2009 سالی ممتاز بود
ــ سال مارکس.
صبح دیروز، نخستین روز سال جدید، گزارش مطبوعاتی تلویزیون از سال 2009 (همراه با تصویر مجلات و روزنامه های معروف جهان که در روزهای بحران مالی و اقتصادی عالمگیر، همه از مارکس نوشته بودند) خبر می داد که سال گذشته را سال مارکس لقب داده اند.
نظام سرمایه داری که ویرانگر جامعهء انسانی، آیندهء بشریت و محیط زیست است چشمه ای از بحران ذاتی و انفجار آتی خود را نشان داد و کارگزارانش را به حیرت و دستپاچگی انداخت. خیلی ها به یاد مارکس افتادند و مهمترین آثارش، که خیلی ها چندین سال شادمانی کرده بودند که دیگر فراموش شده است، مجدداً انتشار یافت.
بورس بازان و حکومتگران یکدیگر را به تقصیر متهم می کردند و سرکوزی، رئیس جمهور فرانسه، عبارت مضحکی مانند «بازسازی اخلاقی سرمایه داری» را تکرار می کرد. آیا به یاد «دیه گو ری وِرا» نقاش کمونیست مکزیکی که در 1933 در اوج بحران دههء سی قرن پیش، تصویر مارکس، لنین و بزرگان کمونیسم آن روزها را بر آسمان خراش راکفلر (نیویورک) نقش زد نمی افتید؟ به یاد آرمان دیرپای بشریت یعنی آزادی ـ برابری که در اشکال مختلف به زبان مزدک، قرمطیان، کمون پاریس، جنبش جهانی کمونیستی و غیره و غیره بیان شده نمی افتید؟
ــ سال کپنهاگ و اعتراف جهانی به فاجعهء ویرانی طبیعت که پیآمد نظام تولید سرمایه داری ست و عجز کارگزارانش از مهار کردن آن.
ــ سال نفی حکومت دینی در ایران، سال بی آبرویی غیر قابل چشم پوشی ولایت فقیه و قانون اساسی اش که تئوریسین آن (منتظری) هم حاضر نشد تبعات آن را بپذیرد، سال تزلزل و ریزش باورهایی گاه مقدس که زمانه شان سپری شده، سال شکاف التیام ناپذیر در طبقه جنایتکاری که سی سال است بر گردهء مردم ایران شلاق می زند.
ــ سالی که جنبش مردمی به اندیشه های منجمد سیاسی و تشکیلاتی «نه» گفت و دست همهء مدعیان رهبری، هم به اصطلاح انقلابی و چپ و هم اصلاح طلب در داخل و خارج را در پوست گردو گذاشت.
ــ سالی که اعتراض به تقلب انتخاباتیِ باند خامنه یی ـ احمدی نژاد به فاصلهء یکی دو روز از «رأی منو پس بگیر» به «رأی منو پس بده» ارتقاء یافت و شش ماه است هرچه پیگیرانه تر ادامه دارد و این قطعاً نتیجهء رادیکالیسم، خردمندی و پختگی جنبش است.
ــ سالی که هرچند مجموعهء شرایط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی داخلی و جهانی به یک گرایش معین درون حاکمیت امکان داد که خود را به نام «جنبش سبز» و به مثابهء راه حل بحران رژیم معرفی کند و طیف های دیگری را هم که سمتِ قدرت و باد را می پایند با خود همراه کرد، اما بیش از پیش روشن شده است ذهنیتی که خود را تنها گزینش سراسری بداند، ذهنیتی که تقلیدی از «حزب فقط حزب الله» باشد، دربرابر خواستهای رادیکال و پلورالیستی جنبش رنگ می بازد و به وضوح باخته است.
ــ سالی که «نصایح پدر مآبانهء» اصلاح طلبان مذهبی و غیر مذهبی روی زمین ماند و معلوم شد کسانی که بر حسب عادت فرمان صادر می کنند و مردم را دعوت به «عدم خشونت» می کنند، چقدر دعوتشان پوک و نابجا ست. عجیب است که خود به این صرافت نمی افتند که با همین «دعوتشان به عدم خشونت» چه خشونتی و چه بی احترامی و تحقیری نسبت به جنبش توده ه ای که کارد به استخوانش رسیده روا می دارند. این جنبش مردمی آنقدر خردمندی دارد و از گذشته آموخته است که تا امروز با خشونت بی حد و حصر رژیم مقابله مسلحانه، نکرده ولی دفاع جانانه از حق خویش را نیز هرگز به شیوه هایی که تا کنون به کار برده محدود نکرده است. اصلاح طلبان از مردم می خواهند که در تظاهرات صلح طلبانه آنقدر سر خود را در مقابل باتوم خم و سینه را مقابل گلوله سپر کنند تا از فرطِ شمار کشتگان و زخمیان، رژیم را از رو ببرند و او را در «محظوریت اخلاقی» قرار بدهند تا اینان از موضع بهتری بتوانند با او چک و چانه بزنند و در قدرت سهیم شوند. چرا که در نظر آنان خشونت مبارزه انقلابی به معنای درگیری با قانون و پلیس و دولت و مناسبات حاکم و به معنای یک تابوشکنی نابخشودنی است.
ــ سالی که سانسور قدر قدرت و بی شرم رژیم با استفادهء حیرت انگیز و ابتکاری از تکنولوژی ارتباطی مدرن به تمسخر گرفته شد و خنثی گردید.
ــ سالی که زنان ایران که قهرمان به زمین زدن جمهوری اسلامی هستند گل کاشتند، از جمله با سنگ به سرکوبگران حمله کردند وواژهء «مردانه» را از اعتبار ارتجاعی اش انداختند.
ــ سالی که جنبش مردمی، احتمال می رود بتواند سیمای کلاسیک تحول اجتماعی و سیاسی و عوامل پدید آورندهء آن و نیز سیمای آلترناتیو را دگرگون کند.
ــ سالی که اسرائیل یکی از جنایتکارانه ترین اقداماتش را علیه خلق فلسطین با بمباران و کشتار غزه مرتکب شد و چه بسیار که دربرابر آن به بهانه های گوناگون لب فرو بستند! اما در آخرین روزهای سال به برکت مقاومت همه جانبهء فلسطینی ها یک همبستگی عظیم جهانی با غزه سامان یافت و هم اکنون 1400 نفر از 42 کشور کاروانی از کمک های غذائی و داروئی و حمایت سیاسی و معنوی به سوی غزه به راه انداخته اند و به رغم ممانعت های ارتجاع اردن و مصر این روزها به تحصن و اعتصاب غذا و اعتراض به این محاصرهء ستمکارانه و بر ضرورت شکستن بایکوت غزه ادامه می دهند. این کاروان انترناسیونالیستی دستاورد مقاومت فلسطین و نشانهء هشیاری وجدان جهانی ست و آن را می توان با بریگاد انترناسیونال مقایسه کرد که در سالهای دههء سی قرن گذاشته به حمایت از جمهوری اسپانیا برخاست.
ــ سالی که زاپاتیستها با برگزاری «فستیوال خشم سزاوار» در ژانویه، آن را آغاز کردند و در آمریکای لاتین که طی سال های اخیر به آزمایشگاه تجربه های رهایی از یوغ سرمایه داری بدل شده است جنبش مردمی توانست گام های جدیدی در مناطق مختلف قاره بردارد و اشکال نوینی از قدرت از پایین را تجربه کند.
ــ سالی که بچه های ایران که خمینی می خواست خرافاتش را به آنها حقنه کند، مقنعه بر سر دختربچه ها کشیده و به خواندن «انجز انجز» واداشته بود، بچه هایی از دختر و پسر، که حالا دیگر جوانان برومندی شده اند، همهء آموزش هایش را به روی رژیم تف کردند.
ــ 2009 سال انفجار ستم هایی بود که سی سال است ادامه دارد. مقاومت مستمر و روزمرهء مردم کارگر و زحمتکش در کارخانه و مدرسه و مزرعه و اداره و مقاومت بیکاران و خانه بدوشان در هرگوشهء شهر و روستا، مقاومت در عرصه های دانش و هنر و مطبوعات، مقاومت دربرابر دروغ و ریاکاری و نومیدی، آری مقاومت همه جانبهء سالیان تاج افتخار را بر سرِ نداها و سهراب ها و میلیونها انسان و بر تارک تاریخ مبارزاتی این سرزمین نهاد. آنان که بنا به مصلحت های حقیر فردی یا طبقاتی شان این جنبش گسترده را جزئی، سطحی و محدود می خواهند و می بینند بعید است گوش های شنوایی بیابند حتی اگر امر رهایی هنوز به زمان و رنج و مبارزهء خیلی بیشتر نیاز داشته باشد، که دارد.
ادامه و حفظ دستاوردهای سال 2009 در سال جدید و سالهای آینده و مبارزهء هرچه هشیارانه و خردمندانه و پیگیرتر برهمهء رادیکال ها یعنی به گفتهء مارکس «کسانی که به ریشه ها دست می برند»، بر همهء به جان آمده ها، بر همهء لِه و لوَرده ها، بر همهء کسانی که مغزشان از انجماد دینی و غیر دینی رها شده است مبارک باد!
دوم ژانویه 2010