شعبان بی میخ سیاسی
دربدر
مهر ١٣٩٠- اکتبر ٢٠١١
قرعه به نامت زدم آمد به فال که صدای نان و آزادی است نه خیال محال داروی دردت آب است و دوغ و خیار گربه تنت تب بحران شد سیال ره گم کرده بادی که خارج شود از گلو توبه صحت و عافیتش را بخشد کمال صورت زیبایت زشت شد از بی سیرتی کراوات و پاپون فحاشی ندارد جمال در تکرار دوباره شخصیتها و تاریخها که نوبت اول تراژدی و نوبت دوم کمدی فکاهی است، کم و بیش خوانده و شنیده ایم. ولی بحث ما اینجا با آقایان داشوش مگس وزن است در نتیجه مبنا و مفر دیگری را باید برای توضیح این متن پیدا کرد. شاید تناسخ مرکب و دوات این قلم گردد. با کمی تسامح میشود شعبان بی مخ سیاسی را (که آقای بهرام رحمانی) را مسخ و قرینه شعبان بی مخ اصل دانست "رونوشت برابر اصل است" گویا روح خبیث شعبان اصل فراری از دست اسلام سیاسی سرگردان در غربت خو را به کالبد شعبان دوم انداخت. این یک سناریوی زنده تناسخی عقد و ازدواج یک روح خبیث و روح زمینه دار است که فرزند هرزه درایی و دهان را پارگی متولد کرده. چگونگی امر این وصلت تناسخی ناپیدا است کسی نمیداند که آیا حلول روح چاقوکش قبلی در کالبد آقای رحمانی از طریق کودتا یا از طریق نزول اجلال یا از طریق چاقوی دوسره کودتا و نزول اجلال واقف گردیده. مفتیان رقم زن و نکته سنج که در ایشانشان (آقای رحمانی) محتوای سیاسی پیدا نکرده اند ایشان را بخودش معرفی کرده اند. من میتوانم درک کنم که اینان از روی بلند همتی سخن را کوتاه کرده اند. ولی به گمان من آقای رحمانی مشکلی پایه ای تر از سواد سیاسی دارد و آن مشکل با مشکل عاقل شدن است و اینجاست که روح چاقوکش اصل مقبولیت در بهرام یافته. چاقوی اولی او را به درگه رواق و مهتری رساند (البته رواق و مهتر ضد انقلاب) ولی بد دهنی دومی میخواهد چون چراغی برای تاریکی فردا باشد. اما این دیدن خواب پنبه دانه است و فرزند نامشروع بد دهنی موجب بیرون افتاده شدن ایشان از درگهی بدون رواق گشته. معلوم نیست چه بحران سنگینی در درون ایشان است. شعبان اول و دوم با هم دست بگریبانند و این دهان دریدگی ها بیانگیر یک جنگ داخلی است. دعای ما اینست که بخیر اختتام یابد. اما این هرزه درآئی و دهان پارگی که از بحران درونی ناشی میشود. چراغ که نه برای فردا هیزم سوخته هم بزور است و هیزم سوخته هیچ ضیائی ندارد. دهان دریدگی به یک دسته و بالاخص عناصر مشخصی در آن دسته زورخانه شعبان را برای تو آقای رحمانی احیا نمی کند. دسته ای با نام اتحاد سوسیالیستی کارگری که تنها محل هرزه درآئی شما هستند گروهی پایدار، شجاع و شیراوژن هستند که در مقابل دشمن دژخیم و سازمان یافته سرمایه درای راسخ ایستاده اند و هیچ امری آنها را به هراس وانمیدارد. ولی آنها خیلی فهمیده تر از آنند که دهان به دهان هرزه درایان بگذارند. و خاموشی را روشن ترین پاسخ برای دهان دریدگان پیچید شده به کاغذ کادوی برش کم محلی تیزتر از شمشیر است ارمغان دارند. بازتولید تناسخ و مسخ شدن چون تمام تناقضات و دردهای حیات بشری را مالکیت خصوصی بر وسائل تولید مادر است. رهایی همه ما (نجات بشریت) و بلاخص شما آقای رحمانی برچیدن این بساط و جایگزینی مالکیت جمعی بر وسائل تولید است. در غیر اینصورت روان پزشکها یک کشکول پر از داروی روانی به کمر آدم می بندند. آقای رحمانی ببخشید که وقت گران مایه اتان را گرفتم. با آرزوی توفیق برای این دسته قاطع و پا برجا و امید یک جو عقل برای من و آقای رحمانی. دربدر 15 مهر 1390 |