يک گام به پيش!

به نقل از نشريه بارو شماره ١٧، اسفند ١٣٨١- فروردين ١٣٨٢- آوريل ٢٠٠٣


براى ما مايه خوشحالى بسيار است که تشکيل «سازمان سوسياليستهاى کارگرى افغانستان» را به اطلاع خوانندگان بارو ميرسانيم. سوسياليسم در افغانستان با چالشهاى دشوارى روبروست. پس از طالبان هنوز ميراث منحوس ارتجاع اسلامى از جامعه جارو نشده، و با شريک کردن احزاب جهادى اتحاد شمال در حکومت، تلاش براى نهادينه کردن اسلام در سياست و جامعه در اشکال جديدى از سوى امريکا پشتيبانى ميشود. امريکا با جنگ و اشغال افغانستان در سال ٢٠٠١ حضور مستقيم نظامى امپرياليسم را هم به صحنه سياسى افزوده است. در اين شرايط تازه، تقويت ناسيوناليسم قومى ترکهاى تازه‌اى بر پيکر جامعه زخم خورده افغانستان ايجاد ميکند. و در چنين فضايى، تجربه تلخ حاکميت احزاب هوادار و خدمتکار شوروى سابق نيز باعث ميشود تا بسيارى از مردم افغانستان با سوء‌‌ظن به هر تلاش اصيل سوسياليستى بنگرند. بيانيه اعلام موجوديت «سازمان سوسياليستهاى کارگرى افغانستان» با واقع‌‌بينى پيچيدگى وضعيت فعاليت کمونيستى در افغانستان را تصوير ميکند و در مقابل اين عوامل نامساعد به پايه مادى قدرت طبقه کارگر و همبستگى جهانى کارگرى تکيه ميکند. ما به همت بلند رفقاى بنيانگزار «سازمان سوسياليستهاى کارگرى افغانستان» درود ميفرستيم و برايشان در راهى که در پيش گرفته اند آرزوى پيروزى ميکنيم.


بيانـــــــــيـه اعلام موجوديت سازمان سوسياليستهاى کارگرى افغانستان

تاريخأ جنبش کمونيستى طبقه کارگر و کمونيستها مورد خشم و حملات سبعانه بورژوازى و جيره خواران آن قرار داشته است. پس از پايان جنگ سرد و پيروزى سرمايه دارى بازار آزاد بر سرمايه دارى دولتى، که به غلط از نام و اعتبار سوسياليسم سود ميبرد، بورژوازى و سائر اقشار استثمارگر و طفيلى فرصت بيشترى يافتند تا پايان و شکست کمونيسم را اعلام دارند. سرمايه دارى بازار آزاد که دم از ارتقاى سطح زندگى، کاهش فقر، صلح و آزادى ميزد، در ده سال اخير به جز جنگ، فقر، تقويت ارتجاع سياسى و تنزل سطح زندگى توده هاى وسيع از مردم جهان، چيزى ديگرى ارمغان نداشته است.

تعرض سياسى، فکرى و اقتصادى بورژوازى که با پايان جنگ سرد تشديد گرديد، کماکان ادامه دارد و با تأسف در نزد بسيارى مبارزه سوسياليستى هنوز پديده از مد افتاده اى تلقى ميشود. بسيارى از کمونيستهاى ديروز، امروز يا سر از کمپ ارتجاع بورژوازى بيرون آورده اند و يا با يأس و ناباورى صحنه مبارزه در راه ايجاد دنياى انسانى فارغ از ستم و بهره کشى را ترک نموده اند.

حرکات و اعتراضات ضد کاپيتاليستى چند سال اخير برعليه پيآمد هاى جهانى شدن سرمايه (گلوباليزاسيون)، فقر، فلاکت و بيکارى گسترده، با تظاهرات سياتل وارد مرحله تازه اى شد. اين اعتراضات اما، هنوز با يک جنبش و حرکت سوسياليستى در برابر کاپيتاليسم فاصله زيادى دارد. ولى اعتراضات کارگرى و توده اى جارى در برابر حاکميت بلامنازع سرمايه در اقصا نقاط جهـــــان، در مجموع نويد بخش دور تازه اى از روياروئى کارگران و پرولتارياى جهانى با نظام سرمايه دارى است.

تقابل سوسياليسم کارگرى با کاپيتاليسم در قرن جارى نه يک روند خودبخودى بلکه منوط و منبعث از يکسرى عوامل مادى و معنويست. کارگران به مثابه يک طبقه براى خود يگانه نيروى واقعى در مبارزه با نظام سرمايه دارى و مطرح شدن مجدد سوسياليسم کارگرى در آينده است. با تسلط انواع سوسياليسم غيرکارگرى و بورژوائى: کمونيسم روسى، چينى و سوسيال دموکراسى غربى در قرن گذشته، سوسياليسم کارگرى از متن مبارزات کارگران به حاشيه رانده شد. با به بن بست رسيدن و تضعيف انواع سوسياليسم غيرکارگرى و بورژوائى و همچنين در غياب يک جنبش نيرومند سوسياليستى کارگرى، زمينه رشد و بروز جنبشهاى ارتجاعى در ميان طبقه کارگر و سائر اقشار زحمتکش فراهم گرديد.

مبارزه فعال و سازمان يافته کمونيستها در جهت ارتقاى آگاهى و سازمان يابى کارگران، يکى از مولفه هاى مهم در ارتقاى آلترناتيف سوسياليسم کارگرى در آينده خواهــــد بود که بدون ترديد مبارزه در اين راستا مستلزم کار و انرژى فراوان است.

به صحنه آوردن مجدد سوسياليسم در کل کار دشوارى است، اما ميزان دشوارى اين کار در جغرافياى سياسى جهان به هيچوجه يکسان نخواهد بود. افغانستان يکى از آن نقاطيست که تبديل شدن سوسياليسم کارگرى به يک افق نيرومند سياسى و به يک جنبش با پايه اجتماعى گسترده، به موانع متعددى مواجه است.

از جمله موانعى که در اين راه وجود دارند، يکى تجربه حاکميت حزب دموکراتيک خلق، لشکرکشى اتحادشوروى سابق، مظالم و جنايات ايندوره که تحت نام سوسياليسم صورت گرفت، مى باشد. تجربه که هنوز اثرات ناگوارش در حافظه جامعه باقى است. دسپوتيسم حزب دموکراتيک خلق و مداخله شوروى در افغانستان پيامد جزء تقويت ارتجاع قومى و مذهبى در برنداشت. هرچند که کارنامه سياه و خونين ارتجاع اسلامى و قومى، آن را از حمايت و پايه اجتماعى قابل ملاحظه در نزد توده هاى مردم محروم ساخته است، اما بنا بر ضعف نيروهاى انقلابى و سوسياليستى از يکجانب و حمايت امپرياليسم جهانى از اين نيرو ها از جانب ديگر، موقعيتى فراهم شده است که با وصف جنايات بيشمار، کماکان ارتجاع اسلامى - قومى نيرومندترين نيروهاى سياسى و نظامى در صحنه کشور باقى بمانند. بنابراين حضور ارتجاع هار و نيرومند مانع ديگرى در پيشروى جنبش سوسياليستى در آينده است.

در شرايط حاضر پيآمدهاى اقتصادى و اجتماعى بيش از دو دهه جنگ، شرايط و زمينه نامناسبى را براى مبارزه سوسياليستى در کشور فراهم نموده است. در اوضاع و احوال کنونى که شيرازه اقتصادى و اجتماعى جامعه از هم گسيخته است، فقر و فلاکت بيمانندى بيداد ميکند و بخش اعظم جمعيت کشور به پرولتارياى که به جز دو دست امکان و وسيله اى براى امرار معاش ندارد، تبديل شده است. خواست اکثريت مردم داشتن شغل و نجات از بيکارى و گرسنگى است. در يک چنين وضعيتى، مبارزه در جهت بهبود شرايط کار و خواستهاى اقتصادى (حداقل در کوتاه مدت) با محدوديتهاى جدى مواجه است. همچنين در عرصه سياسى، کمونيستها و کارگران افغانستان نه تنها با ارتجاع هار داخلى، بلکه بطور مستقيم با آمريکا و متحدينش در تقابل اند و به همين اعتبار مبارزه جنبش سوسياليستى افغانستان در آينده شديدا متاثر از اوضاع جهانى و جنبش سوسياليستى بين المللى خواهد بود.

الف - اوضاع جهـــــانى

از همان آغاز ختم دوران جنگ سرد و جهان دوقطبى، آمريکا و متحدين دم از "نظم نوين" جهانى ميزدند. هدف آمريکا، اين تنها ابرقدرت موجود جهان، از نظم نوين در واقع تحميل سرکرده گى بلامنازع خودش برجهـــــــــــان بود. در طول ده سال پس از سقوط بلوک شرق، نظم سياسى و نظامى خاصى در جهان ايجاد نگرديد. بلکه در عوض به ليبراليسم اقتصادى بيشتر ميدان داده شد تا جهــــــــان را درنوردد. جهان به ميدان رقابت شرکتها و تراستهاى بزرگ سرمايه دارى تبديل شد. گسترش بدون مانع بازار بين المللى سرمايه دارى، پديده موسوم به گلوباليزاسيون، واقعيت عينى و مشخصه اصــــــلى دوران پس از جنگ سرد را تعيين ميکرد، واقعيتى که به تشديد فقر، تفاوت در ميزان درآمد، بحرانهاى اقتصادى، جنگ و بيکارى بيشترى انجاميد.

در اين دوره افغانستان برخلاف دوران جنگ سرد، که در مرکز توجه غرب قرار داشت، نظير مناطق ديگرى که از اهميت اقتصادى ويژه اى بهره مند نبودند، عملا به فراموشى سپرده شد. حادثه ١١ سپتامبر سال ٢٠٠١، آمريکا و متحدينش را واداشت تا به "نظم نوين" شان جامه عمل بپوشانند و تکليف مناطق مانند افغانستان را يکسره کنند. ازهمينرو ١١ سپتامبر ٢٠٠١ را ميتوان نقطه عطفى در سياست جهانى امپرياليسم پس از دوران جنگ سرد تلقى کرد.

روشن است که جهان درمراحل آغازين پروسه نظم نوين قرار دارد. روند که بدون شک مملو از تضادها و کشمکشهاى قدرتهاى بزرگ سرمايه دارى در تعيين نقش و جايگاه شان خواهد بود. تضاد و منازعات سياسى که در پايه اى ترين سطح انعکاسى از منافع و سود سرمايه هاى رقيب در بازار جهانى است. در اين جدال آمريکا باز هم با استفاده از برترى نظامى اش، خواهد کوشيد تا برترى و سرکرده گى خود را بر ديگران تحميل نمايد. ولى با توجه به واقعيت اقتصادى جهان، بعيد بنظر ميرسد که آمريکا به چنين هدفى دست يابد. نظم نوين به احتمال قوى نه جهان يک قطبى امپرياليستى به سرکرده گى آمريکا بلکه جهانى با چند قطب مهم در حال تکوين خواهد بود.

يقينا جهان چند قطبى و تضاد و رقابت ميان امپرياليستها در مقايسه با جهان يک قطبى، زمينه بهترى را جهت فعاليت جنبش سوسياليستى و ضد کاپيتاليستى فراهم ميسازد، اما پيروزى جنبش سوسياليستى در يک کشور (بويژه کشورهاى کوچک) برخلاف دوران جنگ سرد، با توجه با تجارب سالهاى اخير و بدون اعتلاى جنبش بين المللى کارگران و همبستگى آن، از شانس فوق العاده ناچيزى برخوردار است. خلاصه توسعه بازار بين المللى سرمايه دارى، تضاد ميان تراستهاى بزرگ کاپيتاليستى و پيآمدهاى ويرانگر و خانه برانداز آن براى کارگران و توده هاى مردم جهـــــــــان روند مسلط دوران حاضر است. "نظم نوين" امپرياليستى در نهايت بر مبناى منافع و قدرت اقتصادى سرمايه دارى شکل خواهــد پذيرفت. پديده موسوم به گلوباليزاسيون، بطور اجتباب ناپذيرى امر همبستگى و مبارزه مشترک کارگران جهان را در دستور کار جنبش سوسياليستى کارگرى قرار داده است.

ب - اوضاع افغانستان

افغانستان در شرايط فعلى دوران گذار را از سر ميگذراند، از يک کشور جنگ زده، تحت استيلاى ارتجاعيترين رژيم مذهبى و قرون وسطائى مانند طالبان، به يک رژيم ارتجاعى ملى - اسلامى وابسته و منتصب از جانب آمريکا و غرب در حال گذار است. افغانستان که پس از پايان جنگ سرد به کام نيروهاى مرتجع اسلامى و قومى رها شد، نيروهاى که خود به حمايت مادى و معنوى غرب به صحنه قدرت رانده شده بودند، با حادثه ١١ سپتامبر بارديگر مورد توجه امپرياليسم و سرمايه دارى بين المللى قرار گرفت.

حادثه ١١ سپتامبر زمينه ساز حضور سياسى و نظامى مستقيم آمريکا و متحدينش در افغانستان گرديد و کشور به يکى از پايگاه هاى مهم سياسى و نظامى آمريکا تبديل شد. استراتژى و منافع امپرياليسم در منطقه و جهان ايجاب ميکند تا ثبات و حداقل شرايط نسبتأ متعارف در افغانستان تامين گردد. خلاصه افغانستان از يک منطقه "بدون دولت"، پايگاه نظامى گروه هاى اسلامى و مرکز توليد ترياک و هيروئين، بسوى يک جامعه سرمايه دارى "جهان سومى" با يک رژيم ارتجاعى و دست نشانده در حال تحول است.

بحران در افغانستان هنوز ادامه دارد و ختم بحران و تامين شرايط متعارف، قبل از همه در گرو بازسازى، احياى اقتصادى و تامين کار براى مليونها مردم بينواى ساکن اين سرزمين است. بدون ترديد ساختار اقتصادى و اجتماعى افغانستان بطور کلى پس از پايان ايندوره يک نظام سرمايه دارى پيرامونى يا عقبمانده خواهـــــــــد بود. بقاياى مناسبات پيشاسرمايه دارى بطور جانبى مدتها در کنار روند مسلط باقى خواهد ماند. اما توسل جستن به اين مناسبات حاشيه اى و تعريف دلبخواهى ساختار ترکيبى نيمه فيودالى - نيمه سرمايه دارى از جامعه، قبــــل از آنکه انعکاس و تجسم درستى از واقعيت باشد، بيان تمايل سياسى و ايدئولوژيک چپ ناسيوناليست و بورژوائى است که هدف ديرينه صنعتى شدن و تعالى اقتصاد ملى را دنبال مينمايد.

همانگونه که در فوق اشاره شد حضور نظامى و سياسى آمريکا و متحدين در افغانستان از يک استراتژى و هدف بزرگترى بر ميخيزد و به هيچوجه تنها بدليل تهديدات نظامى القاعده و طالبان و يا حتى جهت بر سر پا نگهداشتن رژيم کنونى که بنا بر تناقضات و تضادهاى حاد درونى اش رژيم فوق العاده بى ثباتى است، نبوده و بنابراين آمريکا بزودى و به ميل خود افغانستان را ترک نخواهد کرد. بيرون راندن آمريکا و سرنگونى رژيم وابسته به آن، يک مبارزه طولانى و در عين حال دشوار است و تنها نيروى واقعى که در افغانستان از عهده اين رسالت بزرگ برخواهد آمد، طبقه کارگر و جنبش سوسياليستى متعلق به آن در آينده است.

سرمايه دارى گورکنان خود، طبقه کارگر، را خود بدست خود مى آفريند. طبقه کارگر پيشروترين و انقلابى ترين طبقه اى است که منافع واقعى آن در مبارزه و سرنگونى نظام سرمايه دارى نهفته است. امپرياليسم و سرمايه بين المللى جهت تأمين نرخ بالاى سود در مناطق نظير افغانستان، ناگزير از تحميل شرايط سخت و زندگى طاقت فرسا بر کارگران است، که اين خود مبارزه و مقاومت کارگران و اقشار فقير جامعه را در پى دارد. به همين اعتبار امپرياليسم بنا بر منافع خود خواهان رژيم هاى ضد دموکراتيک و ضد کارگرى است. تامين آزاديهاى دموکراتيک و از جمله حق آزادى اعتصاب، تشکل و آزادى فعاليت سازمانها و احزاب کمونيستى و سوسياليستى فقط و فقط از طريق مبارزه متشکل کارگران و سائر اقشار تهيدست جامعه ممکن خواهد شد.

ج - سازمان سوسياليستهاى کارگرى افغانستان

سازمان سوسياليستهاى کارگرى افغانستان که خود را جزء از جنبش سوسياليستى بين المللى کارگران ميداند، پس از تدارک چندين ساله جمعى از مبارزين کمونيست با توافق در نکات پايه اى زير، در شرايط حساس کنونى اعلام موجوديت ميکنــــــد. سازمان سوسياليستهاى کارگرى مصمم است تا پرچم مبارزه سوسياليسم کارگرى را در يکى از مناطق حساس و دشوار مبارزاتى برافرازد.

١- انترناسيوناليسم کارگرى

سرمايه دارى يک نظام فراملى و جهانى است و بهمين اعتبار طبقه کارگر نيز يک طبقه جهانى است. در شرايط کنونى که سرمايه جهت کسب سود بيشتر جهـــــــــــان را درنورديده است، امر همبستگى بين المللى کارگران به يک امر بديهى و مبرم تبديل شده است. سرمايه دارى از بدو پيدايشش تا امروز در کنار و موازى با حاکم نمودن مناسبات توليدى خود در سطح جهان، سعى دائمى اش اين بوده تا به اشکال گوناگون از جمله دادن امتياز به بخشى از کارگران، از اتحاد و همبستگى طبقاتى آنان جلوگيرى نمايد.

کمونيستها با درک عميق ماهيت سرمايه دارى و راه نجات کارگران، دايمأ بر امر اتحاد و همبستگى بين المللى کارگران تاکيد نموده اند. کمونيستها منافع جدا از منافع طبقه کارگر ندارند و آنچه حرکت کمونيستى کارگرى را از سائر گرايشات درون جنبش طبقه کارگر متفاوت ميسازد، اتکا به همان دو اصل است که در مانيفست بيان شده است: منافع کارگران يک کشور تابع منافع بين المللى کارگران و منافع بخش از کارگران تابع منافع کل کارگران يک کشور.

حرکت از منافع بين المللى کارگران و تقدم آن بر منافع کارگران يک کشور يکى از اصول بنيادى کمونيستهاست. سازمان سوسياليستهاى کارگرى با حرکت ازين اصل، تلاش ميورزد تا سهم فعال در جهت همبستگى کارگران افغانستان با کارگران جهان ايفا نمايد.

٢- حزب کمونيستى طبقه کارگر

انترناسيوناليسم پرولترى و امر همبستگى کارگران، در عمل مستلزم ايجاد احزاب کمونيستى در کشورهاى مختلف جهان است. عليرغم جهانى شدن مناسبات سرمايه دارى و تضعيف مرزهاى ملى و کشورى، هنوز احزاب کمونيستى در محدوده کشورى موضوعيت و کارآيى خود را از دست نداده اند. تا زمانيکه دولتهاى ملى بورژوازى و ويژه گيهاى کشورى در مبارزه اى طبقاتى موجود است، ضرورت تأسيس احزاب کشورى نيز موضوعيت عملى و مبارزاتى دارد.

حزب کمونيستى طبقه کارگر، بمثابه عالى ترين سازمان طبقه کارگر، در پروسه مبارزه طبقاتى کارگران و با شرکت و حمايت رهبران و فعالين اين طبقه پا بعرصه وجود ميگذارد. حزب طبقه کارگر تلفيق سوسياليسم علمى با طبقه کارگر است. حزب طبقه کارگر سلاح مبارزه طبقاتى کارگران و دايمأ محرک جنبش طبقه کارگر به پيش است. ايجاد حزب کمونيستى کارگران در يک کشور نشانه ارتقاى مبارزه طبقاتى و نتيجه خود آگاهى طبقاتى کارگران است.

در قرن بيستم همزمان با غلبه باورها و ايدالهاى طبقات ديگر جنبش هاى کمونيستى و سوسياليستى از محتواى طبقاتى شان تهى گشته و احزاب باصطلاح کمونيستى نيز با کارگران و مبارزه طبقاتى بيربط شدند. طبقه کارگر جوان افغانستان به حزب خود در صحنه مبارزه طبقاتى نياز مبرم دارد، حزب کمونيست کارگران افغانستان که از دل مبارزه طبقاتى و با شرکت و پشتيبانى مستقيم کارگران ايجاد خواهد شد، در مرکز فعاليت سازمان سوسياليستهاى کارگرى افغانستان قرار دارد.

٣- انقلاب و اصلاحات

کمونيستها در ضمن تبليغ و تاکيد بر ضرورت اجتناب ناپذيرى انقلاب سوسياليستى، نيز از مبارزه براى تحميل هرچه بيشتر رفرم در جهت بهبود زندگى کارگران و مردم قاطعانه دفاع ميکنند. بروز شرايط انقلابى ميکانيسم خود را دارد و بسته به اراده و نقشه حزب سوسياليستى کارگران نيست. رسالت مهم يک حزب سوسياليستى کارگرى اينست که در صورت وقوع شرايط انقلابى آمادگى لازم را داشته باشد تا يکجا با طبقه کارگر امر پيروزى انقلاب سوسياليستى را به فرجام رساند.

کمونيستها به هيچوجه مبارزه انقلابى در جهت سرنگونى حاکميت سرمايه دارى را با مبارزه و تلاش کارگران و ساير اقشار زحمتکش در جهت بهبود شرايط زندگى شان در تناقض نمى بينند. هرقدر کارگران اصلاحات بيشترى را بر نظام سرمايه دارى تحميل نمايند و از حقوق و آزاديهاى بيشترى بهره مند گردند، به همان پيمانه امر تحول انقلابى بيشتر در دسترس قرار ميگيرد.

آنچه مبارزه کمونيستى را از مبارزه صرفا رفرميستى متمايز ميسازد اينست که کمونيستها در دل مبارزه بخاطر اصلاحات راه حل نهائى، لغو مالکيت خصوصى و کارمزدى، را فقط از طريق انقلاب کارگرى ممکن ميدانند. راديکالترين مطالبات رفرميستى بنيادهاى اصلى نظام سرمايه دارى را دست نخورده باقى ميگذارد. بورژوازى در برابر مطالبات رفرميستى نيز اغلبأ به زور متوسل ميشود و دايمأ در صدد آن است تا رفرمها داده شده را نيز در فرصتهاى مناسب باز پس گيرد.

٤- مذهب و فرهنگ ارتجاعى

در اين شکى نيست که کمونيسم که پايه فلسفى آن بر ماترياليسم بنا يافته است، مخالف دين و باورهاى خرافى است. اما آنچه مبارزه عليه مذهب در فعاليت سياسى کمونيستها را موضوعيت مى بخشد نه يک مبارزه صرفا فلسفى بلکه عميقا نقش سياسى مذهب در مبارزات سياسى و طبقاتى است. يا بعبارت ديگر مبارزه سياسى و ايدئولوژيک با مذهب زمانى در مبارزه سوسياليستى اهميت مى يابد که عقايد و باورهاى دينى مردم و طبقه کارگر به بقا و سلطه نيروهاى ارتجاعى ميدان دهد.

از شرايط امروز افغانستان چنين پيداست که حاکميت احزاب و دولت اسلامى کنونى پيش از آنکه به باور مذهبى مردم مرتبط باشد، از ناسيوناليسم قومى بيشتر سود مى برد. عليرغم اين ادعاى احزاب اسلامى که باورهاى مذهبى مردم را دليل بر حقانيت حاکميت خود ميدانند، اما در واقعيت امر احزاب نامبرده باين اعتبار نفوذ چندانى ندارند. بنابراين پس از سقوط طالبان شعار جدايى دين از دولت و تضمين بدون قيد و شرط آزادى هاى مدنى، يعنى مطالبات سياسى، برجستگى و اهميت بيشترى کسب ميکند. بهمين دليل مبارزه داغ ايدئولوژيکى با دين در کنار مبارزه براى تحقق مطالبات سياسى، بتدريج دارد جايش را به مبارزه آرامترى ميدهد.

زدودن توهمات مذهبى و فرهنگ ارتجاعى در جامعه پروسه اى است بغرنج و طولانى، نابودى فرهنگ ارتجاعى و زدودن توهمات مذهبى مردم تنها از طريق مبارزه ايدئولوژيک و فلسفى ميسر نبوده و نخواهد بود. تا زمانيکه شرايط مادى بقاى مذهب و فرهنگ ارتجاعى باقيست، مذهب و فرهنگ ارتجاعى دايمأ بازتوليد خواهد شد. لغو مالکيت خصوصى و استثمار زمينه مادى مناسبى را جهت نابودى کامل مذهب و فرهنگ ارتجاعى فراهم خواهد نمود.

٥- ناسيوناليسم و مسئله ستم ملى

تاريخ پيدايش ناسيوناليسم افعانى، ايديولوژى بورژوائى، در تاريخ معاصر افغانستان به اوائل قرن گذشته برميگردد. ناسيوناليسم افغانى همچون پديده ناسيوناليسم بطورکلى بيان ايدئولوژيک و سياسى منافع مادى بورژوازى جوان جامعه بود که ميکوشيد تا بر زمينه سنن قديم وجوه اشتراک جديدى را بجاى روابط و ارزشهاى جامعه قديم قومى و عشيره اى بنشاند. ناسيوناليسم افغانى بدليل کندى مناسبات توليدى و فرهنگى بورژوائى و همچنين سلطه گرايش خاص قومى در سطح جامعه، توفيق چندانى نيافت. همين اکنون بخش اعظم از ساکنين افغانستان هويت شان را بيشتر در مناسبات قومى و خويشاوندى ميجويند تا در ناسيوناليسم افغانى بطورکل.

ناسيوناليسم افغانى در پروسه جنگ بجاى آنکه تقويت گردد، بيشتر تضعيف گرديد. بجاى ملى گرايى بطورکلى ناسيوناليسم قومى ميدان بيشترى کسب کرد. ناسيوناليسم افغانى اگر در گذشته هويتش را از مبارزه ضد امپرياليستى مانند جنگ برعليه انگليسها بدست ميآورد و وطنپرستى را مشخصه ذاتى خودش ميدانيست، امروز اما ناسيوناليستهاى افغانى منافع خود را در پناه جستن به امپرياليسم مى يابند و آنرا عين وطنپرستى ميپندارند. با آنکه ناسيوناليسم افغانى در شرايط حاضر جذابيت چندانى ندارد اما اين به مفهوم آن نيست که طبقه حاکمه بورژوازى، ايدئولوژى ناسيوناليستى را کنار بگذارد و از آن در جهت تحکيم پايه هاى حاکميتش سود نجويد. همانطوريکه اشاره شد ناسيوناليسم قومى بر خلاف ناسيوناليسم افغانى در پروسه جنگ تقويت گرديد و عليرغم کارنامه سياه خود کماکان گرايش نيرومندى را ميسازد.

يکى از فاکتورهاى مادى که به ناسيوناليسم قومى در افغانستان ميدان داد، سابقه تاريخى سياست تبعيض آميز و شوونيستى طبقه حاکمه مليت پشتون در کشور است. يا بعباره ديگر مسئله ستم ملى و برخورد نابرابر با افراد جامعه بر مبناى تعلقات نژادى، لسانى و مذهبى، دستاويزى شد تا ناسيوناليستهاى قومى آنرا در جهت منافع سياسى خود بکار برند. لغو ستم ملى و برخورد يکسان و برابر به همه ساکنين کشور بمثابه شهروندان متساوى الحقوق، يکى از پيشرطهاى مهم تقويت مبارزه سوسياليستى در آينده است. ناسيوناليسم درهر شکل و رنگش با مبارزه سوسياليستى کارگران در تناقص قرار دارد و از همينرو سوسياليسم کارگرى افغانستان ناگزير از مبارزه با ناسيوناليسم در همه وجوه آنست.

٦- زنان

ستم بر زنان يا ستم جنسى در کنار ستم طبقاتى، يکى از طولانى ترين بيعدالتى ها در تاريخ جامعه انسانى بوده است. محکوميت جنس زن با مالکيت خصوصى آغاز گرديده و لغو کامل اين نابرابرى با از ميان رفتن مالکيت خصوصى تامين خواهد شد. مبارزه زنان در جهت آزادى و حقوق برابر با مردان با جنبش سوسياليستى طبقه کارگر به ميدان آمد و با هر پيشروى جنبش سوسياليستى نيز آزاديهاى بيشترى براى زنان تأمين گرديد. بنابراين مبارزه براى برابرى کامل زن و مرد بطور طبيعى با مبارزه سوسياليستى در جهت لغو کامل ستم و تامين برابرى واقعى ميان انسانها در پيوند است. به همان پيمانه اى که مبارزه سوسياليستى با مبارزه اى آزاديخواهانه زنان همخوانى دارد، به همان تناسب جنبش برابرى طلبانه زنان با جهاد اسلاميستها در تضاد است. ستم بر زنان و محروم کردن زنان از ابتدائى ترين حقوق انسانى شان يکى از خواسته هاى اساسى جنبش ارتجاعى اسلامى و جزء از فلسفه وجودى آنهاست. در يک حکومت اسلامى اصيل زنان فاقد هر گونه شخصيت مستقل انسانى اند و جزء مايملک مردان به حساب ميروند، واقعيتى که حکومت اسلامى و زن ستيز طالبان در افغانستان آن را به خوبى برملا ساخت.

زنان افغانستان جزء از محروم ترين و ستم کش ترين انسانهاى روى زمين اند و مبارزه آزاديخواهى در افغانستان با مبارزه در راه آزادى و برابرى زنان معنى مى يابد. مبارزه بخاطر حقوق برابر زنان با مردان، بدون به ميدان کشيدن خود زنان در عرصه مبارزه نميتواند بواقعيت بيانجامد.

سازمان سوسياليستهاى کارگرى افغانستان از کليه مطالباتى که شرکت همه جانبه اى زنان در همه امور اجتماعى را تضمين کند، قاطعانه دفاع نموده و برابرى حقوقى کامل زن و مرد را يکى از پيشرطهاى مهم توفيق مبارزه سوسياليستى ميداند.

رفقا، کارگران، زنان و مردان آزاديخواه!

سازمان سوسياليستهاى کارگرى افغانستان متعلق به کارگران و مبارزين سوسياليست است که در راه آرمان هاى والا و انسانى سوسياليسم مى رزمند. اهداف برابرى طلبانه و آزاديخواهانه آن خواست مليونها انسان از زن و مرد کشور است که درد، رنج، محروميت و سرانجام انواع ستم را با گوشت و پوست شان تجربه کرده اند. براى رهائى از چنگال ستم، فقر، محروميت، نابرابرى، تبعيض، جهل، خرافه و خلاصه براى ايجاد دنياى انسانى در خور و شايسته انسان امروزى، به سازمان سوسياليستهاى کارگرى بپيونديد. با پيوستن و حمايت تان از سازمان سوسياليستهاى کارگرى با ستمگران و جنايتکاران اعلام مبارزه نموده، صف جنبش آزاديخواهى و برابرى طلبى را تقويت نمائيد. پيکار ما پيروز خواهد شد، اگر دست بدست هم دهيم بناى اين دنياى نابرابر از بنيان بر خواهيم افگند.

زنده باد سوسياليسم کارگرى!

زنده باد سازمان سوسياليستهاى کارگرى افغانستان!

شوراى مرکزى سازمان سوسياليستهاى کارگرى افغانستان

٢٦ دسامبر ٢٠٠٢ مطابق ٥ جدى ١٣٨١


www.wsu-iran.org wsu_wm@yahoo.com