بارو پاسخ ميدهد

به نقل از نشريه بارو شماره ٣، دى ١٣٨٠- دسامبر ٢٠٠١


خواننده عزيزى از اتريش که نامه خود را با نام روزبه امضا کرده اند ميپرسند:

چرا فکر کرديد که جنبش چپ ايران براى نجات از بن بست کنونى نياز به گروه جديد «اتحاد سوسياليستى کارگرى» دارد؟

از نظر ما، موقعيت کنونى سازمانهاى سياسى چپ ايران بيش از آنکه حاکى از بن بست چپ باشد يک وضعيت گذار تاريخى را منعکس ميکند. احزاب و سازمانهاى موجود در چپ ايران همگى در دوران تاريخى متفاوتى شکل گرفته اند و طيف بندى آنها نيز منعکس کننده واقعيات سياسى دورانى است که اکنون سپرى شده. تحولات مهم يکى-دو دهه گذشته چه در سطح ايران و چه در سطح جهان به وضعيت تازه‌اى در مبارزه طبقاتى منجر شده، و طيف‌بندى‌هاى سابق چپ را از نظر عينى فاقد موضوعيت کرده است. بطور مثال، سقوط شوروى و بلوک شرق باعث شده تا آن احزاب و سازمانهايى که نهايتا ايجاد سيستم اقتصادى و سياسى‌اى نظير شوروى را با اتکاء به موازنه قدرت جهانى بين دو ابر قدرت دنبال ميکردند اکنون بايد اهداف برنامه اى تازه و استراتژى سياسى جديدى را براى خود بيابند؛ و روشن است که همه آنها الزاما پاسخهاى يکسانى به اين معضلات نميدهند. همچنين بطور نمونه جنبش اصلاحات سياسى، که چند سالى است از سوى بخشى از هيات حاکمه و بخشهايى از اپوزيسيون در ايران به راه افتاده، باعث شده تا جريانات مختلف چپ بر‌حسب درک و تحليلى که از ماهيت جنبش اصلاحات سياسى دارند در جستجوى استراتژى و تاکتيکهاى سياسى مناسبى براى شرايط امروز ايران بر آيند. در يک سطح عمومى، همه اين مولفه‌ها را ميتوان تغيير در شرايط مبارزه طبقاتى ناميد و وضعيت گذار در چپ ايران نيز ناشى از اينست که، براى اينکه چپ بتواند نقش موثرى در صحنه سياست ايران ايفا کند، ميبايد خود را با مسائل جديد مبارزه طبقاتى انطباق بدهد و پاسخگوى اين معضلات تازه باشد. اين روند البته مدتهاست که در چپ ايران جريان دارد اما هنوز به فرجام نرسيده. بسيارى از موارد انشعابات سازمانهاى چپ ايران، و همچنين افزايش چشمگير چپ‌هاى منفرد، در دهسال گذشته خود هم عارضه و هم شاخص همين دوران گذار است. به نظر ما اين گذار يک روند تاريخى است، و سازمانها و نيروهاى چپ ايران، چه در داخل کشور و چه در خارج کشور، بالاخره اين دوره انتقال را طى خواهند کرد و بالاخره قطب‌بندى تازه اى در چپ ايران شکل خواهد گرفت. مساله حياتى اينست که فعاليت امروز ما چه تاثيرى بر شکلگيرى قطبهاى تازه چپ ميگذارد و کدام قطب را تقويت ميکند. تا اينجا بنظر ميرسد که يک قطب جديد چپ ليبرال و سوسيال دمکرات (از نوع جهان سومى‌اش) قوام بيشترى بخود داده است. هدف «اتحاد سوسياليستى کارگرى» درست نقطه مقابل اين امر قرار دارد. يعنى تا آنجا که به چپ ايران برميگردد، تلاش ما معطوف به تسريع شکلگيرى يک قطب سوسياليستى کارگرى در طيف بندى آتى چپ ايران است. به نظر ما، روشن است که عروج يک قطب نيرومند سوسياليستى کارگرى در چپ ايران بيش از هرچيز در گرو اينست که جنبش کارگرى ايران بمنزله يک جنبش متمايز از ساير حرکتهاى اجتماعى موجود در عرصه مبارزه اجتماعى و سياسى ايران قد علم کند، و اين فعالين سوسياليست جنبش کارگرى باشند که سمت و سوى حرکت طبقه کارگر را در برابر سرمايه دارى و رژيم اسلامى رقم ميزنند. تلاشهاى ما در اين راستاست.

برنامه شما براى اتحاد سوسياليستى کارگرى چيست و سوسياليستهاى منفرد در آن چه رلى خواهند داشت؟ (ميدانيم که منفردين طيف وسيعى را تشکيل ميدهند که ظرف معينى را براى فعاليت سازمانى جستجو ميکنند.)

همانطور که بالاتر اشاره کرديم، هدف عمومى ما به ميدان آوردن حرکت سوسياليستى طبقه کارگر بمثابه يک نيروى اجتماعى ملموس در صحنه سياسى ايران است. نخستين کنفرانس سازمانى «اتحاد سوسياليستى کارگرى» تکاليفى در سه عرصه مشخص را براى تحقق اين هدف در شرايط فعلى در دستور کار ما قرار داده است: دخالت در مباحث چپ ايران به منظور تسريع قطب‌بندى جديد و تقويت قطب سوسياليستى کارگرى در چپ؛ مبارزه نظرى و سياسى با ليبراليسم؛ تقويت نظرى و عملى گرايش راديکال سوسياليستى در جنبش کارگرى در برابر گرايش ليبريستى (يعنى تقويت آن گرايشى که تحقق خواسته‌هاى کارگران را از راه مبارزه با سرمايه‌دارى و احزاب سرمايه داران تعقيب ميکند و مقابله با گرايشى که بهبود در وضعيت کارگران را از طريق همکارى با سرمايه و حمايت سياسى از جناحى از بورژوازى دنبال ميکند).

به اين ترتيب ميتوان ديد که «اتحاد سوسياليستى کارگرى» خودش را يک سازمان سياسى متعارف تعريف نميکند و قرار نيست در ادامه رشد خطى‌اش بدل به يک سازمان فراگير چپ يا يک حزب سياسى شود. «اتحاد سوسياليستى کارگرى» يک پروژه معين را در اين دوره گذار چپ تعقيب ميکند و به ميزان پيشرفت اين پروژه، يعنى به ميزانى که جنبش سوسياليستى کارگرى واقعا تحرک عينى‌اى از خود نشان دهد و قطب سوسياليستى جديدى در چپ ايران شکل بگيرد، «اتحاد سوسياليستى کارگرى» نيز بايد خودش را با اشکال مناسبتر تشکيلاتى تطبيق دهد و حتى در يک مرحله معين نقش سازمان خود را تمام يافته اعلام کند و به اشکال سازمانى جديدى بپيوندند که از هم اکنون تماما قابل پيش بينى نيست. تا آنجا که به چپهاى منفرد برميگردد، به نظر ما، شمار گسترده‌اى از منفردين چپ به اين دليل از فعاليت متشکل با سازمانهاى موجود چپ کنار کشيده اند که فعاليتهاى اين سازمانها را براى تاثيرگذارى بر صحنه سياست ايران يا اساسا نامربوط ميدانند و يا دستکم پاسخ لازم و کافى به مسائل جديد مبارزه طبقاتى نميشمارند. به نظر ما، در صورتيکه (و به درجه‌اى که) چپ ايران اين دوران گذار را طى کند، پاسخهاى مربوطى به مسائل تازه بدهد، و فعاليتهاى آن براى عرصه مبارزه سياسى ايران موضوعيت داشته باشد و بر آن تاثيرگذار شود، به همان درجه بسيارى از منفردين چپ مجددا به فعاليت متشکل با قطبهاى تازه چپ روى خواهند آورد. در اين فاصله، يعنى مادام که پيشرفت چنين پروسه اى محسوس نيست، به نظر ميرسد که منفردين چپ، بخصوص در خارج کشور، ترجيح ميدهند به نوعى فعاليت على -العموم فرهنگى چپ يا کمپينهاى تک موضوعى، در اشکال کانونها و انجمنها و محافل، بپردازند. به عبارت ديگر، وجود طيف وسيع منفردين چپ خود يک شاخص و يک عارضه دوران گذار چپ است. اما به نظر ما رفقاى منفرد ميتوانند و مى‌بايد نقش موثرترى در خود اين پروسه گذار چپ ايفا کنند. مشخصا تا آنجا که به «اتحاد سوسياليستى کارگرى» مربوط ميشود، ما اميدواريم که رفقاى منفرد چپ فعاليتهاى ما را از نزديک تعقيب کنند، و چنانچه با جهتگرى و تلاشهاى ما توافق دارند، خود نيز چه از نظر عملى و چه از نظر تبليغى به نوبه خود براى تقويت و تثبيت يک قطب تازه سوسياليستى کارگرى در چپ ايران تلاش کنند. رابطه تشکيلاتى و فعاليت متشکل تشکيلاتى در اين مرحله از نظر ما در درجه دوم اهميت قرار دارد؛ آنچه مهم است اينست که از نظر عينى فعاليتهاى ما در يک راستا قرار داشته باشد و به اين منظور ما از هرگونه همکارى و هماهنگى با چنين رفقايى استقبال ميکنيم.

بطور مختصر، حدفاصل شما با انحرافات موجود در جنبش چپ چيست؟

بطور مختصر، ما ريشه انحرافات تاکنونى در جنبش چپ ايران را بدوا عقيدتى نمى‌بينيم، بلکه توضيح پايه اى انحرافات را در تعلق به جنبشهايى سواى جنبش سوسياليستى کارگران جستجو ميکنيم. از مشروطه تا امروز، غالب جنبشهاى اجتماعى تاريخ ايران هر يک به نحوى سعى کرده‌اند تا جامعه ايران را به يک جامعه مدرن بدل کنند. در عين اينکه همه اين جنبشها قطعا تصويرى از يک نوسازى همه جانبه جامعه داشته‌اند، اما وجه افتراق آنها اساسا در اين بوده است که برخى از اين جنبشها مشخصا رشد اقتصادى و صنعتى شدن ايران را کليد اين تحول ميشمردند؛ برخى ديگر مدرن شدن عرصه سياسى را، حال مثلا با کسب استقلال سياسى و پايان دادن به نفوذ استعمار و امپرياليسم و يا با برقرارى پارلمان و تثبيت دموکراسى؛ و برخى ديگر تحول فرهنگى را شاهراه تحول اجتماعى ميدانسته‌اند، يعنى رواج يک فرهنگ سکولار و روابط متجدد اجتماعى بجاى فرهنگ سنتى و اسلامى را.

از نظر ما، چپ در تاريخ ايران تقريبا هيچگاه چيزى بيشتر از جناح چپ چنين جنبشهايى نبوده است، و ايده‌ئولوژى کمونيستى يا بيان مارکسيستى آن نيز عموما در خدمت همين اهداف قرار گرفته است. چرا که حتى آنگاه نيز که چپ با آرمانگرايى تمام به دنبال تحقق اهداف مکتبى خود بوده (که مواردش در تاريخ ايران معدود است)، در عمل براى تحقق اهدافى که در روى کاغذ سوسياليستى مينمودند، به نيروهاى اجتماعى و طبقاتى‌اى جز جنبش طبقه کارگر تکيه کرده، و اين نيروها و طبقات غير‌کارگر، چه به سبب منافع عينى خودشان و چه به سبب امکانات اجتماعى مبارزاتى‌شان، قادر نبودند و نيستند چيزى فراتر از همان خواست مدرنيزه کردن ايران را دنبال کنند.

جنبش کارگرى، اما، محصول رشد کاپيتاليسم صنعتى و گسترش آن به همه جهان است. همانطور که سرمايه‌دارى صنعتى نخست در اروپاى غربى تولد يافت، جنبش کارگرى در سراسر جهان نيز شجره‌نامه اش به جنبش کارگرى اروپاى غربى ميرسد و از لحاظ نظرى نيز وارث سنت سوسياليستى و مارکسيستى‌اى است که نخست در جنبش کارگرى اروپاى غربى رواج يافت. جنبش کارگرى اساسا يک جنبش در چارچوب ملى و براى تحقق يک پروژه ملى نيست. جنبش کارگرى نتيجه ناگزير اين واقعيت است که تمام دستاوردهاى عظيم مادى و معنوى تمدن مدرن به يمن کارآئى بيسابقه سرمايه‌دارى صنعتى ميسر ميشود، و کارآئى بيسابقه سرمايه‌دارى صنعتى به نوبه خود متکى به استثمار کارگران است. جنبش کارگرى که خود محصول جامعه مدرن است چاره‌اى ندارد جز اينکه در مبارزه خود عليه استثمار در چارچوب جامعه مدرن باقى نماند و براى رهايى خود ساختن جامعه اى فراتر از جامعه مدرن کاپيتاليستى صنعتى را هدف قرار دهد. هدف نهايى جنبش کارگرى چيزى جز ايجاد يک جامعه جهانى انسانهاى آزاد از قيد استثمار نميتواند باشد. به اين ترتيب جنبش کارگرى در همه کشورها در عين اينکه خود محصول مدرنيزه شدن اين جوامع است، در همانحال اهدافى فراتر از مدرنيته، يعنى لغو روابط استثمارى کاپيتاليسم صنعتى را دنبال ميکند. در ايران نيز اين واقعيت جنبش کارگرى را از ساير جنبشهاى اجتماعى در تاريخ گذشته و حال ايران متمايز ميکند که اين جنبشها جملگى نهايتا خواهان يک جامعه کاپيتاليستى (گيريم نزد برخى شان عادلانه و مدرن) بوده و هستند.

فعالين سوسياليست کارگرى، از نظر ما، بدوا با تعلق به چنين جنبشى و با وقف فعاليتهاى خود براى پيشبرد چنين جنبشى مشخص ميشوند. گرايش سوسياليستى در جنبش کارگرى آن جريانى است که ميکوشد جنبش کارگرى جارى را بر وضعيتى که به اين جنبش شکل داده و به اهداف عينى‌اى که اين جنبش ميتواند به آن دست يابد آگاه کند، تا به اين ترتيب نيروى تمام طبقه در راستاى رهايى‌ خودش حرکت کند و نه در جهت اهداف جنبشها و طبقات ديگر اجتماعى.

وقتى صحبت از "انحرافات چپ" ميشود معمولا نواقص يا تحريفهاى نظرى و تئوريک مورد نظر است. اين بيشک درست است که اگر کسى بخواهد نظريه‌هايى را که اصلا براى پيشروى جنبش کارگرى ساخته و پرداخته شده براى تبيين معضلات جنبشهاى ديگر اجتماعى بکار ببرد ناگزير از مخدوش کردن و حتى تحريف اين نظريه ها خواهد شد. اما راه برى ماندن از چنين انحرافاتى در چپ نميتواند به مرزبندى و خطکشى نظرى محدود باشد، بلکه بدوا بايد شيفت پايه اجتماعى چنين چپى را مفروض داشته باشد. از لحاظ نظرى طبعا ما ميتوانيم تعلق خود به سنت مارکسيسم کلاسيک را، مثلا در شرايط امروز ايران، در تمايز نظرى خود از نظريه‌پردازى آن بخشى از "چپ" که کارگران را به حمايت از جناحى از رژيم براى پيشرفت اصلاحات سياسى فراميخواند نشان دهيم؛ يا تفاوتهاى نظرى خود با چپ راديکالى را نشان دهيم که در برابر جنبش اصلاحات سياسى يک دموکراسى طلبى همگانى را تبليغ ميکند. همه اينها البته لازم است، اما چنين حدفاصلهاى نظرى تنها وقتى اعتبار عملى و اجتماعى دارند که بازتاب فعاليتهاى نظرى متفاوت براى راه‌جويى جنبشهاى اجتماعى مختلف باشند، و اگر چنين نباشند چيزى جز مرزبنديهاى سازمانى و سکتى نيستند. به همين منوال، در صورت تعلق به يک جنبش واحد اجتماعى، يعنى مشخصا براى فعالين حرکت سوسياليستى کارگران، وجود اختلاف در موارد نظرى نه تنها موجب افتراقهاى فرقه‌اى نبايد باشد، بلکه در يک سنت تعقلى و جدلى ميتواند مايه غناى نظرى بيشتر جنبش طبقه کارگر شود.


www.wsu-iran.org wsu_wm@yahoo.com