اهداف جنبش اصلاحات سياسى

سخنرانى در دومين کنفرانس سالانه اتحاد سوسياليستى کارگرى

رضا مقدم

به نقل از نشريه بارو شماره ١٠ و ١١، مرداد و شهريور ١٣٨١ - ژوئيه و اوت ٢٠٠٢


جامعه ايران دچار يک بحران اقتصادى و سياسى عميق است. دو پاسخ مى تواند براى اين بحران وجود داشته باشد. يک پاسخ سوسياليستى کارگرى که انقلاب پرولترى را طرح مى کند و خواستار انقلاب کارگرى عليه رژيم اسلامى است. يک پاسخ بورژوايى که رژيم اسلامى به شکل فعلى را قادر به تامين نيازهاى سياسى و اقتصادى فعلى خود نمى داند و خواستار تغييراتى در رژيم اسلامى است. آنچه که ما بعنوان جنبش اصلاحات سياسى از آن نام مى بريم پاسخ بورژوايى است به بحران اقتصادى و سياسى فعلى. اين پاسخ بورژوازى ايران است و مى کوشد تا در دل اين بحران دولت خود را بسازد و تمام اجزا آن و رابطه آنها با يکديگر را تعريف و ترسيم کند. تا موقعى که طبقه سرمايه دار ايران مطمئن نشده آنچه که مى خواهد متحقق نشده و ابزارهاى حفظ آن بوجود نيامده است دست به عمل توليد نخواهد زد. طبقه سرمايه دار ايران به اندازه کافى پول دارد تا با سرمايه گذارى آن اوضاع اقتصادى ايران را البته به ضرر کارگران بهبود بخشد. نه اينکه آنها پول به اندازه کافى ندارند. طبقه سرمايه دار ايران آنچه مى خواهد را گرو گرفته و تا تضمين نگيرد که به خواستهايش ميرسد و آن اتفاق سياسى که مى خواهد در دولت مى افتد فعاليت اقتصادى را که اوضاع را بهبود بخشد انجام نمى دهد. اين اتفاق چيست؟

اتفاقى که بايد در ايران بيفتد تا طبقه سرمايه دار، نه نمايندگان سياسى آنها، آنهايى که پول دارند، منظورم صاحبان صنايع است، شروع کنند به توليد، شروع کنند به سرمايه گذارى و اين بحران را به شيوه خود و عليه کارگران حل کنند، اين است که برابرى سياسى و برابرى قضايى در ميان طبقه سرمايه دار برقرار شود و در اين سيستم اين برابرى تضمين و حفظ شود. يعنى دموکراسى دورن طبقه سرمايه دار بوجود بيايد به معنايى که همه آنها از نظر حقوقى و سياسى براى دسترسى به دولت برابر باشند.

به نظر من تمام جنبش اصلاحات فقط بايد همين را تامين و تضمين کند. آنچه به آن رانت خوارى سياسى و اقتصادى گفته مى شود بايد از بين برود. بنابراين بحث بر سر آمدن دموکراسى و آزادى مطبوعات نيست. از نظر من براى جنبش اصلاحات سياسى و براى طبقه سرمايه دار ايران رانت خوارى هاى اقتصادى مهمتر از آزادى مطبوعات است (که البته منظور آنها اطلاع رسانى آزاد است). اگر طبقه سرمايه دار بداند، يعنى صاحبان سرمايه بدانند، پولدارها بدانند، که بطور مثال مى توانند يک جنسى را در ايران بسازند و مطمئن باشند که سپاه پاسداران فردا دو کشتى از همان جنس را بدون پرداخت گمرک و ماليات و از طريق اسکله هاى که بدون هيچ نظارتى در اختيار دارند نمى ريزند تو بازار، الان و امروز اين کار را مى کنند؛ سرمايه داران سرمايه گذارى خواهند کرد. اينها معضل حرکت سرمايه است. اينها معضل طبقه سرمايه دار ايران است و جنبش اصلاحات سياسى براى رفع همين ها است. سرمايه داران در ايران از نظر قضايى و سياسى برابر نيستند. آنچه که در اروپا و در کشورهايى که خود طبقه سرمايه دار حاکم است "اسکاندال" و رسوايى است، قاعده عمومى رقابت سرمايه داران در ايران است. تمام جنبش اصلاحات سياسى براى رفع همين نوع معضلات فعاليت سرمايه داران ايران است. منتها رفع اين معضل که ما آنرا تبديل شدن دولت سرمايه به دولت سرمايه داران ناميده ايم چنان براى حرکت سرمايه مهم است و چنان تاثيراتى بر کل سيستم و روابط نهادها و ارگانهاى دولت و رژيم مى گذارد که تمام جامعه را تکان مى دهد. اگر بخواهيم مثال اصلاحات ارضى را بزنيم ميشود چنين گفت تمام آنچه که در کشورها باعث انقلاب بورژوايى شد، و يا در کشورهايى نظير ايران بدون انقلاب انجام شد، فقط براى اين بود که بتواند دهقانان را از زمين آزاد کند و براى کار در کارخانه ها به شهرها بياورد. منتها همين مسئله بظاهر ساده چنان تاثيرات عظيمى بر مباحث فلسفى و سياسى و اقتصادى عصر خود بر جا گذاشت که به اصطلاح بنيادهاى کل جامه را تکان داد. اين اتفاقى است که دارد در ايران و توسط جنبش اصلاحات يکبار ديگر مى افتد.

جنبش اصلاحات دارد تعريف خود را از تمام نهادها و ارگانهاى اجتماعى و دولتى بدست ميدهد و رابطه بين آنها را باز تعريف مى کند. من فقط به دو تا از آنها اشاره مى کنم. يکى رابطه دولت و مذهب است که با سخنرانى آغاجرى بالا گرفته است، و ديگرى مساله قوه قضائيه است که فکر مى کنم بسيار مهم است. نيروهاى چپ و کمونيست و نيروهاى راديکال صد سال است که خواستار جدايى دين از دولت هستند. جنبش اصلاحات براى رابطه دولت و مذهب و نقش آخوندها نظرات خودش را دارد. بحث اخير آغاجرى که چنين جنجالى حول آن به پا شده يکى از پاسخهاى جنبش اصلاحات براى رابطه دين و دولت است. يعنى آنچه که تحت عنوان تفاوت بين حکومت دينى و دين حکومتى طرح مى کنند. بحث آغاجرى را بايد در اين چهارچوب ديد و ديدگاههاى جنبش سوسياليستى کارگرى را در مقابلش گذاشت. رضا شاه هم وقتى به قدرت ميرسد "حوزه علميه" را بخاک و خون مى کشد. رضا شاه ضد مذهب نبود، برخلاف آنطور که ابتدا تصور ميشد. هدف رضا شاه باز‌تعريف رابطه، نقش، و ميزان قدرت مذهب و آخوندها در رژيم جديد بود. جنبش اصلاحات سياسى بحث جدايى دين از دولت را ندارد، ولى دارند رابطه دولت خودشان را با مذهب خودشان تو چهارچوب رژيم اسلامى باز تعريف مى کنند. جنبش اصلاحات سياسى دارد رابطه مذهب و دم و دستگاه آخوندها را با دولت و رژيم مورد نظر خود بيان مى کند.

موضوع ديگر قوه قضائيه است که اعمالش يکى از محورى ترين مباحث را در سياست ايران برانگيخته است. سرمايه دارى ايران به سمتى ميرود تا دولتى بسازد که، مثل خيلى از دولتها، ديگر سازمانهاى امنيت، پليس و ارتش جلوى صحنه نباشند و مانند سابق اولين نيرويى نباشند که براى دفاع از رژيم جلوى صحنه مى آيند و بکار گرفته مى شوند. در تمام تاريخ صد ساله اخير ايران آنچه که در اولين قدم در دفاع از سرمايه و رژيمهاى حاکم بر ايران به خدمت گرفته شده نيروهاى ارتش، ژاندارمرى، پليس و سازمان امنيت و کميته‌چى و سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات بوده است. سرمايه داران ايران و دولتهاى مختلف حامى آنها هيچگاه نتوانسته اند بر جامعه ايران سلطه ايدئولوژيک و سياسى داشته باشند تا مبناى رابطه شان را با طبقه کارگر و ديگر اقشار مردم و حتى در بين خودشان بر اساس قانون تنظيم کنند و مطابق آن رفتار کنند. لازمه حاکميت قانون و اهميت پيدا کردن قوه قضائيه تفوق ايدئولوژيک داشتن و دست بالا داشتن سياسى در جامعه است. جنبش اصلاحات سياسى يکى از اهدافش تفوق سياسى و ايدئولوژيک يافتن بر جامعه است. اگر در زمانى دانشجويان و جنبش دانشجويى ايران از رابطه و نزديکى با آندسته از نيروهاى اپوزيسيون که باصطلاح سازشکار قلمداد مى شدند احتراز مى کرد، امروز رهبران جنبش اصلاحات مهمترين سخنرانان و خط دهنده به دانشجويان هستند. جنبش اصلاحات مى کوشد به اين دوره پايان دهد تا مثل خيلى از کشورها قوه قضائيه براى اداره امور و حفظ اين سيستم بيايد جلوى صحنه. بنابراين اگر بحث اين قدر به حول قوه قضائيه گره خورده است و چنين مباحث و تلاطماتى را بوجود آورده است براى اين است که قوه قضائيه در دل اين درگيرى ها بايد تبديل بشود به يک قوه قضايه بشدت قاهر؛ همانگونه که باصطلاح محافظه کاران مى خواهند. يک قوه قضائيه بشدت قاهر که گوشش به حرف هيچ کس بدهکار نباشد، هيچ قدرت دولتى و مقامى را تحمل نکند، گوشش بدهکار افکار عمومى نباشد، از هيچ کس دستور نگيرد و کارى را بکند که خودش درست تشخيص مى دهد. آدمها را طبق قانون بگيرند، آدمها وکيل هم داشته باشند و طبق قانون محاکمه شوند و به زندانهاى دراز مدت محکوم شوند و طبق قانون در زندان بپوسند و يا طبق قانون اعدام شوند. قوه قضائيه از دل همه اين مجادلات ميرود تا به نيرويى تبديل شود که وظيفه تمام ارگانهاى سرکوب نظير ارتش و پليس و ساواک را، که سابق در جلوى صحنه بودند، يکجا و مطابق قانون انجام دهد. در غير اين صورت طبقه سرمايه دار ايران وظيفه دفاع از حاکميت و منافع خود را به اين قوه در جلو صحنه نخواهد داد. ما بايد متوجه اين باشيم که در پايان اين دوره طبقه سرمايه دار ايران صاحب يک نيروى جديد هم عليه ما خواهد شد که در صد سال اخير ايران در حاشيه بود. در تاريخ صد ساله ايران از ميان بازيگران سياسى ما با قاضى ها و وکلاى معروفى روبرو نبوده ايم. هر آنچه هست ژاندارم و نظامى و شکنجه گر و زندانبان است. در چند ساله اخير اسامى قاضى ها و وکلا هم بعنوان بازيگران سياسى و عناصر منشا اثر وارد شده اند و اين نشان ساخته شدن اين قوه براى استفاده طبقه سرمايه دار ايران است.

بنابراين همه مباحثى که در مورد نقش و وظايف مجلس، شوراى نگهبان، شوراى تشخيص مصلحت، دين و دولت، و يا در کل تحت عنوان ارگانهاى انتخابى و انتصابى، جريان دارد در خدمت شکل دادن به سيماى دولت آينده طبقه سرمايه دار ايران است. واضح است که حاکميت بورژوازى در دنيا هيچ وقت شبيه همديگر نبوده است. آمريکا با انگلستان فرق دارد و هر دو آنها با فرانسه و ژاپن و روسيه. بنابراين پيروزى جنبش اصلاحات منوط به ايجاد برابرى سياسى و حقوقى در بين طبقه سرمايه دار، حق دسترسى يکسان آنها به قدرت دولتى و الغا همه امتيازاتى است که بخشهايى از اين طبقه بخاطر نزديکى به مراکز قدرت دولتى و مذهبى دارند. اين همان چيزى است که خودشان به آن رانت خوارى سياسى و اقتصادى مى گويند. به همين خاطر، به نظر من مهم نيست که ولى فقيه هست يا نه و يا حدود و اختياراتش چقدر است، و همين طور مهم نيست ديگر مراکز قدرت چه نقش و وظايفى دارند؛ مشروط به اينکه و مادام که اين نهادها و ارگانها اين رابطه اى که گفتم را در بين طبقه حاکمه برقرار نگه دارند. براى جنبش اصلاحات مهم اين است که اين روند يک نظام سياسى شسته و رفته را بوجود بياورد. اين راه حل طبقه سرمايه دار ايران براى پايان يافتن بحران سياسى و معضلات اقتصادى ايران است. اين کل حرف من است.

منتها همان طورى که گفتم جامعه ايران دچار يک بحران سياسى - اقتصادى عميق است. جنبش اصلاحات در يک خلاء اين کار را نمى کند. نيروهاى ديگرى هم در صحنه هستند و براى مطالبات خود مبارزه مى کنند. نيروهاى سنت دارى مثل جنبش کارگرى و جنبش خلق کرد. جنبشهاى ديگرى هم بودند و هستند منتها از آنجائيکه جنبش اصلاحات در ميان آنها دست بالا يافته من حرفى از آنها نمى زنم.

فقط بگويم که جنبش دانشجويى و آن طبقه متوسط که بيشترين کادر جانفشان را تاريخا به جنبش چپ داده بود ديگر چنين نيست. در چند ساله اخير کسى شاهد وجود يا رشد محافل کمونيستى در جنبش دانشجويى نبوده است. اين همان جنبشى بود که بيشترين کادر و فعال را به جنبش چپ ايران داده بود و تاريخا پايگاه عمده نيروهاى چپ بوده است. اين همان جنبشى است که وقتى جنبش عليه شاه بالا گرفت در هر دانشکده اش گروه هاى طرفدار طبقه کارگر تشکيل شد و اعلام موجوديت کرد. عقايد و افکار جنبش اصلاحات بر جنبش دانشجويى و دانشجويان حاکم شده و دست بالا پيدا کرده است.

در مورد جنبش زنان من چيزى نمى گويم. همانقدر که لازم بود رفيق ايرج گفت. آنچه که به عنوان جنبشهاى قديمى باقى مانده و جنبش اصلاحات هنوز نتوانسته بر آن تسلط پيدا کنند، يکى جنبش خلق کرد است و ديگرى هم جنبش کارگرى است. آنجوريکه اوضاع پيش ميرود، به نظر مى آيد که فرصت اين دو تا هم دارد بسر ميرسد و زمان زيادى ندارند.

جنبش اصلاحات دارد پاسخ خود را به مسائل ستم ملى و حق تعيين سرنوشت ميدهد و آن شريک کردن بورژوازى کرد در بازيهاى سياسى است. موفقيت جنبش اصلاحات بدين معنى است که ستم ملى مى تواند بماند، اما بورژوزاى کرد راهى مى يابد که در قدرت سياسى محلى و سراسرى شريک شود و سهمى داشته باشد. در اين پروسه جنبش اصلاحات طرفداران خود را در اين مناطق مى يابد و بر مردم حاکم مى کند. پروسه تغيير قانون کار هم قرار است به صفوف طرفداران جنبش اصلاحات در جنبش کارگرى سروسامان بدهد.

بنابراين پيروزى جنبش اصلاحات به دو موضوع عمده گره خورده است. پيدا کردن جا پا در جنبش کردستان براى رفع ستم ملى و يافتن نفوذ در جنبش کارگرى و ساختن مابه ازاى خود در اين جنبش. مقاومتى که مى تواند در مقابل جنبش اصلاحات قد علم کند نه حزب است و نه سازمان است. هيچ کدام از اينها نيست. در مقابل جنبش اصلاحات فقط مى شود يک جنبش ديگر راه انداخت. جنبشى در همان ابعاد وسيع جنبش اصلاحات. از طريق راه انداختن اين جنبش که سوسياليستى و کارگرى است ميشود پاسخهاى طبقه کارگر را در تقابل با پاسخهاى جنبش اصلاحات مطرح کرد. جواب جنبش سوسياليستى کارگرى به مسئله رابطه مذهب و دولت را در مقابل مباحث آغاجرى قرار داد. اين تقابل را فقط از طريق سازمان دادن جنبش کارگرى ميشود بوجود آورد.

من بحثم را همين جا تمام مى کنم و فقط به چند نکته ديگر اشاره مى کنم. هنگام بحث بر سر اوضاع ايران حتى در همين جلسه هم درک واحدى از مفاهيمى که بکار ميبريم وجود ندارد. اين يک مسئله پايه اى است. بنابراين در بحث بر سر اوضاع ايران مفاهيمى که بکار مى بريم را تعريف هم بکنيم. بعنوان مثال در پاسخ به اين سئوال که آيا جنبش اصلاحات پيروز مى شود يا نه نمى توان پاسخ آرى يا نه داد مگر اينکه قبلا روشن کنيد منظور از جنبش اصلاحات چيست و اهداف را چه مى بينيد. اگر کسى فکر کند که جنبش اصلاحات قرار است دمکراسى بياورد و غيره واضح است که نمى تواند تصور کند که جنبش اصلاحات پيروز ميشود. به نظر من هم آن جنبش اصلاحات پيروز نمى شود، چون قرار نيست آنچه را که ديگران به اين جنبش نسبت مى دهد را متحقق کند. نظير آوردن آزادى مطبوعات و دمکراسى. جنبش اصلاحات هدفش اين چيزها نيست. بنابراين با بسته شدن مطبوعات جنبش اصلاحات به محاق نخواهد رفت. خود آنها از آن بعنوان «اطلاع رسانى» نام مى برند و نه آزادى مطبوعات. هدف جنبش اصلاحات از نظر من همانى است که در بالا گفتم. بنابراين بايد جنبش اصلاحات را يک جنبش سياسى ديد که تعاريف خودش را از مفاهيمى که بکار مى برد دارد و اينها با تعاريفى که تاريخا از آن فهميده ميشده فرق دارد. بنابراين داشتن درک واحد از مقوله و مفاهيمى که بکار مى بريم يک مسئله کليدى است و در بحث با مخاطبان خود بايد آنرا بعنوان يک هدف دنبال کنيم.


www.wsu-iran.org wsu_wm@yahoo.com