کارگران، کردستان و جنبش دموکراتیک توده‌ای

احسان کاوه

اردیبهشت ١٣٨٩- می ٢٠١٠


برگرفته از وبلاگ آموزه های سوسیالیستی http://amooze.wordpress.com

15 05 2010

برگزاری پیروزمندانه اعتصاب سراسری در شهرهای کردستان به همراه گردهم‌‌آیی‌های حماسی و سراسری کارگران ایران در یازدهم اردیبهشت در کمتر از دو هفته قبل از آن، دو ضربه‌ی برق‌آسا و کوبنده‌ای بود که بر فرق رژیم کودتای اسلامی فرود آمد که ماحصل آن، تحولی مثبت در توازن نیروها به نفع جنبش دموکرانیک توده‌ای، و نیز افزایش وزن و اعتبار اجتماعی گرایش چپ در این جنبش بوده است.

خودویژگی هر دو ضربت در این است که هر دو، بدرجات مختلف نمادهای تاریخی قدرت چپ جامعه هستند و هر دو، از لحاظ زمانی ظاهرا با تاخیر توجیه ناپذیری در رابطه با جنبش دموکراتیک یک‌سال گذشته پا به میدان گذاشته‌اند، همچنین ظهور و قدرت‌گیری بسترِجنبشی هر یک از آنها بطور بلاواسطه‌ای دیگری را تقویت می‌کند و در نتیجه از این پتانسیل برخوردار هستند که جنبش جاری را در محتوی و اشکال متعالی‌تر مبارزه طبقاتی بازسازی کنند و به پیروزی برسانند. و بالاخره هردوی این‌ها طی پشت‌سر‌گذاشتن فرازونشیب‌های خونین سی سال گذشته، از ضعف‌‌های مشترکی رنجور هستند که مهمترین آن‌ها عدم قطعیت یافتن ارتقاء کیفی این دو جنبش در مبارزه‌ی متحزب سوسیالیستی کارگری است. و همانطور که می‌دانیم و موکدا باید تکرار کرد؛ مساله‌ی تشکل، تحزب و تَعَیُن رهبری سیاسی، مساله استراتژیک هر جنبش انقلابی است.

پرداختن به چگونگی ظهور این دو جنبش در یک دوره زمانی نزدیک به هم، یعنی برآمد نخستین بارقه‌های خیزش کارگران به مثابه‌ی یک طبقه در اول ماه مه امسال، و نیزاعتصاب سراسری مردم کردستان در پیوند با جنبش سراسری و دموکراتیک ایران، و دلائل تاخیر تقریبا یکساله در نضج‌گیری هر دو، به روشن شدن زمینه‌های لازم یک تحلیل جامع‌تر شرایط تاریخی مبارزه طبقاتی در اوضاع و احوال کنونی یاری می‌رساند.

در مقاله کارگران و لحظه مناسب قیام، طی همان نخستین ماه‌های برآمد جنبش میلیونی مردم، در همین صفحه بر حضور قاطع آحاد کارگران در جنبش دموکراتیک جاری تاکید گذاشتیم و پیش‌بینی کردیم که برخاستن آنان به عنوان یک طبقه در مصاف‌های کنونی، مقدمتا مستلزم تخریب هژمونی بورژوازی بر جنبش جاری‌ست:

“در جنبش همگانی جاری اگر چه کارگران و زحمتکشان به صورت انبوه شهروندان معترض در کنار طبقه متوسط و خیل عظیم خرده‌بورژواها به میدان آمده‌اند. اما ورود آن‌ها به عرصه‌ی مبارزه به عنوان یک طبقه و به شکل علنی، از لحاظ تاثیرگذاری طبیعتا سریع، قاطع و هژمونیک خواهد بود، تا آنجا که معادلات و آرایش طبقاتی فعلی را بطور کلی در هم خواهد ریخت. و این دگرگونی ماهیتی کیفی خواهد داشت. نتیجه ابتدایی حاصل از آن، ایجاد وحشت بی حساب هم در باند کودتاچیان فعلی و هم در صفوف بورژوا لیبرال‌های اپوزیسیون و نمایندگان و رهبران فعلی‌شان در جمع رانده‌شدگان از حاکمیت – به همراه جمعیت عظیمی که پشت سرشان به خط شده است- خواهد بود. مسئله اینجاست که آیا در چنین شرایطی رهبران سپاه در مقابل بخشی از خواست‌های جناح مغضوب و طبقه‌ی متوسط تن به عقب نشینی ولو موقت نخواهند داد؟ و با این تکان – و حتا بدون آن- در صفوف بورژوازی و خرده بورژوازی اپوزوسیون انشقاقی به نفع ترک مخاصمه صورت نخواهد گرفت؟ فرض ما از ورود آگاهانه طبقه کارگر به معرکه فعلی، مغتنم شمردن شرایط اعتلایی این روزها بواسطه شکاف در صفوف کل طبقه بورژوا و به دنبال آن به میدان آمدن آحاد شهروندان معترض به وضع موجود بود. با اتحاد مجدد این کمپ‌های متخاصم و ایجاد آرایش جنگی تازه‌ای در برابر کارگران بپاخاسته، قاعدتا توازن اولیه به ضرر دومی به هم می‌خورد. در چنین شرایطی فرض و احتمال شکست پرولتاریا در یک جنگ شتابزده و رویارویی و سنگربندی خیابانی با کل طبقه حاکم و متحدین و کارگزاران مسلح اش، بسیار فاجعه بار، خونین و مرگبار خواهد بود.

ورود کارگران به عرصه جدال به عنوان یک طبقه و تحت پرچم سوسیالیستی، باید بر چند معضل بزرگ تواما در پروسه روبه رشد مبارزه، غلبه کند. نخست و بعنوان مقدمه باید هژمونی و سیطره‌ی بورژوازی بر جنبش اعتراضی جاری بطور قاطع خرد شده باشد. عدم صلاحیت تاریخی و ناتوانی این طبقه و تناقضات ذاتی او برای رهبری یک جنبش توده ای رادیکال تا حدود زیادی شرایط اولیه‌ی نضج گیری آلترناتیو سوسیالیستی کارگری را فراهم می‌آورد. تکمیل موفقیت آمیز این پروسه دیگر به پراتیک مستقیم کمونیست‌ها در میدان مبارزه و ارائه نقدهای سلبی و اثباتی به استراتژی جناح‌های مختلف سرمایه داری، خرده بورژوایی و پلاتفرم سیاسی‌شان بستگی پیدا می کند…” ناگفته پیداست که عرض اندام جبش اعتراضی در کردستان، که اساسا بعنوان جنبشی چپ و رادیکال رسمیت همگانی دارد، طی یکسال گذشته با همان مخاطرات جنبش طبقاتی کارگران روبرو بوده است.

طی این دوره اما تناقضات ماهیت رادیکال جنبش دموکراتیک و حضور هژمونیک بورژوازی ضد‌ انقلاب در راس آن، به از دست رفتن جایگاه و اعتبار دومی منجر شده است. اگر چه این پروسه‌ای است که هنوز به فرجام نهایی خود نرسیده و تابع نتیجه‌ی دخالت نیروهای عدیده‌ای بویژه پراتیک فعالین سوسیالیست جنبش کارگری است، اما طی سلسله حوادثی از جمله در روز عاشورا و در پی آن شتاب گیری روند خود تخریبی رهبری سبز در بیست‌ودو بهمن، عملا شرایط مادی و ذهنی عروج جنبش طبقاتی کارگران در بعد سراسری و جنبش چپ در کردستان فرارسیده بود.

در چنین بزنگاه حساس تاریخی‌یی تشکل‌ها و پیشگامان جنبش کارگری، مراسم ماه مه امسال را در بعدی سراسری سازماندهی کردند و متعاقب آن رژیم اسلامی در یک محاسبه خودفریبانه و خطایی کُشنده، به قصد مرعوب کردن جنبش اعتراضی و جامعه‌ی به‌چپ چرخیده، داس کشتار و مرگ را بر پیکر اسرای چپ در زندان به‌حرکت درآورد.

تحلیل‌گران و آدم‌کشان رژیم اسلامی، از درک این نکته عاجز بودند که از خود گذشتگی و ایثارِ جان نزد فعالین یک جنبش و احترام و ارج‌گزاری عمیقا عاطفی و گسترده‌ی مردم نسبت به آنان، خود از بارزترین نشانه‌های اعتلای سیاسی و انقلابی در یک جامعه است. به جرات می‌توان گفت که اوج‌گیری روحیه همبستگی و یگانگی انسانی در دوره‌‌های انقلابی به چنان مراحل سوسیالیستی‌یی می‌رسد که هر فردی در جبهه جنگ و مبارزه، حضور و تداوم حیات خود را در وجود دیگر هم‌سنگران احساس می‌کند و بازمی‌یابد. جامعه در چنین احوالی هرگز مرعوب نمی‌شود و تسلیم هراس نمی‌شود. شکستِ دوره‌ای در چنین شرایطی فقط می‌تواند نتیجه‌ی رویارویی‌هایی میلیونی با تلفاتی با همین مقیاس باشد.

مساله خرد جمعی جنبش اما این است که جراحی رژیم اسلامی سرمایه از پیکر جامعه و جهان با کم‌هزینه‌ترین تلفات انسانی صورت پذیرد.

به هر رو اکنون کردستان در کنار جنبش کارگری بپاخاسته است. جنبش دموکراتیک وسعت گرفته و ژرفا یافته است. احزاب مختلف ناسیونالیسم کرد و تمام جناح‌های منشعبه‌ی کومله در میان انواع گرایشات لیبرالی به یارگیری پرداخته‌اند. یک دنیا کار پیش روی فعالین سوسیالیست جنبش کارگری در ایران و کردستان قرار دارد.


www.wsu-iran.org wsu_wm@yahoo.com