انقلاب تنها در گرو به ميدان آمدن طبقه کارگر است

رضا مقدم

به نقل از نشريه بارو شماره ١٨، مرداد ١٣٨٢ - ژوئيه ٢٠٠٣


رضا مقدم مشخصه مهم دوران سياسى کنونى تغيير صف بنديها و شفاف تر شدن صحنه سياسى ايران است. همه عوامل و وقايع سياسى ايران دست به دست هم داده اند تا هر روز بيشتر توجه ها به طرف غايب بزرگ صحنه سياسى ايران يعنى طبقه کارگر جلب شود. گويا همه نيروهاى اجتماعى و احزاب سياسى درگير در وقايع سياسى پس از انتخاب خاتمى بدين دليل ميداندار اصلى صحنه سياست ايران شدند تا ناکارآمدى خود را به منصه ظهور برسانند و ثابت کنند در ايران امروز هر نوع تغييرى نيازمند حضور متشکل طبقه کارگر است. فقط بايد عينک ايدئولوژيک به چشم داشت تا اين واقعيت را نديد. وقايع ياد شده ناشى از دو عامل است: اول موانعى که دوم خرداديها با آن موجه شده اند و باعث اختلافات تاکتيکى و شکاف در جنبش اصلاحات سياسى شده است و دوم اشغال عراق توسط آمريکا و تاثيرات آن بر اوضاع سياسى ايران.

از جنبش اصلاحات سياسى شروع کنيم. دوم خرداديها، شاخه اى از جنبش اصلاحات که در حاکميت هستند، براى تحقق اهدافشان با موانعى روبرو شده اند. آنها ادامه وضع فعلى را ناممکن مى دانند و براى برون رفت از اين اوضاع درباره دو راه حل عمده بحث مى کنند. خروج از حاکميت و رفراندوم بر سر چند موضوع و بويژه دو لايحه انتخابات و اختيارات رياست جمهورى. خروج از حاکميت مى تواند فقط يک تهديد باشد و در غير اين صورت به همان نتايج منطقى ميرسد که عباس عبدى در نامه اش از درون زندان گفته است، يعنى کناره گيرى از سياست. چرا که اينها به رژيم اسلامى وفادارتر از آنند که در صف نيروهايى که خواهان سرنگونى رژيم اسلامى هستند قرار بگيرند. بعلاوه مضحک است که دوم خرداديها از پست ها و موقعيتهاى خود در دو قوه مجريه و مقننه کناره گيرى کنند و بروند ته صف و مجددا از نو شروع کنند که دوباره رئيس جمهور و نماينده مجلس شوند و در همين وضعيت قرار گيرند. البته عده اى نيز مى پندارند که اغتشاشات پس از خروج دوم خرداديها جريان ضد اصلاحات را به عقب نشينى وادار مى کند. بايد خاطر نشان کرد که دوم خرداديهايى که حاضر نيستند مردم را براى دفاع از خود دوم خرداديها به خيابان فراخوانند چرا که نگران هستند کنترل اوضاع را از دست بدهند، به طريق اولى براى جلوگيرى از اغتشاشات هم که شده در حاکميت خواهند ماند.

پاسخ به معضلاتى که جنبش اصلاحات سياسى با آن روبروست منشا شکافهاى فعلى در آن است. اکبر گنجى در تلاش براى يافتن همين معضلات رژيم اسلامى را اصلاح ناپذير خواند و ايجاد يک شکاف را در جنبش اصلاحات به نام خود ثبت کرد. بنابراين شکاف در جنبش اصلاحات از نظر تقويمى موقعى اتفاق افتاد که اکبر گنجى کتابى بنام "جمهورى تمام عيار" منتشر کرد و طى آن جمهورى اسلامى را اصلاح ناپذير دانست و باعث شد که بخش هايى از جنبش اصلاحات تاکتيک خود را نسبت به رژيم اسلامى عوض کنند. البته اين تغيير تاکتيک منافعش کاملا در خدمت جنبش اصلاحات است و نه چيز ديگر.

بدنبال اين تغيير تاکتيک بخشى از جنبش اصلاحات که بعدها عمدتا جبهه جمهورى خواهان را تشکيل دادند تبليغات خود عليه رژيم اسلامى و آنچه به آن جناح خامنه اى مى گويند را تند تر کردند بدون اينکه استراتژى خودشان را تغيير داده باشند. اينها خواهان گذار مسالمت آميز هستند و هيچ استراتژى بجز صندوق راى ندارند. مسئله اينست که اگر با همين نيروها و با همين صندوق راى ها و همين استراتژى آنچه دوم خرداديها ميخواستند متحقق نشد و جلو نرفت با تند کردن تبليغات و افشاگرى عليه خامنه اى نميتوان چيز بيشترى بدست آورد. امکان تحقق اهداف اينها در گروه اين است که نشان دهند که استراتژى جديدى دارند، مى توانند نيروهايى را که قبلا در صحنه نبودند را به صحنه بياورند، و تاکتيک مبارزاتى شان را عوض کرده اند. اين مى توانست توجه مخاطبانشان را جلب کند در صورتيکه چنين نيست. بنابراين صفبنديها در جنبش اصلاحات عوض شده است بدون اينکه استراتژى و نيروهايى که بايد عامل اين تغييرات باشند عوض شده باشند. مهمترين اتفاقى که در جنبش اصلاحات افتاده است تشکيل جبهه جمهورى خواهان است. اينها بخشى از جنبش اصلاحات بودند و از نظر تاکتيکى بدنبال کتاب گنجى از دوم خرداد جدا شدند و بدنبال آنها دفتر تحکيم وحدت نيز تاکتيک خود را تغيير داد. اينها کماکان مخالف انقلابند و خواهان تغيير تدريجى رژيم اسلامى هستند. تعيين تکليف رژيم اسلامى ايران از طريق يک رفراندوم که جبهه جمهورى خواهان مطرح مى کنند بيش از يک سد شنى در مقابل سيل بنيان کن انقلاب نيست. حاکمان ايران ميدانند که در چنين رفراندومى مطلقا از هيچ شانسى برخوردار نيستند. بنابراين مردمى ميتوانند خواست رفراندوم را به سران رژيم تحميل کنند که قدرت سرنگونى آنرا داشته باشند. سران حکومت هنگامى به قدرت مردم پى خواهند برد که زندگى اقتصادى و اجتماعى در ايران بدليل اعتصابات کارگرى از حرکت ايستاده باشد و خيابانها شاهد تظاهراتهاى تعطيل ناپذير مردم باشد و جامعه در آستانه يک قيام. در اين شرايط نيروهاى نظامى رژيم هنوز مانع مهمترى عليه قيام و انقلاب هستند تا شعار رفراندوم. رفراندوم تنها در صورتى شانسى بسيار اندک دارد که از آن براى پيش گيرى از يک انقلاب استفاده شود، يعنى تغيير رژيم اسلامى از طريق بند و بست از بالا و بدست امپرياليستها براى جلوگيرى از قدرت گيرى شوراهايى که رهبر اعتصابات و اعتراضات خواهند بود. رفراندوم سدى در مقابل انقلابى که آغاز شده باشد نيست و تا انقلاب آغاز نشده باشد تن دادن سران رژيم به رفراندوم غير محتمل است. شعار رفراندوم يک تناقض در خود است.

نقش آمريکا و شانس سلطنت بحث احتمال حمله نظامى آمريکا به ايران (چيزى نظير عراق و افغانستان) محو شده است. حتى مدافعين ديروز سر سخت احتمال حمله آمريکا امروز ترجيح مى دهند آنرا فراموش کنند و چيزى بخاطر نياورند. آندسته که از نظر تحليلى به احتمال حمله آمريکا رسيده بودند طرحهاى رنگارنگشان را که با حرارت ارائه مى دادند فراموش کرده اند و کنار گذاشته اند و سلطنت طلبان که حمله نظامى آمريکا راه بقدرت رسيدنشان بود، فعلا بقدرت رسيدنشان را کنار گذاشته اند.

سلطنت طلبان با موانع عمده اى روبرويند. گرايشات گوناگون سياسى و اجتماعى و طبقاتى انتقادهاى پايه اى متفاوتى به رژيم اسلامى دارند. در حال حاضر قوى ترين انتقاد ساختارى به رژيم اسلامى و "نظام ولايت فقيهى" از زاويه ليبرالى است: انتخابى و پاسخگو بودن تمامى ارگانها و مقامات حکومتى. سلطنت طلبان بر دوش اين انتقاد بنيادى و ساختارى در داخل ايران به رژيم اسلامى، نه تنها به قدرت نميرسند بلکه به اندازه رژيم اسلامى زير ضرب آن هستند. بجز اينها نيروهاى چپ و راديکال را هم بايد اضافه کرد که اگر شرايط جامعه اندکى باز شود نجومى رشد خواهند کرد. به اينها بايد طبقه سرمايه دار ايران را بعنوان يک عامل مهم اضافه کرد. سلطنت طلبان اين طبقه را نمايندگى نمى کنند و طبقه سرمايه دار ايران خواهان بازگشت سلطنت نيست. حتى اروپائيان هم روى خوش به بازگشت سلطنت نشان نمى دهند.سلطنت طلبان فقط در صورت حمله نظامى آمريکا به ايران و سرنگونى رژيم اسلامى اندکى شانس دارند که آنهم قطعى نيست. احساس نزديک بودن به قدرت نزد سلطنت طلبان بيشتر از آنکه ربط به اوضاع ايران داشته باشد به مواضع دولت آمريکا وابسته است. اينکه رضا پهلوى يک بار در يک رستوان با بيل کلينتون ديده شود بيشتر بوى رسيدن به قدرت را بمشام آنها ميرساند تا اينکه نيمى از ايران بدست کارگران و مردم انقلابى افتاده است. سلطنت طلبان در معرض افشاگرى نيستند زيرا شانس بقدرت رسيدن ندارند و اينرا خودشان هم مى دانند. به همين دليل در قبال نيروهايى که آنها را يکى از آلترناتيوهاى بعد از جمهورى اسلامى ميدانند سخاوتمند و دست و دل باز هستند.

غايب بزرگبعد از انتخاب خاتمى و طى ٦ سال گذشته تمامى پيش بينى هاى قريب الوقوع بودن انقلاب و سرنگون شدن جمهورى اسلامى نادرست از آب درآمده است. در اين ميان آنها که تاريخ وقوع انقلاب را هم تعيين کرده بودند وضع ناخوشايندترى دارند. البته فقط در ممالک مدرن و سکولار است که نميشود جنس تاريخ مصرف گذشته فروخت! هر روز عمر اضافه جمهورى اسلامى بعلت فقدان آمادگى طبقه کارگر براى انقلاب عليه رژيم اسلامى است و مادام که چنين است جمهورى اسلامى بر سر کار است. اعتراضات سه هفته اى اخير در تهران و ديگر شهرهاى ايران و بويژه ١٨ تير يکبار ديگر نشان داد که براى انقلاب عليه جمهورى اسلامى تنها خواستن مهم نيست بايد ابزار آنرا هم داشت، تنها نفرت و خشم کافى نيست بايد قدرت آنرا هم داشت، تنها ماشين تبليغاتى کافى نيست بايد سازمان و تشکل آنرا هم داشت. بزرگترين و مهمترين قدرت و ابزار انقلاب عليه جمهورى اسلامى نزد طبقه کارگر است، طبقه کارگر متشکل. همه اين اعتراضات و مبارزات جنبشهاى ديگر جامعه تنها با محوريت يک طبقه کارگر متشکل در صحنه مى توانند قدرت خويش را بروز دهند و نقش اساسى خود را بازى کنند. با انتخاب خاتمى صاحبان صنايع و سرمايه دست بکار تغيير رژيم اسلامى براى تبديل آن به رژيم مطلوب خود شده اند. جنبش اصلاحات سياسى، جنبش اينهاست براى دمکراتيزه کردن رژيم اسلامى تا تمامى اقشار اين طبقه بتوانند بطور مساوى به آن دسترسى داشته باشند و از مزاياى آن برخوردار شوند. سند قطعى صلاحيت جنبش اصلاحات سياسى براى تغييرات مورد نظرش در رژيم اسلامى، توان کنترلش بر چند جنبش اجتماعى و مهمتر از همه جنبش طبقه کارگر است. شوراهاى اسلامى به همت و تلاش خستگى ناپذير سوسياليستها و راديکالهاى جنبش کارگرى که از همان ابتدا آنرا تحريم کردند و خواستار انحلال آن شدند هيچگاه پايگاهى در ميان کارگران نيافت. شوراهاى اسلامى که آنهم تنها در تعداد کمى از کارخانجات (در قياس با ميليونها کارگر) وجود داشتند عمر خود را مديون دفاع تمامى ارکان رژيم از خود مى داند از جمله بوسيله قانون، سپاه و کميته، وزارت اطلاعات براى زندان و شکنجه و اعدام کارگران مبارز و پيشرو. شوراهاى اسلامى در آستانه از دست دادن کليه اين حمايت ها هستند. از سوى ديگر جنب و جوش گرايشات مختلف براى ساختن تشکلهاى کارگرى مورد نظر خود بويژه در مراسمهاى روز کارگر امسال کاملا مشهود و آشکار شده است. اين جنب و جوش و تلاش گرايشات دورنى طبقه کارگر براى ساختن تشکيلاتهاى کارگرى در يک دوران استثنايى و حساس در جريان است. اکنون هم انقلاب عليه رژيم اسلامى مستلزم متشکل شدن طبقه کارگر است و هم موفقيت بنيادى جنبش اصلاحات به موفقيت در ساختن تشکلهاى کارگرى مورد نظرش براى کنترل کارگران بستگى دارد. يکى از اهداف مهم صاحبان سرمايه و صنايع ايران براى ادغام در بازار جهانى اجراى برنامه هاى اقتصادى نئوليبرالى است. اين اهداف زير سايه حوادث سياسى کنونى گم شده است. در اين راستا جنبش اصلاحات سياسى قبل از هر چيز نيازمند ايجاد تشکلهاى کارگرى است که بتواند اعتراضات قطعى و راديکال کارگرى ناشى از برنامه هاى اقتصادى نئوليبرالى را مهار کند. اين نياز مرگ و زندگى جنبش اصلاحات سياسى به آن نوع تشکلهاى کارگرى است که بر مبناى همکارى طبقاتى بنا شده باشد.

گرايش سوسياليستى و راديکالهاى جنبش کارگرى مى کوشند تا تشکل کارگران بر مبانى نظرى و سياسى طبقه عليه طبقه بنا شود تا هنگام اجراى برنامه هاى اقتصادى نئوليبرالى کارگران را نه به سمت همکارى با سرمايه داران و دولت بلکه به سمت دفاع قاطع از منافع اقتصادى و رفاهى خود سوق دهد و کل جامعه را به طرف يک انقلاب ببرد.


www.wsu-iran.org wsu_wm@yahoo.com