شروین رها ـ بهمن ماه 88
سالروز بیست و دو بهمن پنجاه و هفت در راه است ، انقلابی عظیم و توده ای در انتهای قرن بیستم که با وجود سرنگونی دیکتاتوری شاهنشاهی در ایران خواست آزادی و رفاه اجتماعی برای شرکت کننده گان در آن متحقق نشد ، خمینیسم با پشتیبانی دولت های بزرگ سرمایه داری ارتجاع اسلامی را بر جامعه تحمیل و دستاوردهای اولیه آن را درو کرد . رژیم جمهوری اسلامی با خلع سلاح انقلابیون و تحکیم ارگانهای سرکوبگر خویش به قلع و قمع آثار انقلاب از جمله شوراهای کارگری و تشکل های توده ای پرداخت. سرنگونی رژیم شاه توسط کارگران و مردم زحمتکش برای تامین رفاه و آزادی بود اما جایگزینی دیکتاتوری اسلامی با تکیه بر سنت های عقب مانده و ارتجاعی به جای آن خواست عمومی جامعه نبود. اکنون سی سال پس از به زیر کشانیدن دیکتاتوری سلطنتی در ایران و در شرایطی متفاوت ، متحقق کردن همان خواستها یعنی آزادی و رفاه اجتماعی در برابر جامعه قرار گرفته است و این بار نوبت به زیر کشانیدن دیکتاتوری اسلامی فرا رسیده است. جنبش توده ای جاری که آتش آن از چند ماه قبل شعله ور شده است اکنون و در آستانه فرا رسیدن سالگرد 22 بهمن 57 در مقابل آزمایش تعیین کننده ای قرار گرفته است که با استفاده از آن می توان گامی تعیین کننده در سرنوشت تحولات اجتماعی در ایران برداشت.
سی سال پیش دورانی از تحول اجتماعی جامعه ایران را فرا گرفت . ناتوانی رژیم شاه در رفع بحران سیاسی ـ اقتصادی وانتظارات جامعه در جهت رفاه و آزادی زمینه ساز سقوط دیکتاتوری را فراهم کرد . شرایط جهانی که متاثر از جهان دو قطبی بود درسیر توازن قوابه نفع مدل غرب (سرمایه داری بازار آزاد) درمقابل مدل شرق (سرمایه داری مدل دولتی) در جریان بود ، در افغانستان در مقابل نیروهای دولتی تحت حمایت شوروی ، مجاهدین افغان وبن لادن از سوی سرکرده بلوک غرب یعنی دولت امریکا سازماندهی شد . با سقوط شاه و در خلاء نیرویی سیاسی متکی به مردم زحمتکش و کارگران ، رژیمی اسلامی با حمایت غرب در یک حالت استثنایی بر جامعه ایران تحمیل شد . رژیمی که جبران مافات سقوط شاه را کرده باشد با تکیه به ارتجاع مذهبی و عقب مانده ترین گرایشات در درون جامعه به طریق اضطراری جلو تحولات عمیق بعد از سقوط شاه را گرفته باشد و پروژه توازن درونی دوران دو قطبی را به نفع غرب تکمیل کرده باشد. رژیم توتالیتربا ایدئولوژی مذهبی در ایران منطقه خاورمیانه و خاور نزدیک را در شرایطی جدید قرار داد و تلاش رژیم بعث در عراق در خلاء هژمونی سابق در منطقه با ناخوانایی مدل جدید جهانی روبرو شد و با عکس العمل دولتهای غربی و برداشتن آن جواب گرفت. پایان جنگ سرد و دوران دوقطبی گری، اتخاذ رسمی سیاست اقتصادی لیبرالیسم نو(نئولیبرالیسم) واعلام «نوید پایان تاریخ » در معادلات بین المللی و جغرافیای سیاسی منطقه باز تعریف جدیدی در روابط و مناسبات گشود و جریان اسلامی و رژیم اسلامی هم از آن مبرا نبودند. بازار جهانی و رقابت های درون دولت های بزرگ سرمایه داری و به تبع آن عملکرد سیاستهای بین المللی کشورها نشان داد که درجهان بلوک بندی های جدیدی صف آرایی کرده اند. سرکردگی امریکا زیر سوال رفت و دوران نسبتا طولانی سیاستهای نظامی بوش نتوانست آن را بهبود بخشد ، به کانادا و ژاپن اروپای وسیع و چین و روسیه به مثابه رقیبان امریکا ظاهر شدند. رویداد یازده سپتامبر درنیویورک و جنگ در افغانستان و عراق ناتوانی اقتصادی و سیاسی امریکا را به مشاهده گذاشت . بن لادن و طالبان مظهر راست ترین جناحهای اسلامی ( دست پرورده امریکا و دولت های بزرگ سرمایه داری) دولت های غربی را به ائتلاف کشانید . رژیم اسلامی در ایران هر چند با انتقاداتی از سوی غرب همراه بوده است ولی ائتلاف ضد ترور غرب شامل حالش نمی شد و ملزم به اتخاذ و رعایت آن در منطقه بود. در بلوک بندی قدرتهای جهانی، ایران ابتدا به اروپا و سپس به روسیه و چین نزدیک گردید. سیاست تاکنونی بلوک بندی های جهانی با وجود اختلافات درون آن در رابطه با وجود حکومت های اسلامی « ملایم » یکسان و بین آن با سیاستهای تروریستی و افراطی بن لادن تفکیک قائل شده اند. از این جهت مناسبات و روابطشان در رابطه با رژیم اسلامی تا مقطع انتخابات دهم در ایران و قبل از عروج جنبش میلیونی بر این مبنا بوده است . داستان غنی سازی اورانیوم و تاسیسات اتمی ماجرای دیگری و ظرفی برای داد و ستد و موقعیت کمتر و بیشتر رژیم اسلامی در چهارچوب سیاستهای جهانی و بالطبع منطقه ای بود ه است. بحران گندیده ذاتی و دائمی و نیز بحرانهای ساختگی سرمایه داری که خالق دو جنگ جهانی و جنگهای محلی و منطقه ای بیشماری در چهار گوشه جهان بوده است چندین دهه است که در بازارمالی وال استریت امریکا مرکز گندیده گی عالم سرنوشت نحوه زیست و معاش افراد جوامع را رقم می زند . در بحران دهه هفتاد سیاست تجارت آزاد جایگزین اقتصاد دولتی شد و بر اساس آن ارگانهای جهانی در چهارگوشه جهان به تعیین سیاست پرداختند تا مگر رفع بحران کنند ، اما در مقابل جز فقر و بنده گی واسارت بیشتر نصیب کارگران و مزد بگیران جهان نشد. اکنون بحرانی به مراتب شدیدتر از بحرانهایی که دو جنگ جهانی را آفرید سر باز کرده و هزینه آن را مستقیم از طریق حمله به دستمزد ها ، افزایش بیکاری ، حذف خدمات دولتی و یا غیر مستقیم از طریق افزایش مالیات ها افراد جامعه می بایست متحمل شوند. ازآغاز بحران جدید تاکنون دولت ها ، ارگانها و نهادهای سرمایه داری جزدر مورد تعرض بیشتر به حریم انسانی توافق دیگری حاصل نکرده اند و اگر چه کارشناسان آنها مستقیم یا غیر مستقیم به شکست سیاست های رایج نئولیبرالیسم اعتراف کرده اند اما هنوز از ابطال « پایان تاریخ» طفره می روند.
ازعروج نئولیبرالیسم تا سقوط آن درعرصه سیاست حاکم جهانی جامعه ایران نیزشاهد فراز و نشیب زیادی بوده است. با سقوط دیکتاتوری شاه وسلطنت در پنجاه وهفت مردم زحمتکش بار دیگردر مقابل دیکتاتوری و این بار اسلامی قرار گرفتند ، گویی آب از آب تکان نخورده و سرنوشت مردم زحمتکش را در ایران رژیمهای استبدادی و حامیان جهانی اش رقم می زنند ، اما حقیقت تاریخ این نیست . کارگران نفت و دیگر مراکز صنعتی به همراه دانشجویان و زنان آزاده و مردم زحمتکش دیکتاتوری شاه را برداشتند و برای تداوم انقلاب تا پای جان مبارزه کردند ، میدان را به راحتی و بدون مقاومت به حریف واگذار نکردند. نسل پنجاه و هفت در شرایطی متفاوت با امروز قرار داشت . دیکتاتوری سلطنت پهلوی را تجربه کرده بود و از گرایشات جهانی قرن بیست متاثر بود ، شوراهای کارگری و توده ای را کهنه نکرده بود که بتواند طعم شیرین آن را مزمزه کند. چشم انداز روشنی از نماینده گی کردن وانتخاب کردن نداشت ، فرصت آن را بدست نیاورد. شوراهایش به امور سیاست وارد نشد ، اوقات طلایی ازش گرفته شد. تجربه زندگی داشت ، آرمان داشت ولی زمان برای بارور کردن اهداف سیاسی اش کفاف نداد . سی سال از سیاه ترین سالهای تاریخ جوامع بشری در ایران سپری شده است ، زمان آن رسیده که استبداد جمهوری اسلامی به چالش کشانیده شود و آزادی راه خود را باز کند. مبارزه و نحوه آن مهم است ولی مبارزه بدون هدف هم نا مفهوم است . نسل پنجاه و هفت از این که رژیم شاه را سرنگون کند کم نیاورد ، کمبود آنجا بود که چشم اندازروشن از جایگزینی نبود. جریانات و دسته ها و گروههایی که از رژیم اسلامی بریدند یا بریده شدند نمی خواهند و نمی توانند مادیت تاریخ تحولات اجتماعی در ایران را بپذیرند ، اینکه خواستها و نیازهای مردم زحمتکش با دخالت مستقیم خویش در سیاست گذاری جامعه متحقق می شود. اصلاح طلب ، نهضت آزادی و جبهه ملی ، لیبرال و توده ـ اکثریتی ، مجیز گویان «نظم نوین جهانی» امثال کشتگر و فرخ نگهدار، گنجی ، سازگار و مخملباف و دیگر « سبزها» از این قبیل اند. جنبش میلیونی جاری یک جنبش فراگیر و همگانی ضد دیکتاتوری است و هر کدام از گرایشات سیاسی با درک متفاوتی از آزادی در آن شرکت دارند. لذا اطلاق کردن سبز( که رنگی بیش نیست ) بر جنبش هم بی ربط است و هم عامدانه از سوی گرایشاتی بر زبان رانده می شود که بتوانند کل آن را یک جا ببلعند و اسم آن را هم « آزادی » میگذارند. سبز ابتدا علامت کاندیدایی میر حسین موسوی در انتخابات دهم بود بعد سبز سیدی( آخه آقای موسوی سید هم است) بر سر زبانها افتاد و اکنون کل معجون را هم جا سبزجار می زنند . آزادی برای آقایان موسوی ـ کروبی ـ خاتمی و کل اصلاح طلبان در واقع رفع محدودیت از قدرت اقتصادی منحصر به سپاه و جناح حاکم است و این را در چهارچوب قانون و جمهوری اسلامی مطالبه می کنند . برای لیبرالها این محدودیت اقتصادی برای رفع سرمایه گذاری و از طریق جمهوری ایرانی و عدم دخالت اسلامی در آن خلاصه می شود. اما برای اکثریت عظیم جامعه که نه در رژیم جمهوری اسلامی واصلاحش نفعی دارندونه مثل لیبرالها مشکل سرمایه گذاری دارند ( آه ندارند که با سودا ناله کنند) مسئله اساسا متفاوت است و منافعشان با سیاست وعملکرد هیچ یک (چه جریان اصلاح طلبان و چه لیبرالها ) خوانایی ندارد.
بیست و دو بهمن در راه است و از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است . برای آزادیخواهان ، کارگران ، زنان ، دانشجویان و نسلی که به امید زندگی بهتر ، رفاه ، آرامش و امنیت اجتماعی رژیم شاه را سرنگون کردند و برای نسل جوان تری که سی سال زندگی شان تحت حاکمیت سیاه اسلامی سپری شده است فرا رسیدن سالگرد بیست و دو بهمن نقطه اتکایی برای مبارزه متحد و مصمم علیه دیکتاتوری اسلامی و راه گشایی دریچه ای به سوی آزادی خواهد بود. بیست و دو بهمن خاطره ایجاد شوراها و کمیته های مردم زحمتکش در محل کار و زندگی است . جنبش آزادی خواهانه طی ماههای گذشته و در چندین مقطع مختلف نشان داد که دارای آنچنان پتانسیلی است که می تواند هارترین رژیمها را به زانو در آورد و آنگونه که تاکنون نشان داده است انظار جهانی را انگشت به دهان کند. اینکه رژیم جمهوری اسلامی به ریزش و سراشیب سقوط افتاده است را دولتهای بزرگ سرمایه داری هم ، همانها که دائما در حال مذاکره و اصلاحش بوده و هستند نیز اعتراف کرده اند و یکی از مهمترین موضوعات آنان شده است . تلاش موسوی و کروبی در صدور بیانیه پشت بیانیه ، تلاشهای پشت پرده رفسنجانی و خاتمی برای زدن میان بر آشتی و راه حل اضطراری و اعلام راهپیمایی وحدت در 22 بهمن و انسجام میانه های دو جناح در حذف احمدی نژاد برای حفظ رژیم و بیانیه های لیبرالهای خارج از کشور در پیشگاه جامعه بین الملل برای اقدام عاجل و پرهیز از« خشونت» ( از نظر اینان خشونت ، انداختن بسیجیان و لباس شخصی ها و چاقو زنان به جان مردم نیست ، ربودن ، تجاوز و شکنجه جوانان و یا کشتن آنها با خودرو و یا اعدام نیست، منظور حضرات از خشونت انقلاب است . آقایان نگهدار ، کشتگر و سازگار، گنجی در ماههای اخیر و با عمیق تر شدن جنبش توده ای مقالات و سخنرانیهای زیادی را از سر نگرانی وقوع انقلاب به این امر اختصاص داده اند ) همزمان با فرارسیدن بیست و دو بهمن ، همگی نتیجه فشار مبارزات مردم زحمتکشی است که با وجود تجاوز و شکنجه و زندان و سرکوب راه حرکت تاریخ را تشخیص داده اند. سقوط رژیم اسلامی در دستور تاریخ است ، تجربه سی سال قبل یادآوری این نکته اساسی است که در مسیر تاریخ مبارزات اجتماعی این دورانها استثنایی هستند . ایجاد شوراها و کمیته های مردمی تنها پشتوانه محکمی برای پیشبرد مبارزه متشکل و رسیدن به خواستهای واقعی است و در سیر ریزش و سقط رژیم ابزاری های مستقیم برای دخالتگری در سرنوشت سیاسی جامعه است ، این آن نکته اساسی است که نسل پنجاه و هفت فرصت استفاده از آن را نیافت. در سالگرد بیست و دو بهمن ضروری است حافظه تاریخی مان را بکار گیریم و ایجاد آنها را متحقق کنیم.
.