حجاب، سنگسار، خانواده ی مقدس و "صنعت" تنفروشی، دهن کجی امپریالیسم است به 8 مارس!

مصلح ریبوار


اسفند ١٣٨٧- فوریه ٢٠٠٩


هشت مارس را باید شادباش گفت. این یک دستاورد بازگشت ناپذیر است. اما شادباش شاید همینجا پایان یابدو جایش را به یک تلخکامی بدهد. راستی چرا یکصدویک سال پس از این پیروزی باید با مشکلاتی دست وپنجه نرم کرد که گویی سر از گور برآورده اند؟!

توانایی تئوریک چندانی نمیخواهد تا ببینیم چگونه سرمایه ی امپریالیست درمسیر تکامل، بخوان گندیدگی، خود هرچیزی را به کالا تبدیل کرده است. جهان به یک دهکده ی تنگ بهم بافته ی صنعتی تبدیل شده است که نه تنها خوراک و پوشاک و مسکن بلکه کلیه ی مایحتاج بشری، حتی هوا وآفتاب به کالای قابل خرید وفروش و به تبع آن در دسترس دارایان و دور از دسترس نداران تبدیل میشود. این ستم بیش از همه دامن زنان را گرفته و تلختر آنکه: تن انسانها هم، هرچه وقیحانه تر به کالا تبدیل شده و تنفروشی یک صنعت خوانده میشود! درسحرگاه این نظام، نیروی کار به کالا تبدیل شد و بردگی مزدی نرم جامعه شد. حال اما، و درشامگاه این جهنم، ازتن وسکس و عشق آدمی، بازار تولید انبوه ساخته اند و مدعیند که نظامشان اوج تمدن است. ریاکاریشان نفرت انگیزتر میشود وقتی برتن انسان، چون نمادی از شرم، حجاب میپوشانند؛ عشق را زیر شلاق میگیرند ویابه چاله ی سنگسار میفکنند انسانها را، نه با ریسمان پوسیده ی سنت، چنانکه مدعیند، که با زنجیرهای گران نیاز اقتصادی به هم میبندند (و در اساس از دیگران جدا میکنند!) و نام خانواده برآن مینهند!

بار بحران اقتصادی دهشتناکی که با جنگهای جهانی قابل قیاس است، اینبار روشنتر از همیشه، بردوش طبقه ی کارگر و به خصوص زنان است. زنان با کارخانگی بی اجر و مزد و با مزد نازلتر، درصورت اشتغال، محرومترین بخش این طبقه هستند. هزینه ی بیکاری کارگر، از طریق خرافه ی خانواده و سنتهای آن، بیش ازپیش به دوش خواهر، برادر، پدر یا مادر افکنده میشود و لباس عاطفی هم برتن میکند.

بردگی عریان، در بسیاری مناطق عریانتر از همیشه خودرا مینمایاند. بردگی جنسی هم، به یمن بازگشت سنتهای کنسرواتیو بیشتر پذیرفته میشود. حجاب، صیغه، چند زنه ودیگر فرمهای تحقیر، در این صدویک سالگی 8 مارس، تهوع آورتر جلوه میکند.

فرودستی زن، نه تنها مشکل اکثریت عظیم نزدیک به 7 میلیارد بشر است بلکه میرود تا دامنه خودرا به مناطقی از جهان و به عرصه هایی از جامعه که پیشتر از آن عقب رانده شده بود بازگستراند. نه تنها در مناطق اسلامزده راه برابری زن و مرد سد میشود بلکه دراروپا و روسیه و چین و (با بازگشت قوی کنسرواتیسم) در امریکا، شاهد عقب نشینی های چندش آوری هستیم. حجاب، در خیابانهای نه تنها تهران وآنکارا وقاهره، که در اروپا نیز با تشویق فرهنگ گندیده ی امپریالیستی روبروست. پیشی گرفتن تعداد پسران و جوانان مرد، در چینی که هنوز ادعای کمونیسمش را به کارگر میفروشد، سر به دهها میلیون میزند؛ که خود نتیجه ی سقط جنین با برنامه ی اطفال دختر بوده است؛ مشکلی که اکنون در سوئد هم به روزنامه ها درز کرده است! سنت ازگور برخاسته ی صیغه، منحصر به مذهب کپک زده ی ایران نیست؛ سالهاست که در آمریکا شبکه های مردان چند زنه "کشف" میشود!

اینها تازه، نوک کوه یخ آن ستم گسترده ایست که با نهاد خانواده روزمره شده است؛ نهادیکه عشق و خوشبختی را به استثناهای زودگذر و کم عمق تنزل داده وکلاف سردرگم مشکلاتی جهنمی را با زندگی زنان در سراسر گیتی به هم بافته است؛ (تا نیروی کارش، ازقبل خانه داری زن ارزانتر تمام شود؛ به علاوه، طبقه به اجزای نامتحدی تقسیم شود). به کمک چنین خرافه یی ست که فروش زنان با نام مهریه وشیربها شدت گرفته وحتی دستمزد کمتر شغلهای "زنانه" یی نظیر پرستاری و معلمی توجیه میشود و موقعیت فرودست زنان طبیعی و ابدی مینماید.

به همبافتگی این نابرابری جنسی با نظام یکسره امپریالیست سرمایه که راهی برای ترقیخواهی و رفرم باقی نگذاشته، آشکارتر از هرزمان گذشته است. وقتی میبینیم چگونه "صنعت" تنفروشی را، ازجمله در شبکه های هتلهای لوکسشان، باد میزنند؛ چگونه بزرگترین و معتبرترین اتوریته های این نظام، آشکارتر از همیشه، به دستبوس پاپ و خاخام و آیت الله میروند و دست سنگسارگرانرا میبوسند؛ چطور"پارلمانها"یشان پراست از عمامه به سرهای ریشویی که برای نمایندگان خدا دم تکان میدهند و قوانین پوسیده ی ضد زن "به تصویب میرسانند"؛ بازهم بیشتر آشکار میشود که از این امامزاده ی سرمایه، نه تنها نباید انتظار معجزه داشت بلکه باید به روشنی دید که این نظام، قداره اش از رو بسته و دشمن نهادینه ی زن و برابری انسانهاست.

این مهم تماما برعهده ی خود ما افتاده است؛ بر عهده ی طبقه ی کارگر و جنبش کمونیستیش! ما دراین راه وارث پیشرویهای فراوان نه تنها سرمایه داری پیشرفته یی که دیگر به تاریخ پیوسته بلکه و مهمتر، وارث مبارزات زنان کارگری هستیم که با وارد شدن به بازار کار از همان سرآغاز سرمایه داری، درواقع پایه ی عینی و اجتماعی جنبش برابری زن و مرد بوده اند. آنان، با بیرون رفتن از خانه، نه تنها به عنوان کارگر به صف گورکنان نظام ستم و استثمار پیوستند بلکه درعین حال نهاد خانواده یعنی یکی از ارکان اساسی این نظام را به چالش کشیدند و مستقیما زیر ضرب گرفتند. چنین حقایقی که در کارهای مارکس، انگلس، ببل، کلارا زتکین، لنین ودیگران منعکس است، منشا مشکل و نیز راه برون رفت از آنرا با چنان روشنی نشان داده که عرصه ی تئوریک و معنوی این مبارزه را هم یکسره از آن ما کرده است.

جنبش ما با برآمدهایی نظیر 8 مارس، سنتی پیشرو، مدرن و بیش از صد ساله را پی افکنده که مدتهاست برابری زن و مرد را به یک نرم جهانی تبدیل نموده است. درخشانتر از آن هم جنبش 8 مارس 1917 بود که به طلیعه ی انقلاب اکتبر مبدل شد؛ انقلابی با دستاوردهای فراوان که آرمانهای 8 مارس را هم به تحقق نزدیکتر کرد. این پیش کسوتی درمبارزه برای برابری را، هیچگاه کمدیهایی نظیرروز فاطمه ی زهرا ویا کشف حجاب شاهنشاهی و یا هیچ فمینیسم الکنی نتوانسته ازما بگیرد. بورژوازی بحرانزده ومفلوک جهان، درجاهایی که نمیتواند قداره اش را ازروببندد، با طرفه های فمینیستی درصدد مهار کردن این جنبش است تا از ضربه زدن آن به سنتهای پوسیده ی ضد زن بکاهد. این نظام، اما، درگیرتر از آنست که بتواند دربرابر چرخ تاریخ بایستد.

مشکل اما اینجاست که نیروی محرکه ی این چرخ تاریخ که ما باشیم، به همه ی توانایی خود آگاه نیستیم. گرامیداشت 8 مارس میتواند راهگشایی باشد که بتوانیم صفوفمان را منسجم ترکنیم.

مصلح ریبوار
فوریه ی 2009 jm.rebwar@gmail.com



www.wsu-iran.org wsu_wm@yahoo.com