« تجاوز نماد سلطه گری جامعهء طبقاتی»
برگزیده از سایت رزا
شهریور ١٣٨٨- آگوست ٢٠٠٩
« یکی از همبندی ها نظر جدیدی را پیش کشید که برایم آموزنده بود. می گفت باید تعریف روشن و دقیقی از تجاوز داشته باشیم. « آیا تجاوز فقط امری جنسی است؟» ، « آیا تمام کارهایی که به زور بر ما تحمیل می شود، تجاوز به حریم ما نیست؟» و ... به راستی هم مگر شکنجه، اهانت و ناسزا، حتی نگاهی تحقیر آمیز یا شهوانی نوعی شکستن حرمت انسانی و تجاوز محسوب نمی شود؟ برایمان تعریف کرد که هنگام دستگیری وانتقال به کمیته، مامور ساواکی که کنارش نشسته بود با استفاده از فرصت او را دستمالی کرده بود. آیا این کار تجاوز نبود؟ قصد داشت در دادگاه رسما اعلام کند که به او تجاوز شده است. اما در دادگاهی غیرعلنی و فرمایشی، حتی این فرصت را هم به او ندادند. این بحثی بود جدید. انگار تازه متوجه شده بودیم که همهء ما به نوعی مورد تجاوز قرار گرفته بودیم و قرار می گرفتیم. آن مشتهای سنگینی که به سر و صورت و سینه هایمان می زدند، آن باتومهای برقی ای که به نوک پستانها متصل می کردند، آن لخت کردنها در برابر چشمهای هیز بازجوها، آن فحشهای رکیک جنسی و ... همه و همه تجاوز بود. اشکال کار این بود که ما ، انگار همهء خشونتها، شکنجه ها، زندان و محکومیتهای دراز مدت و ... را واکنشی « عادی» از طرف ساواک تلقی می کردیم. در برابر کم ترین کاری علیه رژیم ، آمادهء پذیرش هر نوع خشونتی بودیم.» ( « به کسی نگویی ها» بر گرفته از « دادِ بی داد» گردآوری ویدا حاجبی تبریزی) ترانه موسوی دختری زیبا و جوان بود که در بازداشتگاه بارها و به صورت دسته جمعی مورد تجاوز قرار گرفت و سپس جسدش سوزانده شد و در بیابان رها گشت. خبر هولناک است و فاجعه آنگاه در تمام ابعادش قد علم می کند که گزارشات متعددی از تجاوز( هم به دختران و هم به پسران) وجود دارد و این گزارشات تنها گوشه ای از سبعیتی است که در کهریزک جاری بوده است( یا شاید بنابر گزارشاتی که مبنی بر ادامهء فعالیت کهریزک هست هنوز هم جاری است) و همه می دانند که کهریزک تنها یکی از ان بازداشتگاههای مخوف و مخفی است که این جنایات در آن صورت می گیرد. جنبهء تراژیک قضیه آنجا رخ می دهد که در مضحکه ای تلویزیونی برای حل مساله، صورت مساله پاک می شود و وجود ترانه موسوی در ایران انکار می شود و طنزِ همنشینی دروغگویی و فراموشکاری به وقوع می پیوندد. مامور ثبت احوال( که بنابر گزارش پیک نت در واقع از فرماندهان نیروی انتظامی است) می گوید که سه ترانه موسوی وجود دارد یکی دوساله، دیگری چهل ساله و در آمریکاست و آن یکی 23 ساله که در فرانسه است/ بگذریم از اینکه هم موسوی فامیلی زیادی است و هم ترانه نامی رایج و اینکه فقط 3 ترانه موسوی وجود داشته باشد احتمالی بعید است و بگذریم از اینکه ترانه موسویِ تجاوز شده و کشته شده 26 ساله بوده است/ سپس دوربین به نزد خانواده ای می رود که ادعا می کنند ترانه دخترشان است و در کانادا زندگی می کند! بعد هم افشاگری کروبی راجع به چگونگی ساخت این نمایش صورت می گیرد و اسرار پشت پرده نمایان می شود. نامهء کروبی و گزارشات بابک داد نیز فقط اشاره ای کوچک به این تجاوزات است، اما ماجرا به همین جا ختم نمی شود. آنچه اتفاق افتاده بر خلاف نامهء کروبی امری بی سابقه در جمهوری اسلامی نبوده است. این نکته ای است که حتی سران رژیم نیز به شکل ضمنی به آن اذعان دارند. سید احمد خاتمی در خطبه های نمازجمعه تهران در پاسخ به کروبی گفته است: « شما همان حرفی را زده اید که منافقین ( منظورش مجاهدین خلق است) در دههء 60 می زدند» و همین اشاره به واقعهء تلخی دارد که در دههء 60 ( به ویژه در سال 67) رخ داد و آن تجاوز به دختران مجاهد قبل از اعدامشان بنابر این توجیه شرعی بود که طبق روایتی دختر مسلمان باکره به بهشت می رود و از آنجا که جنایتکاران آن زمان( خط امام دیروز، اصلاح طلبان امروز) نمی خواستند مجاهدین جایشان را در بهشت تنگ کنند، بازجویی را به سراغ دختر بخت برگشتهء مجاهد می فرستادند تا به وی تجاوز کند و بعد آن دختر را با گلوله می کشتند و فردای فاجعه، بازجو را به منزل دختر می فرستادند و اعلام می داشتند که شب گذشته بازجو دخترشان را عقد ( بخوانید تجاوز) کرده است و پولی اندک می دادند و می گفتند که این هم مهریه و حالا پول گلوله را از آن کم کنید. اکنون جنایتکاران دیروز( موسوی نخست وزیر کشتار 67، کروبی رئیس مجلس کشتار 67، صانعی و موسوی اردبیلی و موسوی تبریزی از سران قوهء قضاییه کشتار 67) یک صدا می گویند که تجاوزات در جمهوری اسلامی بی سابقه است. به قول شاملو: « فریبمان مده اِی! حیاتِ ما سهمِ تو از لذتِ کشتارِ قصابانه بود. لعنت و شرم بر تو باد! » حتی امروز هم کروبی در نامه اش با خود شیرینی ، رهبر را از این جنایات مبرا می کند . در پرداختن کروبی به مساله تجاوز هم می توان رد پای تفکر عقب مانده دینی( حال در قامت روشنفکری اش) را به زنان دید. کروبی در مورد تجاوز به دختران و زنان از پارگی مقعد و رحم و ازاله بکارتشان مویه می کند و در مورد تجاوز به پسران نسبت به افسردگی شان. در اندیشهء کروبی مرد ذهن است و زن جسم. مرد دچار تبعات روحی- روانی و مشکلات اجتماعی می شود اما زن تنها جسمی است که آسیب می بیند، بکارتی است که ازاله می شود. برای کروبی رابطه جنسی بدون رضایت با زن دارای ایراد نیست و اصل تمکین اش بر آن صحه می گذارد و زن در نتیجه از این نباید دچار افسردگی شود ، فقط مشکل آن است که در این تجاوز بکارتش از دست می رود،بکارتی که باید به صورت شرعی برداشته شود تا ناموس مردان بر باد نرود. مشکل آن است که در این تجاوز بر اثر شدتش پارگی مقعد و رحم رخ می دهد و احتمالا اگر به شیوه های نرم صورت گیرد و به پارگی نینجامد مشکلی ندارد. تجاوز دههء 60 تنها منحصر به دختران مجاهد نبود و دختران و زنان کمونیست گرایشها و سازمانهای گوناگون را نیز در بر می گرفت و البته زنان و دختران کمونیست برای جلادانی چون لاجوردی، غلامحسین عصا به دست( الهام) و محمود احمدی نژاد ( که آن زمان بازجو و تیر خلاص زن بود) و آمران خط امامی و غیر خط امامی آنها ( نظیر مصطفی پور محمدی و محسنی اژه ای) در حکم غنائم جنگی بودند که از جنگ با کفار حربی به دست آمده و همانطور که کشتارشان را حق خود می دانستند، تجاوز به آنها را نیز به عنوان کنیز حق مسلم خود! این قساوت به حدی گسترده بود که منتظری نیز به آن معترض شد( البته پاسخش را نیز با برکناری از قائم مقامی رهبری و بعدها حمله به بیتش و حصر دید) و در کتاب خاطراتش به آن اشاره دارد. اما ماجرا باز هم به همین جا ختم نمی شود. تجاوزات سیستماتیک، حکومتی یا مورد حمایت یا در نهایت اغماض حکومت تنها محدود به تجاوزات سیاسی نیست. تجاوز امر به معروف و نهی ازمنکر و بسیج و سایر دستگاههای ارعاب زنان که یک نمونه اش یعنی زهرا بنی یعقوب رسانه ای شد یا وقایع دانشگاههای زنجان، تبریز، کرمانشاه و علامه صرفا بخشی از زندگی زنان در ایران است. و باز هم ماجرا اینجا خاتمه نمی یابد. تجاوز فقط ناشی از اعمال این جانوران پلید نیست بلکه تجاوز در بطن پلشتیِ قانونِ اسلام خانه دارد، قانونی که در آن پدیده ای با عنوان « مجوز قتل مهدور الدم» وجود دارد و وقتی خونِ جانِ زن نگون بختی که انگ مهدور الدم خورده مباح است، خون ِ بکارتش هم خود به خود مباح شده است. قانونی که اصل تمکین در آن به مرد اجازه تجاوز به همسرش را می دهد و زن نیز باید در برابر این تجاوز مطیع باشد( اصولا این تجاوز حق مسلم مرد است) . قانونی که در آن پدوفیلی و تجاوز به کودک مجاز است ، آیا انتظار دیگری از آن می توان داشت؟ اما این هم خاتمهء ماجرا نیست. تجاوز صرفا امری جنسی نیست. تجاوز، خشونت و تحقیر است. آیا حجاب اجباری با شعار« یا روسری یا توسری» و به زور اسید و چاقو و پونز اوباش حزب الله و خواهران زینب و فاطی کماندوها و در شکل مدرن و امروزی اش« گشت ارشاد» گونه ای تجاوز نیست؟ این یک نیمهء ماجراست. نیمهء دیگر آن تجاوزی است که به صورت مستقیم سرمایه در قامت کارفرما عامل آن است و در مقابل عمدتا دستگاه قضاوت سرمایه ساکت است. گلاویژ سلطان نیا کارگر 19 سالهء کوره پز خانه و مهتاب احمد زاده کارگر 15 سالهء جوجه کشی دخترانی بودند که بر اثر تجاوز یا آزار جنسی کارفرما خود را در آتشِ سرمایه داری مردسالار سوزاندند اما کارفرمایانشان از هر مجازاتی در امان ماندند یا آنجا که سرمایه در قامت مشتری سکس یا تاجر آن است ولی تن فروش قربانی به سوی نیستی پرتاب می شود( موردی که چند سال پیش رخ داد و البته به عنوان استثنا به دلیل رسانه ای شدن و وکالت شادی صدر در نهایت با وساطت رئیس قوه قضاییه به فاجعهء نهایی نینجامید ولی بیانگر عمق فاجعه در سرمایه داری مردسالار است لیلا مافی بود، دختری که از 9 سالگی به خاطر فقر خانواده به تن فروشی واداشته شد، بارها مورد تجاوز قرار گرفت، در خیابان و خانهء فساد به حراج گذاشته شد، چند بار دستگیر شد و تازیانه های ستم سرمایه و اسلام را بر تن نحیفش حس کرد و سرانجام در 18 سالگی در دادگاه به اعدام محکوم شد در حالی که رئیس خانهء فسادی که او در آن دستگیر شد به پرداخت جریمه و شلاق و زندان کوتاه مدت محکوم گشت) تجاوز فقط ثمرهء تلخ و زهرآگین این حکومت نیست. در حکومت ستمشاهی نیز تجاوز به زنان زندانی سیاسی امری شایع بود و در بسیاری از خاطرات و کتب از جمله« داد ِ بی داد» گردآوری ویدا حاجبی تبریزی به آن اشاره شده است. تجاوز با بطری، با باتوم برقی، تجاوز تک نفره بازجو و تجاوز چند نفرهء بازجویان و همچنین شکنجه ها و آزارهای جنسی. تجاوز محصول اختصاصی ایران نیست. پس از سرکوب جنبش اسپارتاکوس ، بردگان مرد کشتار شدند و به بردگان زن تجاوز صورت گرفت. در الجزایر، جمهوری فرانسهء دوگل علاوه بر عملیات « موش کشی»( نام عملیات کشتار انقلابیون الجزایری)، در زندانها به شکنجه و تجاوزات گسترده دست زد که جمیله بوپاشا که به همت سیمون دوبووار و وکیل جمیله یعنی ژیزل حلیمی رسانه ای شد تنها یک نمونه از آنان است. در شیلی پس از کودتای پینوشه علیه دولت سوسیالیست و دموکراتیک آلنده که با حمایت آمریکا و برای اجرای برنامه های نئو لیبرالی و شوک درمانی اقتصادی میلتون فریدمن انجام شد، به زنان کمونیست در ملاء عام تجاوز صورت گرفت. آمریکا خود نیز در جنگ علیه خلق قهرمان و انقلابی ویتنام علاوه بر کشتار و استفاده از انواع سلاحهای غیر متعارف به تجاوزی گسترده نیز دست زد و در زندانهای ابوغریب و گوانتانامو تجاوز و شکنجهء جنسی جزو شیوه های عادی شکنجه اش بود و البته وضعیت زندانهای آمریکا و به ویژه رفتار با سیاه پوستان در زندان که شهرهء خاص و عام است. از این گونه تجاوزان هم که بگذریم، اگر نگاهی به آمار تجاوزات در سطح جهانی بیندازیم متوجه می شویم که بیش از 75 درصد تجاوزات( این آمار براساس تجاوزات گزارش شده است) با برنامه ریزی قبلی انجام شده است یعنی به قصد ارعاب و تحقیر زن. تجاوز اتفاقی تصادفی نیست، مربوط به ددمنشی یک حکومت نیست، منحصر به دیکتاتوری های رسمی نیست . بلکه تجاوز جایگاهی ساختاری در سرمایه داری مردسالار و در کل جوامع طبقاتی مردسالار دارد. تجاوز همچون میلیتاریسم و کشتار بیان عریان سلطه گری سرمایه داری مردسالار است، نظامی که بر تصرف مبتنی است و در آن تن ملکِ مردانه است. تجاوز را باید در این چهارچوب فهمید و برای ریشه کنی آن، با این چهارچوبِ سازنده اش باید مبارزه کرد یعنی جامعه ای و مناسبات اجتماعی_ اقتصادی ای که تجاوز و خشونت جزءِ ارکان آن است و مبارزه با تجاوز نیز در بطن خود مبارزه با سرمایه داری مرد سالار را نهفته دارد. پیش به سوی کارزار مبارزه با تجاوز، حکومتِ تجاوز و اقتصادِ تجاوز http://iranroza.blogspot.com/
|