سبک ها و شیوه های سینمای شاعرانه، سینمای روایی شوروی، مونتاژ جاذبه ها، سینما حقیقت، سینما چشم و... همگی محصول همین دوره اند. تنها فعالیت های یکی از این سینماگران یعنی ژیگاورتف در دهه های بعد باعث بوجود آمدن جنبش های سینمایی مختلفی همچون سینمای سوم، سینما نوو، سینمای چریکی و تشکیل گروه ژیگاورتف در دهه ی 60 (توسط ژان لوک گدار و ژان پیرگورن) شد.

در زمینه ی هنرهای دیگر نیز وضع به همین ترتیب است، تشکیل گروه هایی همچون LEF (جبهه ی چپ در هنر) ROSTA ، قطارهای Agitprop (Agitative propagandistic)، و ... در همین سالهاست. مایاکوفسکی ای که امروز می شناسیم در همین سالها به اوج خود رسید، با فعالیت در عرصه های نقاشی، شعر، تئاتر، سینما، پوستر و ... . هنرمندان دیگری همچون رودچنکو، بورلیوک (فوتوریسم)، شکلوفسکی (فرمالیسم، جدا از تایید یا عدم تایید از طرف ما)، تاتلین (کنسترکتیویسم)، ماله و یچ (سوپره ماتسیم)، لیسیتسکی (سوپره ماتسیم) ... نیز در همین سالها به فعالیت هنری می پرداختند . و همین اشخاص به همراه دیگر هنرمندان پیشتاز با ایجاد هنرستان های آزاد دست به تعلیم و اشاعه ی هنر مدرن زدند و به خصوص در زمینه ی هنر کاربردی تجربیات وسیعی کسب کردند. به عنوان مثال بازتاب نظرات و آثار هنرمندانی چون تاتلین، رودچنکو، گابو، لیسیتسکی و دیگران در خارج از روسیه بود که شالوده ی سبک بین المللی "کارکردگرایی" در طراحی و معماری را ساخت. و جالب آنکه اساس برنامه ی آموزشی باهاوس (اولین و معتبرترین مدرسه طراحی صنعتی) را همین سبک و آموزه های بزرگان هنر شوروی ( به خصوص کنسترکتیویست ها) تشکیل می دهد. این اشاره ی کوتاهی بود به کلیتی عظیم، حال اگر در نظر بگیرید که این کلیت عظیم این جنبش ها و شخصیت ها فقط در فاصله ی چند سال به این پویایی بی نظیر رسیدند آنگاه می توان به گوشه ای از این پویایی، جنب و جوش و تکاملی که زاییده ی شرایط انقلابی است پی برد. آری تمام این جنبش ها در فاصله ی سالهای 1917تا1924 یعنی تا روی کار آمدن استالین به این پویایی رسیدند چرا که پس از آن، دوران سیاه سرکوب و تیره و تار ترین ترمیدور تاریخ انقلاب ها و در نهایت شکست انقلاب اکتبر فرا می رسد.

ما در اینجا به همین اشاره ی کوتاه اکتفا می کنیم، چرا که هنر روسیه ی پس از انقلاب از بحث یک مقاله بسیار فراتر می رود و نمی توان صرفا در یک مقاله به باز نمود کلیت آن عظمت انکارناشدنی پرداخت. باشد که همین اشاره ی کوتاه مهر و مومی باشد بر دهان آن یاوه گویانی که همچنان آشکارا در رسای وضعیت موجود و علیه هر گونه تغییر و تحول انقلابی زوزه سر می دهند .


www.wsu-iran.org wsu_wm@yahoo.com