درباره سمينار «جنبش کارگرى ايران، موانع و چشماندازها»
به نقل از بارو شماره ١٠ و ١١، مرداد و شهريور ١٣٨١ - ژوئيه و اوت ٢٠٠٢
مصاحبه راديوئى ايرج آذرين با راديوى پژواک، راديوى محلى فارسى زبان، در شهر ونکوور کانادا، ٣ ژوئن ٢٠٠٢راديو پژواک: در اين قسمت مصاحبه اى داريم با ايرج آذرين از سخنرانان سمينار «جنبش کارگرى ايران، موانع و چشم اندازها». اين سمينار روز شنبه و يکشنبه گذشته، اول و دوم ژوئن، در تورنتو (کانادا) برگزار شد. حمايت کنندگان از اين سمينار عبارت بودند از: کنگره کار کانادا، اتحاديه کارگران خدمات عمومى کانادا، اتحاديه کارگران پست کانادا، اتحاديه کارگران ماشين سازى کانادا، و اتحاد بين المللى در حمايت از کارگران ايران بود. اين سمينار امکان اينرا بوجود آورد که حدود بيش از ١٠ نفر سخنران جمع شوند و نظرات خودشان را در مورد مسائل جنبش کارگرى ايران بيان کنند و به بحث بگذارند. پژواک: پيش از هرچيز بگوئيد که سخنرانى شما در کنفرانس بطور خلاصه چه بود؟ عنوان اعلام شده سخنرانى من «تشکل کارگرى: کدام سياست؟ کدام استراتژى؟» بود. تحت اين عنوان، من در حقيقت راجع به مساله محورى فعلى جنبش کارگرى، يعنى مساله ايجاد تشکلهاى صنفى کارگرى، صحبت کردم. من بحث خود را اينطور شروع کردم که با توجه به تم سمينار، که موانع و چشم اندازهاى جنبش کارگرى ايران است، ما نميتوانيم راجع به اين مساله حياتى جنبش کارگرى در امروز بحث مفيدى داشته باشيم مگر اينکه روشن کنيم جنبش کارگرى چه درکى از جنبش اصلاحات سياسى جارى در ايران دارد. همانطور که ميدانيد، منظور من از جنبش اصلاحات سياسى بهيچوجه محدود به اختلافات جناحها و جناح موسوم به "دوم خرداد" نيست؛ بلکه اشارهام به تلاش طبقه متوسط ايران است براى اينکه بتواند بتدريج تغييراتى در سيستم سياسى موجود و در رژيم سياسى موجود بوجود بياورد و رفرمهايى در آن بکند. يعنى بعنوان نمونه امکان انتخابى بودن بعضى از ارگانها را فراهم کند. مساله حياتى از زاويه ايجاد تشکلهاى صنفى کارگرى اينست که آيا تشکلهاى صنفى کارگرى بايد در اين جنبش اصلاحات سياسى موجود متحدين خود را جستجو کنند يا حريفانشان را؟ بحث من اين بود که اين دو شيوه برخورد مختلف به جنبش اصلاحات، به تبيينهاى مختلفى که راجع به ملازمه آزاديهاى دموکراتيک و تشکلهاى کارگرى وجود دارد متکى هستند. واضح است که تشکل کارگرى براى اينکه وجود داشته باشد، و براى اينکه بتواند به حياتش ادامه دهد، محتاج آزادى تشکل است، محتاج آزادى مطبوعات و آزادى تجمع و آزادى بيان و نظاير اينهاست. و از اين لحاظ اين سوال حياتى است که، براى تامين اين قبيل آزاديهاى دموکراتيک، آيا ميتواند روى نيروهاى جنبش اصلاحات، روى ارگانهاى اين جنبش، يعنى روى نوعى همکارى و اتحاد با چيزى که به "سازمانهاى جامعه مدنى" اين جنبش معروف شده، حساب کند يا نه؟ پاسخ شخص من به اين سوال «نه» است. براى اينکه تصور من اينست که جنبش "طبقه متوسط" (که همان لفظ انگليسى بورژوازى است) در حقيقت به اين سمت ميرود تا بتواند با اعمال هژمونىاش به جنبش کارگرى آنرا مهار کند، و جنبش کارگرى را به ايجاد نوعى از تشکلهاى کارگرى سوق دهد که در سازش با سرمايه بتوانند به حيات خودشان ادامه بدهند. چنين تشکلهايى طبعا نميتوانند پاسخگوى خواستهاى کارگران باشند، زيرا بهيچوجه به آن آزاديهاى دموکراتيک مورد نياز اين تشکلها نميتوانند جامه عمل بپوشانند. از طرف ديگر، اگر مساله ايجاد تشکلهاى صنفى تبديل به يک جنبش وسيع طبقاتى بشود، اگر توده هاى کارگر در آن دخيل باشند و همزمان بتوانند در رشتهها و صنايع مختلف چنين تلاشى را دامن بزنند، آنگاه کارگران به نيروى خودشان ميتوانند بطور دوفاکتو، يعنى در عمل، تشکلهاى صنفى را شکل بدهند و نگاه دارند؛ و به اين طريق آزاديهاى دموکراتيک لازم را در عمل بدست بياورند. اين فشرده صحبتهاى من بود، و تکيهام اين بود که اگر شما براى ايجاد تشکل صنفى کارگرى متحدينى را در جنبش اصلاحات جستجو کنيد، چشم اندازى که داريد خواهناخواه چشم اندازى خواهد بود که به يک نوع همزيستى و صلح و صفاى طبقاتى بين کارگران و سرمايهداران منجر خواهد شد؛ يعنى اين چشم انداز در عمل طبعا تنها با انقياد کارگران در دست سرمايه متحقق خواهد شد. در صورتى که اگر به نيروى طبقه کارگر بتوانيم آزاديهاى دموکراتيک را عملا بدست بياوريم، يعنى آزاديهاى دموکراتيک را به رژيم تحميل کنيم، در ادامه اين امر حضور طبقه کارگر متشکل در جامعه تازه چشمانداز تغيير انقلابى کل سيستم را براى جامعه ممکن خواهد کرد. اين فشرده بحث من در اين سمنيار بود. پژواک: گويا يک عده از سخنرانان از ايران آمده بودند، و همچنين علاوه بر سخنرانانى از کانادا، سخنرانانى از امريکا و کشورهاى اروپايى نيز شرکت داشتند. ميخواستم ارزيابى خودتان را از جنبههاى مختلف کنفرانس، بخصوص از نظر موضوعاتى که سخنرانان ديگر مطرح کردند، براى ما بگوييد. متاسفانه من در يکى از جلسات سمينار به دليل بيمارى حضور نداشتم و نميتوانم ارزيابى کاملى بدهم. اينقدر ميتوانم بگويم که سخنرانيهاى سمينار جنبههاى مختلف داشت: بعضى از سخنرانيها بيشتر جنبه مرور تاريخچه جنبش کارگرى را داشتند، بعضى ديگر هم جنبه نظرى داشت، به اين معنا که مثلا ديدگاهها و تئوريهاى مختلف در مورد تشکلهاى کارگرى و انواع آنها را، يا مساله معناى استقلال تشکل کارگرى را، از زواياى مختلف وارسى ميکردند. بعضى از سخنرانيها هم بيشتر جنبه سياسى داشت؛ مثل صحبت خود من، که همانطور که خدمتتان عرض کردم تلاش داشت تا درباره شرايط مشخص سياسى امروز ايران صحبت کند. يکى از سخنرانيهاى بسيار جالب را خانم حورى صبا داشت، که بيشتر با تکيه به تجربههاى عملى در سطح کارخانه، مسائل زنان کارگر و معضلات سازماندهى جنبش کارگرى را در رابطه با مسائل زنان طبقه کارگر طرح ميکرد، که خيلى هم مورد استقبال واقع شد. شايد همه مضامين سخنرانيها با تم اصلى سمينار که قرار بود موانع و چشماندازهاى جنبش کارگرى باشد ربط مستقيمى نداشت، ولى با توجه به اينکه اين تجربه تازهاى بود، و شايد از معدود سمينارهايى است که در خارج کشور مشخصا در مورد جنبش کارگرى برگزار ميشد، در خود جالب بود. کمبودهاى زيادى را ميشود اشاره کرد. شخصا مايل بودم که گرايشات مشخصتر و گرايشات بيشترى که در رابطه با جنبش کارگرى وجود دارد را ببينم که در اين سمينار نمايندگى ميشوند. اميدوارم در سمينارهاى آينده اينطور باشد. شخصا اميدوار بودم که بحثهاى گرايشات مختلف در سمينار بحثهاى صريحتر و روشنترى باشد (و باز اميدوارم در سمينارهاى آتى اينطور بشود) تا تلقىهاى مختلف و راهکارها و راهحلهاى مختلف را در معرض سنجش شنوندگان قرار دهد. پژواک: اين گرايشات مختلفى که ميگوئيد چه هستند؟ راستش به نظر من يک معضل اينست که از آنجا که مساله ساختن تشکلهاى صنفى براى بسيارى از فعالين يک مساله صرفا پراتيکى جلوه ميکند، اتفاقا در سطح خودآگاه درباره نقطهنظرات و ديدگاههاى نظرى ناظر بر اين جور پراتيکها چندان بحث و صحبتى نميشود. من فکر ميکنم يکى از خاصيتهاى اين جور سمينارها اين است که آن مفروضاتى که فعالين و دستاندرکاران جنبش کارگرى براى نقشههاى عملى خود پيشنهاد ميکنند را به بحث بگذارد و اجازه دهد که يک ديد استراتژيکترى از اين مسائل شکل بگيرد. به اين دليل در اين مقطع چندان صحيح نيست که از "گرايشات" خيلى شکل گرفتهاى صحبت کنم. ولى در کل، همانطور که در سخنرانى خودم سعى کردم اشاره کنم، دو شيوه برخورد، دو تلقى مختلف، از جنبش اصلاحات در رابطه با جنبش کارگرى ممکن است: يک، جنبش اصلاحات سياسى جارى را به مثابه متحدين (حال مقطعى و مشروط) و به مثابه کمکى براى ايجاد تشکلهاى صنفى کارگران ديدن؛ و دوم، جنبش اصلاحات را بمنزله حريف جنبش کارگرى در امر ايجاد تشکلهاى کارگرى ديدن. به نظر من گرايشهاى مختلف در جنبش کارگرى را اين دو شيوه برخورد اصلى از هم جدا ميکند. اما ميخواهم مجددا تاکيد کنم که تفکيک به گرايشها را نبايد به شکل زودرسى انجام داد، بلکه بحث را بايد دامن زد و استراتژيها و سياستهاى متفاوت با نقشه عملهاى مختلف را در معرض بحث و نقد گذاشت. پژواک: چپ ايران در اين مقطع تاريخى چطور ميتواند رابطه اش را با جنبش اقتصادى طبقه کارگر در ايران بهبود دهد؟ آيا جوابى براى اين سوال وجود دارد؟ شايد. من راجع به رابطه چپ ايران و جنبش اقتصادى طبقه کارگر ميتوانم چند کلمه خدمتتان بگويم. اين واقعيتى است، و همه ميدانيم، که معضل و کمبود بزرگ چپ ايران اين بوده که چپ ايران اساسا چپ کارگرى نبوده. ابدا نميخواهم به اين مساله جنبه صرفا نظرى بدهم. واقعيت اينست که وقتى ما از «چپ» در جامعه ايران صحبت ميکنيم، اين با حرکت طبقه کارگر و مبارزات طبقه کارگر مترادف قرار نميگيرد. برخلاف برفرض کشورهاى اروپايى، که اگر حتى راجع به چپ سوسيال دموکرات صحبت کنيم، ميتواند با جنبش کارگرى معادل گرفته شود. در ايران به دلايل فراوانى چنين رابطه اى وجود نداشته. بخشا اين امر به ضعفهاى چپ برميگردد، و بخشا به اين واقعيت که طبقه کارگر ايران اساسا مجال ساختن اتحاديه ها و تشکلهاى صنفى پايدار خود را نداشته است. اين معضلى اساسى است. اين امر باعث بوده که برخورد سازمانهاى موجود چپ به مبارزات اقتصادى طبقه بين دو قطب نوسان کند که هر دو به نظر من ناقص و نادرست هستند. يکى اينکه کلا طبقه کارگر را صرفا به يک مبارزه سياسى در مقابل دولت و رژيم فراميخواند، و از خواسته هاى ويژه طبقه، و بخصوص خواسته هاى روزمره اقتصادى طبقه کارگر، غفلت ميکند. يعنى تحت عنوان يک مبارزه وسيع انقلابى براى تغيير رژيم به مبارزات اقتصادى طبقه کارگر بهايى نميدهد. (به نظر من اين از هر لحاظ اشتباه است و الان ميگويم چرا.) و دوم اينکه، وقتى هم که به مبارزه اقتصادى طبقه توجه ميکند، تنها آن روى سکه همان اشکال اول را به نمايش ميگذارد. به اين معنا که اين توجه را صرفا با تاييد تفقدآميز حرکات خود کارگرى همراه ميکند و از هرگونه کمک به تبيين نظرى و کندوکاو راجع به استراتژىها و چشم اندازهاى مختلف مبارزه اقتصادى طبقه کارگر اجتناب ميکند. اين هم اشتباه است. خصوصا در مورد اول بايد توضيح بدهم که در وضعبت امروز ايران (و اين باور قاطع من است) هرگونه تغيير انقلابى در نظام سياسى در وهله اول منوط به اينست که طبقه کارگر بشکل اجتماعى پا به عرضه مبارزه گذاشته باشد. يعنى بدوا حرکت طبقه کارگر وجود اجتماعى داشته باشد، و اين يعنى بطور متشکل وجود داشته باشد. اگر تشکلهاى اقتصادى طبقه کارگر را داشته باشيم، اگر اتحاديهها يا شوراهايى که براى خواستههاى اقتصادى روزمره طبقه مبارزه ميکنند را داشته باشيم، وجود خود اينها ميتواند باعث اين شود که در جامعه ايران بتوان کلا به تغيير انقلابى اميدوار بود. در غير اينصورت، بايد به تصادف و انفجارهاى مقطعى دل بست؛ که به نظر من تجربه چند سال اخير بخوبى نشان داده که براى بدل شدن به يک تغيير انقلابى در جامعه کافى نيست. |