! ریگان بلندشو گندش درآمد

دربدر

آبان ١٣٩٠- نوامبر ٢٠١١


در گذشته ای نه چندان دور از نظر تاریخی شهریاری خانه نشین در جغرافیای گربه گون خلیج فارس به نام نامیده ایران هدیه ای برای جدش از دنیای فانی به دنیای جاودانی فرستاد. لحافی دوخته شده در ایران، ولی پنبه و پارچه اش حلاجی شده آمریکا. با خطی نستعلیق و آب طلا در هر دوسمت لحاف نوشته شده بود، "کوروش آسوده بخواب که ما بیداریم". جد معروف از دق الباب در قبر از خواب عمیق 2500 ساله بیدار شود و لحاف را تحویل گرفت. باورش نبود که یکی از نبیره هایش او را یاد کرده. تماشای هدیه کرد لحافی در خور شاهان. وقت خوابیدن لحاف هدین را رویش انداخت. هنوز خوابش نبرده بود که صدای غرش رعد گونه انقلاب مردمی ستمدیده و خشم آگین کوروش را دوباره از خواب بیدار کرد. متحیر و گیج، خواب از چشم پریده میشنید صدائی که، کوروش بلند شو گندش درآمد.

جاروی آهنین انقلاب شهریار مربوطه را با آن بینی چون تیغه شریک الملکی اش را به زباله دانی تاریخ ریخت. به تائید آتشین زرنگار این بزرگترین انقلاب قرن بیستم بود. زبانه آتش انقلاب حاکمان جدید و تازه از راه رسیده را هم وحشتزده به دامان حالت و حیلت و رضا انداخته بود، چنانکه با نسخه آتش نشانی " آب و برق مجانی و تقسیم پول نفت و نقت مجانی" مردم را فریفته و آنان را دعوت به آرامش میکردند. در غیاب و فقدان سازمان یافته طبقه کارگر اگر چه بیستون را عشق کند ولی برای عاشقان چه ماند؟ یک تسبیح و یک جا نماز، یک مشت آخوند بچه باز که شلوار بپا نداشته ولی بیست متر پارچه برسر. در نبود وزین طبقه کارگر این مسئله با اشکال مختلف در بحرانهای ادواری سرمایه همیشه تکرار میشود. سرمایه فقط لباس و ایدئولوژی عوض میکند و رنگ وارنگ از همه رنگ میشود. و خوشحال از نبود تحزب و تشکل طبقه کارگر وحشی تر از همیشه نبود حیات طبقه کار و زحمت را نابودتر مینماید.

سر سردمداران تولید و بازتولید لیبرالیسم نوین( نخبگان ثروت، قدرت، صاحب نظران و کل قبیله شان) به کوره آهنگری است و از پشت به یک چیزخیلی بدتری است ( چیزی مرگبار). ما سخاوتمندانه دعوتشان میکنیم که به هرسمت میخواهند بروند و اگر دلچسبشان است به هر دو طرف بروند.

ارتقا درجه جایگاه اجتماعی ریگان از هنرپیشگی به عروسک خیمه شب بازی( رئیس جمهوری) فیلمی واقعی بود که تاوان تماشای آن خون، گوشت، پوست و استخوان ملتهای ستمدیده بود. از یادم رفت که نقش زن این فیلم را خانم تاچر بازی میکرد. نمیدانم این فیلم کاندیدای اسکار هم شد یا نه. ولی میدانم که این آفتان زمان با هم و هم آهنگ" دولت حلال مشکلات نیست بلکه عامل مشکلات است". " جامعه نیست بلکه آحادی از افراد است" را پاواروتی خانی میکردند. نه رندونه خراباتی سرگشته از باده لیبرالیسم نوین تا شام ابد سرخوش و مستی را وعده میدادند و با اتمیزه کردن کارگران، سرمایه را بر بستر سنجاب خدائی و خار و خاره را بستر و بالین کار و زحمت رویا داشتند. زهی خیال باطل. جاودانگی سرمایه و ختم سوسیالیسم پایانی موفق برای این فیلم تصویر میکرد.

کسی سر یک محل آش میفروخت، آشی با نام عباسعلی ( لیبرالیسم)، هرچه آش را جار میزد کسی خریدارش نبود، از قضا چند گاو از آن محل عبور میکردند، یکی از گاوها ضمن عبور رید توی آش معروف. طرف دید که از اصل کسی خریدار آشه نبودو حالا اگر ببینند که مال گاو هم او توست دیگر هیچ. فوری با ملاقه اش آش را بهم زده و داد میزد حالا دیگه سبزی هم داره ( نتولیبرالیسم).

به حرکت در آمدن تاریخ برای نفی نظام تاچری – ریگانی شکلی تقریبا عمومی پیداه کرده، یونان، اسپانیا، ایتالیا، پرتقال، بهار عربی و حالا جنبش اشغال 99 در وال استریت مانهاتن که در محله های زیادی از آمریکا و دنیا قد علم کرده است. لرزش بحران این کنش سیاسی سرمایه بسان زمین لرزه و دریا لرزه با و بدون فریاد عروسک خیمه شب بازی قدیم را خیس عرق از خواب جاودانه پرانده است. دگرگونی طلبی و به چالش کشیدن نتولیبرالیسم با حضور در خیابانها مرگ این ایدئولوژی را در دستور روز خود دارد.

خونبهای انهدام لیبرالیسم نوین را باید هدف پایه ای تری دنبال کند، انهدام خود سرمایه داری. حضور داغ لعنت خوردگان روی زمین در خیابانها پتانسیل رایکالیزه شدن در خود دارد. خیابانها را باید دادگاه نمود و داغ لعنت خوردگان روی زمین را مدعی العموم و دادستان کل این دادگاه و در آنجا سرمایه داری را بجرم جنایات کهنه و نوش حلق آویز و به جهنم اکبر تاریخ فرستاد.

نبود وزین طبقه کارگر در صحنه و نابالانس قوا و قاطی بودن دوست و دشمن امر خطیری را برای رهروان مارکسیسم لنینسم پیش رو دارد. فعالین کارگری باید این امر مراقبتی را که دشمن به آنان دست نیازد دریابند. ولی این مطلب نباید پاسیفیسم را تداعی معانی کند. کجدار و مریض را ظرف فعالیت خویشتن کردن و زمانی و مکانی فکر و عمل نمودن را برای مهیا بودن وقت مناسب که سرمار سرمایه را لگد کوب نمایند. برای خلاصی از دست امامها، پینوشه ها، تاچرها و ریگانها و امر موفقیت این دادگاههای خیابانی تشکل و سازماندهی طبقه کارگر تنها راه رهایی از درون این مهلکه است.

امر ایجاد تشکل طبیعتا از نظر فکری عشق آسانیست، ولی در عمل مشکل ما با خود همراه دارد. اما هدف سر یه نیست کردن این سیستم جهنمی یک منبع انرژی سنگین برای تسلیم نشدن در مقابل این مشکلات است.

مرگ بر سرمایه داری محتضر

زنده باد رهایی طبقه کارگر

دربدر

14 نوامبر 2011


www.wsu-iran.org wsu_wm@yahoo.com