کشاکش حاد "انتخاباتی"، چرا؟
حمید قربانی
خرداد ١٣٨٨- جون ٢٠٠٩
بر طبق گزارشاتی که ار داخل ایران می رسد تبلیغات انتخابی وافشاءگری کاندیدا ها برعلیه یکدیگر و دارو دسته های پشتیبان به قدری حاد شده است که به گلو دریدن یکدیگر نزدیک می شوند.هوا سنج، این روزها هوای سیاسی ایران و بویژه تهران را دگرگون ولحظه به لحظه داغ شده تر نشان می دهد. درنبودصف مستقل طبقه کارگر، تقریبا کل طبقه بورژوازی با نمایندگانش چه در پوزیسیون و اپوزیسیون وارد میدان سیاست شده و کوشش داشتند که دعوا بین جناحین را حل و فصل کنند وبازار را گرم نموده و یکی از را بعنوان کاندید اصله از صندوقهای رأی گیری دراورند . اما اکنون به مرحله ای رسیده اند که باید یک جناح، دیگری را حتی تا مرز فیزیکی از صحنه خارج نماید. مثل اینکه برای شخم زدن، زمین خیلی سخت و خشک است که یکی از طرفین بایستی از صحنه روزگار حذف گردد*1ولی معلوم نیستکه این اقدام نیز درمان دردشان گردد، شاید که این عمل روزگارشان را تیره تر نماید، اما همچنانکه تاریخ سرمایه نشان داده است،چاره ای هم ندارند. ولی چرا چنین شده است؟ هر کسی بر طبق وسع دید و خواست طبقاتی اش می تواند دلیلی برای این کار داشته باشد.یکی شاید به کله پوکی احمدی نژادو دیگری به از سیاست روز بدور بودن موسوی اشاره کند، هر چند که شاید ظاهرا و در نزد برخی از جناحهای بورژوازی ایران و بویژه غربگراهایش ونیز خرده بورژوا های چپ سکولار، کله پوکی احمدی نژاد بیشتر ازهر چیز دیگری مطرح باشد. اما منافع مادی جناحین نقش خود را بازی می کند، ولی به نظر می رسد اگر عامل دیگری در کار نبود، می توانستند با هم کنار بیایند وکار را فیصله داده و نگذارند قضیه به جائی که رسیده است برسد. با اندکی دقت به صحنه اجتماعی ایران متوجه می شویم که هر چند حریف بورژوازی یعنی طبقه کارگرنماینده سیاسی ندارد،اما با قطعنامه اول ماه مه 1388 و تلاش برای برگزاری مراسم مستقل این روز و مبارزات قبل از آن تأثیرش را گذاشته است و زمین را زیرپای سرمایه داران و حامیانش داغ کرده است. انها را در مقابل یکدیگر قرار داده است و مجبورشان نموده است که در برابر هم شاخ و شانه بکشند واحتمال اینکه شکم یکدیگر را سفره کنند، بیشتر از هر احتمال دیگری نماید. طبقه کارگر با حضور خود، جوسیاسی را از رکود در آورده است و تغییری را ایجاد نموده است که هر رهگدر ومشاهده کننده ای، اگر یکبار از جلوی کاخ بیدادگستری گذشته باشدو یا به یک سایت و وبلاگ اینترنتی نگاه کرده و یانشریه مترقی ای خوانده باشد، می فهمد که تهران قبل از اول ماه مه 2009 با بعد ازآن فرق اساسی نموده است. ما تغییر را در خود نامگذاری قطعنامه اول ماه که برای اولین بار به نام کارگران ایران و با امضای کل تشکل های کارگری و فعالین کارگری موجود و بعد از دستگیری در مقاومت افتخارآمیزو متحدانه خود دستگیر شدگان در زندان وخانوادههای عزیز و قهرمانشان و پشتیبانی داخلی و بین المللی و نیز در تبلیغات کاندیدا ها وافشاء گریهای این دوره شاهدیم. چرخ ماشین برگشته است و سرنشینان را وحشت و خوف مرگ فراگرفته است. شب های اخیر خیابانهای تهران یادآور روز و شب های سال 57 هر چند با تغییراتی وپیش در امدی است بر شادی فردای روشن. آری درچنین شرایطی است که نمایندگان سرمایه ناگزیر شده اند که برای فریب وجلب توجه توده های طبقه کارگر و دیگر اقشار، بسان اسبان گاری یک دیگر را گاز گرفته و به یکدیگرلگد بپرانند و یا حاضر باشند که چون سگان هار گلوی یکدیگر را بجوند. زیرا روز اول ماه مه امسال و مراسم های برگزار و نیم برگزار شده آن بویژه در تهران در وسط شهر با شرکت کنندگانی درحدود 2000 نفر در شرایط میلیتاریزه شدن پارک لاله یعنی محل برگزاری مراسم، در حالی که خانه کارگر رژیم از وحشت دخالت کارگران، مراسم خود را در یک خانه در بسته و با کارت دعوت شخصی برگزار کرد، قدرقدرتی دولت سرمایه را در افکار عمومی زیر سؤال برد وگوشه ای ازقدرت طبقه کارگر، اما فقط گوشه ای از ان را به نمایش گذاشت. این روز به نقطه تقاطع اتحاد فعالین طبقه کارگر و فعالین دیگر جنبش های اجتماعی مطرح مانند جنبش زنان و جنبش دانشجویان تبدیل شد. انها با هم خود را برای جشن اماده کردند و با سربلندی دارند هزینه این جسارت خود را در شکنجه گاههای دولت سرمایه می پردازند. دراین جو است که کاندیداها که هر کدام از دیگری جنایتکار ترو ضد انسان تراست و سابقه روشنی در ضدیت بامنافع و خواست های توده های مردم زحمتکش دارد و با هر آن چه که بوئی از کرامت و شأن انسان دارد بیگانه، ودر کشتارهای دسته جمعی فرزندان طبقه کارگر و توده های تحت ستم همگی شرکت داشته اند و همین الآن نیز به آن سابقه ننگین افتخار می کنند. آنها خود را پیرو و مجری دستورات موجود درنده خو وشیادی چون خمینی یعنی رهبر جنبش لمپن های به خون و شکست کشاندن انقلاب تودهای بیزار از نظم موجود وسرکوب ساواک شاهنشاهی در 22 بهمن 57 می دانند و او را بعنوان بنیانگذاردم و دستگاه کنونی می ستایند. زیرا که همه از حاکمان همان دورانند. آری یکی نخست وزیرو دیگری رئیس سپاه پاسداران و سومی نماینده و رئیس مجلس وچهارمی تیر خلاص زن بوده است. حال برای نشستن بر کرسی صدارت ریاست جمهوری مجبوربه گاز گرفتن رقیب و خود شیرینی نزدتودههای رنج کشیده شده اند. بورزواژی در صدد بوده وهست تا در غیبت حریف طبقاتی اش،برای دوران بحران و انداحتن هزینه حل آن برگرده کارگران ودیگرزحمتکشان ایران و خالی تر نمودن سفره خالی شان، بهترین نماینده اش را به کاخ سعدابادبفرستد. اماشاید که لقمه دم گلویش گیر کند. سرمایه این باربطورخیلی واضحی بوسیله نمایندگانش از نوع محافظه کار و لیبرال و نیمه لیبرال های نظامی و امنیتی با کت و شلوار و عمامه و عبا، نمایندگی می شود، به زبان دیگری تقریبا تمام جناحهای بورژوازی را در صحنه سیاسی مشاهده می کنیم. البته دراوائل قرن 21 یعنی دوران گندیدگی بیش از پیش و تعفن برانگیزش و در یک کشور تازه صنعتی شده و مذهب زده ودیکتاتورپیشه. بورزواژی ایران در این دوره تعیین ریاست جمهوری اسلامی اش بیش از هر دوره دیگری برحیله گری و عوامفریبی و مردرندی سرمایه گذاری نموده است. فقط این دوره را با دوره اوائل انقلاب وحیله گریهای خمینی که می گفت "خدا هم کارگر است" و "پیغمبر دست کارگر را می بوسید" و در روز کارگر اعلام می کرد که" بروید و به کارگرا هایتان برسیدکه اگر آنها بلند شوند، نه ما می مانیم ونه شما" واز طرف دیگر در مقابل شورش گرسنه گان تبریز که به شورش خربزه معروف شد می گفت :" مگر ما خریم که برای شکم و برای خربزه انقلاب کنیم. ما برای اسلام انقلاب کردیم." مقایسه نمود. خوب گوش کنید، دیکتاتور و جلادی مانند احمدی نژاد نیز از آزادی برای جوانان حرف می زند و از برابری زن و مرد صحبت می کند. ویاکسی مثل موسوی که در زمان نخست وزیریش جوانانی که سرود "سر آمد زمستان" را زمزمه می کردند به فرمان همین جانی به جوخه های اعدام می سپردند و خونشان را با سرنگ قبل از اعدام برای تزریق به پاسداران زیر فرمان رضائی جلادتر از خودش که در جنگ ضد انسانی ایران و عراق و یا در جنگ برای سرکوب ندای آزادیخواهانه زحمتکشان کردستان زخمی شده بودند، می مکیدند، این سرود را بعنوان لوگوی سایت تبلیغاتی اش قرار داده است. مسائلی که دراین دوره از تبلیغات انتخاباتی در ایران می گذرد را می توان درجه اعلا از سالوسی و چاپلوسی و از طرف دیگر درماندگی این نمایندگاه طبقه حاکمه نزد توده ها نامگذاری کرد. اما با تمام تجربیات جهانی و کشوری بااحتمال زیاد گذشتن بورژوازی از این دوره با هزینه های کلان و قربانی دادن زیادی همراه خواهد بود. این دوره تبلیغات مضحکه ای که اسمش را انتخاب گذاشته اند، زیرفشار و واقعیات مبارزه طبقاتی جاری می کذرد و عیان کننده چهره ای از طبقه حاکمه می باشد که دو روئی و دروغگوئی های بزرگ در باره خویش وجناح خود و افشاء کننده جناح دیگر و دم تکان دادن در برابرمردم است،باید با همین محتوا نزد توده ها شناخته شده و مورد استفاده و بهره برداری قرار گیرد. فعالان سوسیالیست کارگری درجنبش طبقه کارگر و دیگر جنبش ها می توانند، همین دو روئی نمایمدگان بورزواژی را نزد توده های طبقه و دیگراقشار بیزار از فقر و نداری، بیکاری و اعتیاد وصدها بلا ومشکلی که این کاندیدا ها و سران وعامران انها ازبانیان و مسببان انها هستند را افشاء نموده و بشناسانند و انها را برای متشکل شدن و متحد شدن فرا خوانند. توده های رنج دیده و تحت ظلم و ستم و استثمار طبقه سرمایه دار را به این واقعیت قانع کنند که رئیس جمهور شدن هر کدام از این نمایدنگان سرمایه که یکی از دیگری جانی تر است چه بوسیله صندوق رأی و یا هر وسیله ی دیگری، نمی تواند هیچ مشکلی از مشکلات عدیده آنها را حل نماید، راه برون رفت از وضعیت فلاکتبار کنونی، جز گردآمدن به دور طبقه کارگر تشکل محور نیست. زیرا طبقه کارگر با نقشی که در اقتصاد جامعه سرمایه داری ایران دارد،یعنی تولیدو توزیع نعم مادی را بر عهده دارد اما خود بیشتر از همه محروم است، می تواند و ناعلاج است طبقه سرمایه دار را به مصاف به طلبد. برای انجام چنین کاری باید که خود را در تشکلهای توده ای طبقاتی اش متشکل کند و با ایجادحزب سوسیالیستش پیشاپیش دیگر رنج کشیدگان نظم سرمایه داری و دولتش یعنی رژیم جمهوری اسلامی را به یک مبارزه مرگ و زندگی بطلبد. طبقه کارگر اینرا نیز می داند که فقط با آزادی کل جامعه است که خود را می تواند از استثمار سرمایه داران حریص و طماع رها نماید. این مهم فقط با به زیرکشیدن تمام این دم و دستگاه قابل دست یافتن است. باواژگونی نظام موجود، می شود جامعه ای به وجود آورد که در ان دیکتاتورهای کوجولو وحیله گران تحمیق کننده جائی نداشته باشند وآزادی چهره واقعی وزیبای خود را در برآوردن نیازهای مادی و معنوی توده های رنج و کار و تولید نمایان کند. حمید قربانی خرداد 88 *1 شاهد بر این مدعا نامه سرگشاده رفسنجانی به رهبرو گفته های یدالله جوانی رئیس سیاسی سپاه پاسداران هستند. ابن دومطلب در سایت های اینترنتی ومطبوعات داخل به چاپ رسیده اند. به این عبارات از این دو نوشته توجه کنید. رفسنجانی بعد ار مقدمه چینی های زیادی، درجائی چنین می اورد: "البته اينجانب قصد ندارم كه دولت موجود را مثل دولت بنيصدر معرفي كنم و يا سرنوشتي شبيه آن دولت را براي اين دولت بخواهم، بلكه مقصود اين است كه بايد مانع گرفتار شدن كشور به سرنوشت آن روزگار شد." و اما رئیس سیاسی سپاه پاسدران: سپاه پاسداران"هر حرکتی برای انقلاب مخملی را در نطفه خفه خواهد کرد." و: "استفاده از یك رنگ خاص برای اولین بار در انتخابات نشانه ای از كلید خوردن پروژه انقلاب مخملی در انتخابات دهم است." روز دوشنبه 18 خرداد، هفته نامه صبح صادق( ارگان دفتر سیاسی) سپاه پاسداران.
|