کارگران،یگانه نیروی سیاسی جدی هر تغییر رادیکال در جنبش جاری
سرمقاله سوسیالیست شماره سوم
فروردین ١٣٨٩- آپریل ٢٠١٠
تمام کسانی که وقایع سال 88 را به دقت و لحظه به لحظه رصد کرده اند، بر این باورند که سال 89 اهمیت کمتری نسبت به سال گذشته نخواهد داشت و بلکه به درجاتی شاید بتوان این سال را محمل پیروزی یا شکست جنبشی دانست که با فراز و فرود های بسیار اکنون 10 ماه را پشت سر گذارده و به نظر می رسد که در مسیر تغییر فازی قدم نهاده است که بیش از پیش ضرورت گره خوردن این جنبش توده ای به جنبش طبقه کارگر را باز می نمایاند. گرچه کودتای انتخاباتی خردادماه به مثابه مبدا تحولات سال 88 و در واقع نقطه آغاز یک جنبش توده ای و آزادی خواهانه در نظر گرفته می شود، اما اگر به وقایع سال 88 با دقت بیشتری بنگریم، نمی توانیم به سادگی از کنار اول ماه مه این سال، قطعنامه 15 ماده ای كارگران ايران به مناسبت روز جهاني کارگر و برگزاری مراسمی به این مناسبت در پارک لاله تهران و متعاقب آن دستگیری وسیع فعالین و پیشروان کارگری و سوسیالیست در این روز بگذریم. قطعنامه ای که با ارجاع به بحران اقتصادی عمیقی که سرمایه داری اسلامی با آن دست به گریبان است، وضعیت فلاکت بار کارگران ایران و شرایط غیر انسانی کاری که به آنان تحمیل شده و بی حقوقی مضاعفی که در پرتو دیکتاتوری سی ساله بر کارگران ایران بار شده است، 15 ماده را به عنوان حداقل و کف خواسته های کارگران ایران طرح می نماید و در پی آن فعالین و پیشروان کارگری نیز در اقدامی تعرضی، زمان را برای فریاد زدن خواست های کارگران و زحمتکشان در قلب شهر و در میان مردم مناسب دیدند و مراسم اول ماه مه را با قدم پیش نهادن به جانب دستگاه سرکوب عریان، گرامی داشتند. اول ماه مه برای کارگران و زحمت کشان در هیچ کجای جهان، صرفا مناسبتی تقویمی برای گرامی داشت سمبلیک این روز نبوده است. برگزاری اول ماه مه، نه تنها یادآوری سنت مبارزه علیه سرمایه داری جهانی، یادآوری مقاومت و ایستادگی کارگران در اقصی نقاط جهان برای کسب حداقلی ترین و بدیهی ترین حقوق انسانی شان، بلکه هنوز که هنوز است، بخشی از مبارزه طبقه کارگر به ویژه در کشورهایی نظیر ایران است، که حتی حق تعطیلی این روز و برگزاری مراسم مستقل از دولت و نهادهای ضد کارگری چون خانه کارگر و شوراهای اسلامی کار، در کنار ده ها تعطیلی تقویمی ایدئولوژیک از سوی سرمایه داری سرکوبگر اسلامی برای کارگران به رسمیت شناخته نمی شود، تا چه برسد به آن که حق اعتصاب، اجتماع و اعتراض را برای کارگران در قوانین ضد بشری و ضد کارگری اش منظور نماید. بنابراین می توان اول ماه 1388 را نخستین گام جدی برای ترک انداختن بر پیکره سرمایه داری دیکتاتور اسلامی از سوی فعالین کارگری تلقی نمود که پیش از به جریان افتادن جنبش توده ای جاری، با طرح کف مطالبات کارگران و زحمتکشان به مثابه اکثریت قاطع جامعه، رژیم تا بن دندان مسلح سرکوبگر را به چالش کشیدند. چنان که در سرمقاله شماره قبلی نشریه سوسیالیست با تفصیل بیشتری بیان نمودیم، غیاب کارگران در هیئت طبقه مداخله گر در جنبش اخیر واقعیتی است که به هیچ وجه نمی توان آن را نادیده گرفت؛ این در حالی است که سرکوب سازمان یافته و توحش عریان سرمایه داری اسلامی طی سی سال و به ویژه پس از دوران بازسازی جنگ ایران و عراق و اجرای برنامه های مشهور به تعدیل ساختاری، همواره امکان متشکل شدن کارگران را ناچیز کرده و همواره آنان را در منگنه و فشارهای امنیتی قرار داده است که نتوانند دست به ایجاد تشکل های مستقل توده ای و طبقاتی خود بزنند و ضمن پیگیری مطالبات اقتصادی و صنفی خود، خواست های سیاسی و دموکراتیکشان را نیز دنبال نمایند. گرچه بسیاری بر این اعتقاد بودند که جنبش توده ای اخیر، فرصت مناسبی برای ایجاد کمیته ها، اتحادیه ها و سازمان های کارگران به دست داد و کارگران این امکان را داشتند که با هشیاری پیشروان کارگری، تشکل های خود را در بطن این جنبش اعتراضی و آزادی خواهانه اعلام نمایند، مطالبات خود را با مطالبات علی العموم توده مردم به تنگ آمده و رادیکال پیوند بزنند و عملا طبقه کارگر به میدان مبارزه پا نهد و رهبری این مبارزات را به دست گیرد. این ادعا حامل بخشی از واقعیت است که گرایشی در جنبش کارگری وجود داشت که موجب گردید برخی فعالین کارگری در اثنای این جنبش به خانه های امن بی عملی خزیدند، و پهنه را برای یکه تازی رفرمیست ها و فرصت طلبان طرفدار حفظ وضعیت موجود خالی کردند. آن هم درست در برهه ای که چپ می بایست برندگی شمشیر نقدش، گلوی دروغ پردازان چیره دست عرصه سازشکاری را از هم بدرد و فرصت نفس کشیدن را از حافظان منافع سرمایه که با ریاکاری پشت سر منافع مردم پنهان گشته اند برباید. اما باید در نظر داشت که لیبرال رفرمیست ها با حضور فرصت طلبانه خود در این جنبش چگونه بسیاری از فعالین کارگری و سوسیالیست را نسبت به این جنبش و آینده آن دچار تردید نمودند: ادعای گاه و بیگاه رهبری اعتراضات و تراشیدن چهره هایی که بسان وصله هایی نا جور، حتی حداقلی از ترقی خواهی را نیز برای داشتن ادعای ضد دیکتاتوری بودن را نداشتند، با طرح مباحث انحرافی نظیر این که این طبقه متوسط نیروی اصلی و بدنه این جنبش است، با باج دادن های متناوب به سازشکاری، کوشش در مسیر حذف رادیکالیسم از این جنبش، عنوان کردن مباحثی چون لزوم پرهیز از خشونت و شعارهای ساختار شکنانه و... اما تا جایی که به نیروهای راست اپوزسیون بر می گردد، آنان عملا نتوانستند تلقی و دیدگاه های انحرافی خود را بر ذهنیت توده ها در این جنبش چیره نمایند و این برای نیروهای مترقی در مقاطعی به وضوح عیان گردید. لیبرال رفرمیست ها، از حکومتی های سابق گرفته تا اصلاح طلبان برون حکومتی و به اصطلاح اپوزسیون، از لحظه شروع اعتراضات توده ای، تمام تلاش خود را برای به دست گرفتن نبض این اعتراضات به کار بستند. آنان در هر مرحله کوشیدند که به نوعی رادیکالیسم ذاتی جنبش آزادی خواهانه مردم را عقیم نمایند. به بهانه دموکراتیک بودن خواست های مردم، به بهانه های سانتیمانتال پرهیز از خشونت و تبلیغ شیوه های کمیک اعتراض خاموش، با تداعی ناقص تجربه انقلاب 57 محکوم به شکست بودن هرگونه تحول رادیکال را به تصویر کشیدند و با شارلاتانیزم بی سابقه ای، سعی در حقنه رهبرانی به مردم نمودند که فرسنگ ها از رقبای هم پالکی خود عقب تر اند، و همه این ها را با کمک رسانه های قدرتمندی به پیش بردند که به مثابه بنگاه های دروغ پراکنی طی این مدت عمل نمودند، و تمام تلاش خود را در کژتاباندن واقعیت ها، نیمه کاره و دلبخواه ارائه کردن آنها و نیز نوع آشنایی از سانسور خبری که این بار به صراحت خائن به جنبش اعتراضی مردم عمل نمود تا احیانا مردم از اشکال و شیوه های مبارزاتی که خود هوشمندانه آن ها را در اقصی نقاط کشور در مسیر پیشرفت مبارزات به کار می بستند اطلاع نیابند. اما اکنون به هر تقدیر، وضعین این جنبش اعتراضی به گونه ای دیگر است. اکنون از حجم مبارزات و اعتراضات خیابانی کاسته شده است، لیبرال رفرمیست ها قدم های جدی در راستای سازش با حاکمیت بر داشته اند، مذاکرات پشت پرده عالیجناب سرخ پوش برای پایان دادن به وضعیت اضطراری، خواست برخی چهره های برجسته رفرمیست ها برای آزادی زندانیان سیاسی ماه های اخیر، از دولت کودتا و این که قدمی در راه بهبود روابط حاکمیت و ملت بردارند و اخیرا نیز که از جانب برخی شخصیت های دست چندم و جوکرهای جناح راست اپوزسیون شاهد حملاتی به معترضین در خارج از مرزهای ایران بوده ایم که همگی دالّ بر این واقعیت است که لیبرال رفرمیست ها تا چه حد مایلند که جنبش به اصطلاح سبزشان مشمول مرور زمان شود و مبارزات خیابانی توده های رادیکال به لابیگری در سطوح بالا توسط «رهبران خودخوانده جنبش سبز» بدل گردد. واضح است که اعتراضات خیابانی، چنانچه به هیچ مبارزه سازمان یافته ای در لایه های عمیق تر اجتماع، مثلا مبارزات جنبش های رزمنده اجتماعی و در راس آن ها جنبش کارگری ارجاع نداشته باشد، مبدل به دالّ های بدون مدلولی می شود که فراز و فرود های آن را بی منطق و فارق از یک استراتژی مبارزاتی منسجم جلوه می دهد. در جنبش توده ای اخیر نیز به ویژه از مقطع 6 دی ماه به این سو، وضعیت کم و بیش چنین بوده است. در واقع 6 دی ماه نقطه اوج رادیکالیسم این جنبش اعتراضی بوده است که بلافاصله پس از آن در 22 بهمن، 8 مارس، و نیز چارشنبه سوری، به تدریج روند فترتی برای این جنبش اعتراضی آغاز گردیده که حتی برخی را دچار این شبهه نموده است که مبادا همه چیز به پایان خود رسیده باشد. اینان کسانی هستند که با نگاهی تقلیل گرایانه، این جنبش را «جنبشی برای بازپس گرفتن رای» دریافته اند، در غیر این صورت، کسانی که عمق اعتراضات مردم به جان آمده پس از 30سال را درک می کنند، کسانی که نقطه ضعف اساسی این مبارزات را عدم به میدان آمدن طبقه کارگر می دانند، کسانی که بر ضرورت متشکل شدن کارگران آگاهند و آنانی که روند تحولات رادیکال اجتماعی- سیاسی را به مثابه یک پروسه درک می کنند، به خوبی می دانند که سال پیش رو، تا چه حد دارای ظرفیت و پتانسیل های تعمیق و گسترش مبارزات و تداوم این جنبش توده ای در مسیری درست برای نیل به پیروزی است. سال 89 در شرایطی آغاز گردید که سرمایه داری اسلامی، با تعرض مستقیم به هستی اکثریت عظیم جامعه یعنی کارگران و زحمتکشان، با کاهش و محدود سازی یارانه ها در اقلام ضروری اقتصادی چون سوخت و مواد غذایی، و با تعیین بی شرمانه حداقل دستمزدها به میزان یک سوم خط فقری که دستگاه های خود حکومت ضد کارگری اعلام نموده است، بحران سیاسی بین المللی جمهوری اسلامی در مساله اتمی که می تواند منجر به تحریم های اقتصادی مختلفی گردد که مشخصا طبقات فرودست آماج و ضربه پذیران اصلی آن خواهند بود و هزینه جدال های رژیم های سرمایه داری و رقابت های ضد بشری آنان را پرداخت خواهند نمود، همه این موارد در کنار شرایط وخیم عمومی طبقه کارگر طی سال های اخیر یعنی دستمزدهاي به شدت زير خط فقر ، اخراج و بيكار سازي گسترده كارگران ، عدم پرداخت به موقع دستمزد ميليون ها كارگر، تحميل قرار دادهاي موقت و سفيد امضاء و حاكم كردن شركت هاي پيمانكاري بر سرنوشت كارگران و بازداشت و زنداني كردن آنان تا سركوب تشكل ها و اعتراضات كارگري و اجراي احكام قرون وسطايي شلاق عليه كارگران و رايج كردن فرم قراردادهاي برده وار جديد و... همه و همه عملا خیل عظیم کارگران را در موقعیتی قرار می دهد که بیش از هر زمان دیگری باید ضرورت متشکل شدن در تشکل های توده ای و طبقاتی اش را دریابند و این دقیقا وظیفه فعالین و پیشروان کارگری است که بر مبنای یک استراتژی سوسیالیستی منطبق بر شرایط عینی کارگران در مقطع فعلی و نه در سطح یک شعار همیشگی قدم های عملی در این مسیر بردارند و دقیقا با عطف توجه به چنین شرایطی است که می توان به چشم انداز متفاوتی برای مبارزه در سال 89 به مثابه «سال استثمار مضاعف کارگران و زحمتکشان» باور داشت. چشم اندازی که حضور ناگزیر کارگران در گود مبارزه برای حق حیات و حداقلی ترین شرایط یک زندگی انسانی ناگزیر می سازد. کارگرانی که تا همین لحظه نیز، علی رغم عدم حضور متشکلشان در جنبش توده ای اخیر، هزینه های گزافی را متحمل شده اند و یگانه نیرویی هستند که جای پایشان آنقدر در عینیت اقتصاد و سیاست روز محکم است که توانایی تغییر رادیکال وضعیت موجود را دارند در حالی که حتی دیگر زنجیری هم برای از دست دادن ندارند...
آزاد رخشان
*** |