افغانستان، يکسال پس از طالبان
به نقل از نشريه بارو شماره ١٢ و ١٣ ، مهر و آبان ١٣٨١- سپتامبر و اکتبر ٢٠٠٢
اگر نيروهاى امريکا در افغانستان نمانند، اين رژيم بخاطر تضادهاى درونى در يکهفته سقوط ميکند پخش برنامههاى مغاير اسلام از تلويزيون بار ديگر ممنوع شد زنان از ترس مجاهدين مجبورند حجاب را رعايت کنند اکثر زمامداران امروز افغانستان از جنايتکاران جنگى اند وزير دفاع ژنرال فهيم مانع شکلگيرى ارتش ملى است اکتبر امسال يکسال از لشکرکشى امريکا به افغانستان ميگذرد. برخلاف شمار قربانيان ١١ سپتامبر در نيويورک، هيچکس رقم کشتهشدگان غيرنظامى بمبارانهاى امريکا در افغانستان را به درست نميداند. پارسال ميگفتند که متاسفانه اين بهاى لازم براى خلاصى مردم افغانستان از شر طالبان است. ميگفتند زنان برقع از سر بر خواهند داشت و آزاد خواهند بود. ميگفتند آزادى بيان و قلم برقرار خواهد شد. ميگفتند افغانستان صاحب يک رژيم دموکراتيک ميشود و اقتصاد آن نوسازى ميشود. يکسال بعد وضعيت چطور است؟ از بصير زيار، سردبير نشريه افغانى عصر جديد، پرسيديم. پاسخ او را در ادامه ميخوانيد. درباره افغانستان در شمارههاى پيشين بارو: بارو ٢- افغانستان پس از طالبان بارو ٣- سوسياليسم در افغانستان زنده است بارو ٤ و ٥- حمله به افغانستان، پيامدها و اثرات بارو ٤ و ٥- کمونيستها در افغانستان چه ميخواهند؟ بارو ٦- زنان افغانستان و جنگ بارو: يکسال پيش بسيارى از نيروهاى چپ پيشبينى ميکردند که يک دولت ائتلافى در افغانستان، مرکب از نيروهاى مذهبى و ناسيوناليست، شانس زيادى در اعمال حاکميت و برقرارى ثبات سياسى خواهد داشت، و اميدوار بودند که رژيمى که بعد از خلاصى مردم از رژيم طالبان تشکيل شد به مطالبات دموکراتيک مردم افغانستان، هرچند بطور محدود، پاسخ مثبت دهد، و مشخصا از اختناق سياسى حذر کند. سوال ما اينست که، در يکسالى که از حمله امريکا به افغانستان ميگذرد، دولتى که بر سرکار آمد با خواستههاى دموکراتيک مردم چه کرد؟ اوضاع امروز افغانستان در رابطه با برابرى حقوق زن و مرد، آزاديهاى سياسى، بيان، عقيده و تشکل و نيز آزاديهاى فردى چگونه است؟ بصير زيار: طوريکه ميدانيم و مديا غرب نيز ناگزير از اعتراف آن اند، حمله آمريکا در افغانستان منجر به رويکار آمدن جنگسالاران و قومندانهاى احزاب اسلامى گرديد. نيروهائيکه در فاصله سالهاى ٩٢-٩٦ افغانستان را به صحنه جنگهاى قومى و مذهبى تبديل کردند. دهها هزار انسانها غير نظامى فقط به دليل تعلقات نژادى و لسانى توسط اين نيروها به فجيعترين شکلى به قتل رسيدند. اکثريت قاطع آنانيکه امروز در افغانستان زمام قدرت را بدست دارند، به هر معيار که بسنجى در شمار جنايتکاران جنگى اند. بسيارى از فرماندهان نامبرده پيش از حمله نظامى آمريکا، فرارى و يا غيرفعال بودند. اين آمريکا و غرب بود که بارديگر با دادن پول و اسلحه اينان را رويکار آورد. بنابراين نيروهاى که امروز غرب و آمريکا به اتکاى آنها گويا ميخواهد دموکراسى را در افغانستان پياده کند، بيشتر به شوخى ميماند تا واقعيت. امروز به استثناى کابل، که امنيت آن توسط نيروهاى حافظ امنيت سازمان مللل تامين ميگردد، در مجموع افغانستان در کنترول جنگسالاران محلى است. در مناطق تحت حاکميت جنگسالاران نه تنها از حقوق و آزاديهاى فردى خبرى نيست بلکه حاکمان محلى وجود سازمان و حزب موتلف خود را نيز تحمل نميکنند. درگيريهاى مسلحانه ميان جنرال دوستم و جنرال عطامحمد در شمال بخاطر توسعه حاکميت شان و درگيريهاى نظامى مشابه در غرب، شرق و جنوب ميان فرمانهان محلى و غيره حوادث است که تقريبا روزانه اتفاق ميافتد. در کابل نيز فضا اختناقى است. نيروهاى اسلامى که بطور عمده توسط "اتحادشمال" نمايندگى ميشود، تقريبا بر اوضاع مسلط اند. اين نيروها که در اوائل بر اوضاع کمتر مسلط بودند، مردم کم و بيش احساس آزادى مينمودند و از جمله فيلم و موزيک در راديو و تلويزيون راه يافت، اما حالا اسلاميستها سعى ميکنند تا شرايط حکومت اسلامى را بار ديگر حاکم سازند. بطور مثال راديو و تلويزيون برروى هنرمندان زن بسته شده است. فيلمها و برنامه هاى مخالف با شريعت اسلامى از تلويزيون و راديو پخش نميگردد. زنان در کوچه ها و خيابانها از ترس مجاهدين نميتوانند حجاب اسلامى را ناديده بگيرند. عناصر و سازمانهاى چپ هيچگونه امنيت قانونى ندارند. و ترور مخالفان و تهديد سياسى کماکان بر فضاى شهر حاکم است. خلاصه حمله آمريکا در افغانستان و رويکار آمدن رژيم وابسته به غرب نه به فضاى بازسياسى و نه به برابرى حقوق زن و مرد منجر شده است. خوش بينى روشنفکران در سال قبل بى پايه بوده و نبايستى از حمله آمريکا چنين انتظارى ميداشتند. آمريکا بخاطر تامين فضاى دموکراتيک به افغانستان حمله نکرد و استراتژى جنگ باصطلاح "ضد تروريستى" بخاطر ايجاد رژيم هاى دموکراتيک اتخاد نشده است و منافع سياسى و اقتصادى غرب در گرو تامين دموکراسى در افغانستان نيست. امروز بسيارى دارند به اين حقيقت پى مى برند که تامين آزاديهاى سياسى و برابرى حقوق زن و مرد در گروى مبارزه سياسى طبقات و اقشار اجتماعى داخل افغانستان است. بارو: بنظر ميرسد که امروز افغانستان از ثبات سياسى بسيار دور است. تشنجات و جنگهاى خونين ميان اقوام و دستجات مختلف جزئى از زندگى روزمره اند. مناطق مهمى چون هرات، قندهار، جلال آباد و نظاير اينها بهدست جنگسالارانى اداره ميشوند که اعتنائى به دولت مرکزى ندارند. بطور مثال، در مطبوعات آمده بود که برخى از اين نيروها که قبل از قدرتگيرى طالبان عمر خود را به باجگيرى از کاميونهاى حامل کالا ميگذرانند، امروز دوباره اين شيوه را ازسر گرفتهاند. با اين تفاوت که کاميونى که زمان طالبان ٧ دلار "حق گمرک" ميداد امروز بايد حداقل ٣٠٠ دلار باج بپردازد. آيا دولت فعلى تحت حمايت غرب ميتواند بر اين اوضاع غلبه کند؟ و در تلاش براى غلبه بر اين بىثباتى به چه شيوه هائى متوسل خواهد شد؟ بصير زيار: روشن است که دولت فعلى تحت حمايت غرب نميتواند بر اين وضع غلبه کند، چون قبل از همه باين دليل که اين رژيم خارج از محدوده کابل بمثابه يکدولت نفوذى ندارد و تازه در شهر کابل نيز در غياب نيروهاى امنيتى سازمان ملل (اساف ISAF) قادر به تامين امنيت نيست. واقعيت اينست که در غياب حضور نظامى آمريکا و «اساف» اين رژيم بنابر تضادهاى درونى خود نميتواند يکهفته دوام آورد. اين رژيم کاملا وابسته به غرب و آمريکاست. تصاميم اصلى را نه سران اين رژيم و از جمله آقاى کرزى بلکه آقاى زلمى خليل يار، نماينده و سفيرخاص ايالات متحده در افغانستان، ميگيرد. سوال درست شايد اين باشد که آيا اگر آمريکا و غرب بخواهند ميتوانند دولت مرکزى با اتوريته اى را ايجاد کنند و به نفوذ جنگسالاران محلى پايان دهند؟ از نظر من آمريکا و غرب قادرند اينکار را انجام دهند، چون قبل از همه خواست اکثريت مردم هم همين است. صلح و ثبات نسبى و بهبود وضعيت اقتصادى مردم با امارات خودگردان جنگسالاران محلى همخوانى ندارد و مردم خواهان صلح، پيشرفت و آزادى اند. از ميان رفتن امارات محلى يکى از پيشرطهاى صلح و ترقى در افغانستان است. از مدتى است که برنامه هايى براى پايان دادن اين وضع در دست اجرا گذاشته شده است، اما اين برنامه ها تاکنون توفيق چشمگير نداشته است. بطور مثال ايجاد ارتش ملى و کشورى، که توسط آمريکائيها و انگليسها آموزش داده ميشود، خيلى به کندى پيش ميرود. وزيردفاع فعلى رژيم جنرال فهيم، که مانند تمامى جنگسالاران ارتش خصوصى و محلى خود را دارد، نه فقط با اين پروژه همکارى نميکند بلکه مانع اجراى آن است. بوجود آوردن پول واحد و لغو پول جنگسالاران محلى، مانند بانک نوتهاى [اسکناسهايى] که توسط جنرال دوستم به چاپ رسيده بود، اعمار راهها و سيستم مواصلاتى و ايجاد سيستم واحد آموزشى و غيره زمينه را بر اميران محلى محدود ميسازد. خلاصه در شرايط که جنگسالاران فاقد نفوذ اجتماعى اند و هيچ آلترناتيف براى مردم ندارند و کشورهاى همسايه نيز نفع در ادامه وضعيت جارى نميبينند. و از سوى ديگر اکثريت حاکمان محلى وابسته به کمکهاى مالى غرب و دولت باصطلاح مرکزى اند، پايان دادن به حاکميت جنگسالاران امر مشکلى نيست. بارو: در کنفرانس توکيو که در آغاز سال ٢٠٠٢ برگزار شد، کشورهاى غربى، ژاپن، عربستان سعودى، ايران و همچنين سازمان ملل متحد و بانکهاى جهانى توسعه متعهد شدند که ٥/٤ ميليارد دلار کمک به افغانستان اختصاص دهند. آيا فکر ميکنيد، آنطور که ميگويند، اين کمکها ميتواند همچون يک طرح "مينى مارشال" به بازسازى افغانستان منجر شود؟ بصير زيار: من فکر ميکنم آمريکا و غرب ناگزير از آوردن ثبات سياسى در افغانستان است، يعنى خواهان تثبيت يک رژيم سرسپرده در اين کشور و تثبيت يک چنين رژيم قبل از همه مربوط به حداقل ثبات اقتصاديست. در غير اينصورت امريکا و غرب در استراتژى جديد خود، ايجاد نظم باصطلاح نوين و از ميان بردن "مناطق بدون دولت" ناموفق خواهد ماند. شکست آمريکا و متحدين در افغانستان بازتاب جهانى دارد. ازهمينرو فکرميکنم پروژه بازسازى افغانستان، حداقل تا سطح قبل از جنگ، به آهستگى آغاز ميگردد. بطور مثال ترميم و تعمير شاهراه کابل- قندهار را آمريکائيها بعهده گرفته اند. ترميم شاهراه کابل- مزار و از جمله ترميم تونل سالنگ را موسسه راهسازى نارويژى[نروژى] ميخواهد بانجام رساند و بهمين ترتيب پروژه هاى بزرگ و کوچک زيادى را رويدست گرفته اند. از وضع چنين پيداست که غرب از همين حالا ميکوشد تا سرمايه دارى بخش خصوصى بيش از پيش تقويت گردد. جلب سرمايه گذاريهاى خصوصى و تصويب قوانين و لايحه هاى که امنيت و سود بالاى را براى آنها تضمين ميکند، هم اکنون در دست اجرا گذاشته شده است. پروژه پايپ لاين گاز ترکمنستان از مسير افغانستان به تصويب رسيده است. تجاران افغانى قرار است کالاى مصرفى را از اندونيزى و کشورهاى آسياى شرقى نه فقط بمنظور فروش به افغانستان بلکه جهت تامين نياز بازار آسياى ميانه وارد نمايند. بارو: همه متفق القولند که "طرح بازسازى" اقتصاد افغانستان پيششرط پايان يافتن بحران است. اما آيا در اين طرح توجهى به مسئله ارضى و تغيير و تحول در روستاها شده و نوعى اصلاحات ارضى در دستور کار دولت قرار گرفته است؟ آيا بدون تغيير مناسبات ارضى اساسا ميتوان از بازسازى اقتصادى صحبت کرد؟ و آيا دولت فعلى افغانستان با توجه به اتکائى که به نيروهاى سنتى و عشيرتى دارد قادر به انجام چنين کارى ميباشد؟ بصير زيار: قدر مسلم اينست که رژيم فعلى هيچگونه طرحى در مورد اصلاحات ارضى ندارد و اين رژيم متشکل از احزاب و نيروهاى اند که آشکارا مخالف اصلاحات ارضى اند. اما بنظر من اصلاحات ارضى در شرايط موجود افغانستان موضوعيت چندانى ندارد. بازسازى و رشد اقتصادى افغانستان مستقل ازين مسئله قابل اجراست. اکثريت باشندگان افغانستان خواهان کار اند، مناسبات ارباب رعيتى که جلو استفاده آزاد از نيروى کار را سد نمايد از ميان رفته است. اگر سرمايه و امکان کار در داخل افغانستان فراهم گردد هزاران کارگر افغانستانى از ايران و پاکستان به افغانستان بر خواهند گشت. بيش از دو دهه جنگ، مهاجرت يک سوم جمعيت کشور به خارج و خشکساليهاى متواتر و از ميان رفتن کانالهاى آب و غيره اهميت چندانى به زمين و توليدات کشاورزى بجانگذاشته است. در گذشته نيز براى بسيارى نواحى افغانستان بنا بر قلت زمين اصلاحات ارضى فاقد موضوعيت بود و تنها در نواحى شمال و جنوب مالکان بزرگ ارضى وجود داشتند. اصلاحات ارضى داود خان و سپس رژيم "خلقى" و بخصوص جنگ طولانى و فرار مالکان ارضى از افغانستان و غيره اهميت و موضوعيت اصلاحات ارضى را کاهش داده است. خلاصه براى اعمار مجددا افغانستان و فراهم نمودن شرايط رشداقتصادى جامعه به سرمايه کافى و برنامه ريزى مناسب احتياج دارد. بارو: به نظر شما ادامه حضور نظامى آمريکا در افغانستان واقعا بدليل سرکوب مقاومتهاى پراکنده نيروهاى طالبان ميباشد يا آمريکا اهداف وسيعترى دارد و بهمين منظور نيروهاى خود را در آسياى مرکزى متمرکز کرده است؟ حضور نظامى آمريکا در افغانستان بهچه شکلى ادامه خواهد يافت؟ بصير زيار: روشن است که حضور نظامى آمريکا در افغانستان بدليل سرکوب حملات پراکنده طالبان و القاعده نبوده و آمريکا اهداف مهمتر و نقشه طولانى مدت را دنبال ميکند. حضور نظامى آمريکا در افغانستان در کوتاه مدت تثبيت يک رژيم وابسته و سرسپرده بخود در افغانستان است. رژيم موجود بدون حضورنظامى آمريکا و متحدين نميتواند دوام بيآورد، جناحهاى رژيم برسرقدرت باهم اختلافات شديدى دارند، چنانچه کرزى براى تامين امنيت خود، جز به نظاميان آمريکائى نميتواند به کسى ديگر اعتماد نمايد. در درازمدت آمريکا ميخواهد افغانستان را بمثابه پايطاه نظامى سياسى و جاسوسى خود در منطقه حفظ کند، با توجه به موقعيت جغرافيائى افغانستان، در چهار راه شبه قاره هند، چين، آسياى ميانه و ايران، ممکن نيست که آمريکا افغانستان را به ميل خود و داوطلبانه ترک کند. آمريکا بايد از افغانستان و منطقه بيرون رانده شود، مسئوليت تاريخى که جنبش سياسى طبقه کارگر ميتواند از پس آن برآيد. |