پیروزی احمدی نژاد، نشانه كدام تحولات؟
ایرج آذرین
به نقل از نشریه به پیش! شماره ٤، ١٦ تیر ١٣٨٤
(۱) از پوچ ترین تحلیل از نتیجهٴ انتخابات اخیر ریاست جمهوری آغاز كنیم. بسیاری از لیبرال های ایران پیروزی نامنتظر احمدی نژاد را چنین توضیح می دهند كه تودهٴ مردم ایران در این انتخابات نشان دادند كه هنوز شایستهٴ پلاتفرم آزادی خواهانهٴ لیبرال ها نیستند، چرا كه ودیعهٴ آزادی را با وعدهٴ لقمه نانی تاخت زدند. چنین تحلیلی، اگر ارائه دهندگانش واقعا به آن باور داشته باشند، تنها میتواند نشانهٴ دیگری بر ورشكستگی دیدگاه تئوریك صاحبان آن در شناخت و توضیح روندهای سیاسی ایران شمرده شود. اما واقعیت این است كه توسل به چنین تحلیل هایی عمدتا حكمت سیاسی دارد، و در اپوزیسیون و شبه اپوزیسیون ایران از جانب اصلاح طلبانی تبلیغ میشود كه در هشت سال گذشته سعی داشته اند تلاش خود برای راه یافتن به بدنهٴ رژیم اسلامی حاكم را مسیری برای گسترش گام به گام دموكراسی و به سود تودهٴ مردم ایران جلوه دهند. (۲) اینكه نتیجهٴ این انتخابات را تقلب رقم زده است فاكتی است كه از سوی چهره های مقتدر رژیم نیز اعلام شده است؛ اما بخودی خود هیچ تحلیلی از پیروزی احمدی نژاد بدست نمی دهد. آنچه نیازمند تحلیل است این است كه چهره ای چون رفسنجانی در این مسابقهٴ تقلب می بازد و احمدی نژاد پیروز از آب در می آید. در جمهوری اسلامی تقلب همیشه یك ركن ثابت هر انتخاباتی بوده است، زیرا انواع انتخابات در این رژیم صرفا تشریفاتی است، و در حالت عادی نتیجهٴ هر انتخاباتی بنا به تناسب قوای جناح ها و دستجات مختلف پیشاپیش در جای دیگری تعیین شده است و نقش انتخابات تنها اعلام رسمیت آن است. اگر انتخابات دور نهم ریاست جمهوری واقعا غیرقابل پیش بینی بود، علت این بود كه جناح ها و دسته بندی های مختلف رژیم، برخلاف معمول، در تناسب قوای ثابت و روشنی قرار نداشتند(۱). جناح های رژیم نتیجهٴ رقابت خود را به آراء مردم در این انتخابات نسپرده بودند (چنین توافقی میان جناح های رژیم در دور اول انتخاب خاتمی صورت گرفته بود)، بلكه پیروزی هر جناح در مسابقهٴ تقلب و قدرت اسم در آوردن از صندوق های رأی را، در یك "رقابت آزاد"، به منزلهٴ بازتاب در دست داشتن اهرم های بیشتری از قدرت واقعی پذیرفته بودند. اینكه، نه فقط كروبی، بلكه رفسنجانی نیز در این مسابقهٴ تقلب نمی تواند پیروز شود بیانگر این است كه هواخواهان احمدی نژاد ابزار قدرتمندتری در دست داشته اند. و همانطور كه مقامات ارشد رژیم با گلایه بازگو كرده اند، این قدرت جز اتكاء به قدرت نظامی سپاه پاسداران و بسیج چیز دیگری نبود. جنبهٴ غافلگیر كنندهٴ انتخابات اخیر در همین است كه در جناح بندی های رژیم اكنون سپاه پاسداران و بسیح بعنوان یك نیروی مستقل سیاسی عرض اندام كرده و رئیس جمهور تعیین كرده است. هرچند اكنون روشن است كه حلقه های درونی تر رژیم به امكان چنین تحولی پیشاپیش واقف بوده اند، با اینهمه اطلاق لفظ «كودتای انتخاباتی» به عملكرد سپاه پاسداران و بسیج در انتخابات اخیر تا حدود زیادی درست است؛ اما تا آنجا كه پیروزی احمدی نژاد را آغاز یك كودتا از جانب این جناح در حال شكلگیری تلقی كنیم. فرجام این كودتا هنوز ناروشن است. (۳) این فاكت روشنی است كه بخشی از فرمانده هان سپاه پاسداران، مسئولان رادیو و تلویزیون دولتی، و اكثریت آخوندهای شورای نگهبان سردمداران جناح در حال شكلگیری ای هستند كه احمدی نژاد را رئیس جمهور كرد. اما این جناح پایهٴ اجتماعی ای جز اوباش و چاقوكش های نهادینه شده در «بسیج» ندارد، و منبع اصلی قدرتش تهدید خشونت عریان و فراقانونی همین قشر است. این قشری است كه منافعش، همانطور كه تاریخ نگاران نشان داده اند، از نیمهٴ نخست قرن نوزدهم با دستگاه روحانیت جوش خورد، توسط دستگاه روحانیت سازماندهی شد، و بعنوان یكی از اركان اصلی قدرت مستقل آخوندها در جامعه بكار گرفته شد. با عروج رژیم جمهوری اسلامی این قشر اوباش بعنوان یك نیروی شبهنظامی، در اشكال رسمی و غیررسمی، بخشی از پیكرهٴ دستگاه حكومت شد. اما افسار كنترل آنها همچنان در دستهای مرئی و نامرئی محافل مختلف آخوندهای در حاكمیت قرار داشت، و سپاه پاسداران، و بطور فزاینده ای نهاد «بسیج»، همچنان نقطهٴ اتكایی برای اعمال قدرت فراقانونی روحانیون باقی ماند. با انتخابات اخیر هیولای دكتر فرانكنشتاین از كنترل خالق خود خارج شد. پیروزی احمدی نژاد، بیش از آنكه گویای قدرتگیری جناح موجودی از حكومت باشد، بازتاب قطع رابطهٴ جیره خواری و فرمانبری قشر اوباش و چاقوكش از دستگاه روحانیت است، كه همین واقعیت را خود با بیان «طغیان علیه نسل اول» بروز میدهند. جناح جدیدی در حال شكلگیری است كه در حال حاضر انسجامی از نظر برنامهٴ اقتصادی و سیاسی ندارد و مناسبات آن با مراجع تثبیت شدهٴ قدرت نیز مبهم است. این واقعیت كه آخوندهای درشتی امثال اعضاء شورای نگهبان مدافع این جناح جدید هستند در ماهیت پایهٴ اجتماعی آن تغییری نمی دهد و بر مناسبات این جناح جدید با كلیت دستگاه روحانیت تأثیر تعیین كننده ای نمی گذارد. دلیل طغیان این قشر را باورهای ایدئولوژیك آنها نمی تواند توضیح دهد. مستقل از اینكه سردمداران این قشر چه بیان ایدئولوژیكی از تحرك اخیر آنها بدست دهند، و حتی مستقل از اینكه در ذهن برخی آحاد این قشر ایدئولوژی دگماتیك مذهبی ای كه در مخ آنها فرو كرده اند چه تناقضاتی را با واقعیات عملكرد رژیم سبب شده باشد، یا از برخی از آنها امثال "طالبان" ساخته باشد، واقعیت ساده این است كه منافع مادی این قشر (چه منافع مالی و چه موقعیت و قدرت گروهی و فردی آنها) با سیر تحولات ده دوازده سال اخیر رژیم جمهوری اسلامی به مخاطره افتاده است. علل تحرك اخیر این قشر را تصادم این منافع مادی با تحولات در رژیم حاكم، و چشم انداز حركت آتی آنها را نهایتا تصادم منافع آنها با منافع و خواسته های طبقات اجتماعی رقم می زند. رژیم جمهوری اسلامی، دستكم از دور دوم ریاست جمهوری رفسنجانی، بطور آگاهانه تلاش برای ادغام اقتصاد ایران در بازار جهانی كاپیتالیستی را آغاز كرد. همزمان، در سطح داخلی، تلاش رژیم در جهت جلب حمایت صاحبان صنایع و سرمایه بود. از زاویهٴ منافع دراز مدت بقاء رژیم اسلامی، تنها راه قرار دادن پایهٴ اجتماعی این حكومت بر یكی از طبقات اصلی جامعه، طبقهٴ سرمایه دار، است؛ امری كه بدون دسترسی نمایندگان سیاسی این طبقه به حاكمیت میسر نمی شود. چه تحولات اداری دور دوم ریاست جمهوری رفسنجانی و چه عروج اصلاح گران حكومتی و خط مشی «توسعهٴ سیاسی»، كه با ریاست جمهوری خاتمی باب شد، نهایتا شیوه هایی برای گشودن كانال هایی به قدرت حكومتی برای صاحبان سرمایه بود. لازمهٴ این تحول در عرصهٴ سیاسی، بیش از هرچیز تضمین عملكرد غیرسیاسی دستگاه اداری و مدیران حكومت، و بخصوص تضمین امنیت و اعمال یكسان قوانین بازی در عرصهٴ اقتصادی برای همهٴ صاحبان سرمایه و فعالان اقتصادی، بود. نگفته پیداست كه هر گامی در این راستا با منافع و حتی موجودیت قشر اوباش سازمان یافته و رهبران رسمی و معنوی آنها در تضاد قرار میگرفت، و مروری بر سرانجام اقدامات خاتمی در هشت سال گذشته، و موضع هواخواهان احمدی نژاد در قبال «اصلاحات سیاسی» خاتمی و «دوران سازندگی» رفسنجانی، همین واقعیت را نشان میدهد(۲). طغیان قشر اوباش جیره خوار حكومت از لحاظ عینی تنها با متوقف كردن سیر این تحولات در رژیم اسلامی می تواند از منافع و موقعیت این قشر دفاع كند. بنابراین، برخلاف تحلیل های ساده لوحانه ای كه می پندارند با روی كار آمدن احمدی نژاد رژیم بسوی یك دست شدن و "یك كاسه" شدن قدرت در دست ولی فقیه پیش می رود، ریاست جمهوری احمدی نژاد نه فقط دورهٴ حاد شدن درگیری های جناحهای رژیم، بلكه دورهٴ شكلگیری برخوردهای تند میان جناح های تازه درون رژیم است. مبانی تجدید آرایش جناحهای رژیم را صرفا شكاف ایجاد شده در رابطهٴ تاریخی میان قشر اوباش سازمان یافته و روحانیت نمی سازد، بلكه وجود این شكاف در متن واقعیت تنگناهای اقتصادی و تحركات طبقات مختلف، صحنه را برای شكلگیری جناح های تازه و برخورد آشتی ناپذیر آنها آماده می كند. (۴) با ریاست احمدی نژاد برقوهٴ مجریه (به همراه قدرت ضعیت تر فراكسیون «آبادگران» در قوهٴ مقننه)، پافشاری این جناح جدید برای معكوس كردن (یا صرف توقف) تحولات اقتصادی و سیاسی دوران ریاست جمهوری رفسنجانی و خاتمی پیامدهای جدی بین المللی و داخلی دارد. این واقعیتی است كه خطوط اصلی سیاست خارجی ایران را محافل مقتدرتر رژیم شكل میدهند و مستقل از تغییر رئیس جمهور است؛ اما شك نیست كه در سطح بین المللی با روی كار آمدن احمدی نژاد دولتهای بزرگ اروپا و بویژه دولت امریكا دستاویز جدیدی برای زیر فشار گذاردن جمهوری اسلامی می یابند. از لحاظ سیاسی، این امر به معنای منزوی شدن بیشتر رژیم ایران در عرصهٴ بین المللی، و بویژه كاهش نقش آن در شكل دادن به آیندهٴ عراق و افغانستان است. جاه طلبی های دولت ایران برای ایفای نقش هژمونیك در منطقه (كه محدود به رژیم حاضر نیست، بلكه وجه مشترك كلیهٴ گروههای اپوزیسیون ناسیونالیست، از سلطنت طلب گرفته تا لیبرال و سوسیال دموكرات بوده و هست) به این ترتیب بر باد می رود، و همین یك قلم كافی است تا جناح جدید و احمدی نژاد را از نظر بورژوازی ایران و نمایندگان گوناگون آن غیرقابل تحمل كند. موقعیت سیاسی بین المللی ایران مستقیما بر وضعیت اقتصادی ایران تأثیر می گذارد. با آمدن احمدی نژاد سیاست اروپا نسبت به ایران بیش از پیش زیر فشار امریكا تعیین می شود، و چشم انداز ادغام اقتصادی ایران در بازار جهانی از طریق نزدیكی بیشتر با اقتصاد اروپا تیره می گردد. در شرایط معینی، حتی امكان تحریم اقتصادی ایران نامحتمل نیست. این واقعیات بخودی خود موجب كاهش فعالیت اقتصادی در داخل ایران است. اما تیره شدن چشم انداز ادغام اقتصاد ایران در بازار جهانی مستقیما در تصمیمات صاحبان سرمایه ایران بازتاب می یابد. به احتمال قوی، دور دیگری از فرار سرمایه ها فرا می رسد؛ و فرار سرمایه ها، مستقل از وضعیت اقتصاد داخلی، كاهش نرخ ارز ایران و بی ثباتی مالی را باعث می شود. اینها شمه ای از پیامدهای وضعیت بین المللی ریاست جمهوری احمدی نژاد برای كاپیتالیسم ایران است كه نه فقط واكنش فوری طبقات مختلف، بلكه واكنش جناحهای رژیم را نیز به ناگزیر در كوتاه مدت بر می انگیزد. (۵) در سطح داخلی، باید تأثیر قدرتگیری جناح جدید را بر صفبندی های سیاسی اپوزیسیون و دولت، و بر وضعیت جنبشهای مختلف اجتماعی، به تفصیل در فرصتهای دیگری بررسی كرد. برای ترسیم روندهای اصلی سیاسی آتی ایران، در ادامهٴ نوشتهٴ حاضر تنها در یك سطح خیلی انتزاعی به مبانی واكنش دو طبقهٴ اصلی جامعه، و بازتاب آن در جناح های حاكمیت و عملكرد آنها، می پردازم. نخست بورژوازی ایران. قدرتگیری جناح جدید، صاحبان سرمایه در ایران را بشدت هراسان می كند. واضح است كه نفس ایستادگی دولت احمدی نژاد در برابر روندهای اقتصادی و سیاسی ای كه قرار بوده موقعیت ایمنی برای سرمایه داران ایرانی فراهم كند با مخالفت سیاسی بورژوازی ایران و سخنگویان گوناگون او مواجه می شود. اما صاحبان سرمایه ایران در عرصهٴ سیاسی قدرت مقابلهٴ مستقل ندارند، بلكه بزرگترین سلاح شان در عرصهٴ اقتصادی است: نه فقط شعارهای احمدی نژاد در مبارزه با فساد و ثروتهای بادآورده به اندازهٴ كافی برای صاحبان سرمایه یادآور مصادره های سالهای نخست انقلاب است، بلكه نفس این كه "پیروزی انتخاباتی" احمدی نژاد به معنای گسترش حیطهٴ عمل ارگانهای فراقانونی و تسهیل اعمال خودسرانه است، صاحبان سرمایه را بشدت محتاط می كند، و به نوعی "اعتصاب" در سرمایه گذاری و "كم كاری" در فعالیت اقتصادی سوق می دهد. دولت احمدی نژاد و كلیت رژیم جمهوری اسلامی بیش از بورژوازی ایران زیر فشار عواقب اجتماعی و سیاسی چنین ركود اقتصادی ای قرار خواهد گرفت. مقاومت بورژوازی ایران در برابر به قدرت رسیدن احمدی نژاد معادل سیاسی اش را در عروج مجدد اصلاح طلبان دوم خردادی یا اپوزیسیون لیبرال نمی یابد؛ بلكه این دستجات جدیدی از درون حكومت اند كه سخنگویی بورژوازی ایران را در این دورهٴ تازه بر عهده میگیرند و از جانب بورژوازی ایران نیز به رسمیت شناخته می شوند. اگر انتخابات اخیر درسی برای بورژوازی ایران داشت این بود كه سودای دولت سكولار را تماما از سر به در كند و در پی شكل دادن به جمهوری اسلامی بورژواها باشد. ریشخند تاریخ اینجاست كه كلام نهایی این درس را اصلاحگران رنگارنگ دولتی و شبه اپوزیسیون به او آموختند. اتحاد جمهوریخواهان ایران از ملی مذهبی ها و نهضت آزادی دفاع كرد تا بعد همراه دكتر یزدی از كاندیداتوری دكتر معین حمایت كند. دكتر معین به مجاهدین انقلاب اسلامی و حزب مشاركت اسلامی تكیه كرد تا بعد همراه آنها خواستار رأی دادن به رفسنجانی شود. پس بورژوازی ایران این را نتیجه گرفت كه از همان ابتدا حمایت از رفسنجانی مقتدر درست تر از دل بستن به خاتمی تداركاتچی بود. طبقه سرمایه دار ایران این بار با چشمان باز به سراغ جناح های مقتدری از رژیم اسلامی می رود كه هم بخواهند و هم بتوانند نیازهای پایه ای اقتصادی و اجتماعی او را، یعنی شرایط كاركرد ایمن سرمایه و شخص سرمایه دار را، چه در سطح بین المللی و چه در سطح كشوری، چه از لحاظ قانونی و چه با تضمین های عملی، برآورده كنند. گسست بورژوازی ایران از خواسته های دموكراتیك و سكولار در دوره ای كه آغاز شده است به تمامی بالفعل می شود. (۶) همانطور كه در بند (۳) اشاره شد، انتخاب احمدی نژاد بازتاب قطع رابطهٴ تاریخی جیره خواری و فرمانبری اوباش از دستگاه روحانیت است. ماجراهای پراكندهٴ دوران تبلیغات انتخاباتی كه همراه با "تخریب" و بعضا توهین و ضرب و شتم برخی چهره های جاافتادهٴ روحانیت بود زنگ خطر را به صدا در آورده است. اگر با ریاست جمهوری خاتمی دستگاه روحانیت عموما نگران تحرك سكولارها و تهدید جایگاه ایدئولوژیك مذهب در جامعه شد، با انتخاب احمدی نژاد اكنون نگرانی برای موقعیت نهاد روحانیت دلمشغله شان شده است. مواضع حمایت آمیز آخوندهای شورای نگهبان یا مدرسهٴ حقانی از احمدی نژاد تأثیری در تعیین موضع كلیت روحانیت نسبت به این جناح تازه نخواهد گذاشت. نهاد روحانیت این سرپیچی را در رژیمی كه پسوند اسلامی دارد تحمل نخواهد كرد؛ كما اینكه از هم اكنون كمر به تأدیب گستاخان بسته اند. اما مهمتر از این، بازگرداندن قشر اوباش به زیر سیطرهٴ روحانیت یك اولویت مطلق دستور كار دستگاه روحانیت است. این امری است كه تا قطعیت نیافته هیچ اقدام پراكنده و موردی از تضاد جناح تازه با دستگاه روحانیت چیزی كم نمی كند. سوای سرپیچی از روحانیت، جناح تازه در جریان انتخابات عملكرد ۱۶ سال از عمر ۲۶ سالهٴ رژیم اسلامی را به زیر سوال برد. هیچ جناحی نمیتواند بدون حفظ حرمت پیوستگی رژیم اسلامی قدرت دولتی را در اختیار داشته باشد. این نیز مسألهٴ دیگری است كه دستجات مختلف در رژیم را در مقابله با جناح تازه مصمم می كند. اما عاملی كه به موضع آشتی ناپذیر دستجات مختلف رژیم نسبت به جناح تازه مبرمیت میدهد، همانطور كه در بند (۵) اشاره شد، این واقعیت است كه با انتخاب احمدی نژاد طبقهٴ سرمایه دار از رژیم فاصله می گیرد. نارضائی طبقه سرمایه دار و نخستین نشانه های نابسامانی اقتصادی بلافاصله حكومت اسلامی را زیر فشار عواقب اجتماعی آن می گیرد و كلیت رژیم را با خطر برآمد سیاسی جنبش های اجتماعی مواجه می كند. رژیم جمهوری اسلامی، حتی صرفا برای تضمین بقاء خود، هیچ راهی جز این ندارد كه شرایط كاركرد سرمایه را تضمین كند و حمایت طبقه سرمایه دار را جلب نماید. دستجات مختلف رژیم كه به دلایل ملاحظات و منافع بخشی و فردی خود با جناح تازه سر ناسازگاری دارند، تنها وقتی قادر به مقابلهٴ موثر با جناح تازه خواهند شد كه مخالفت خود با سیاستهای داخلی و خارجی دولت احمدی نژاد را همراه با برنامهٴ عملی ای برای تأمین شرایط لازم برای اقتصاد كاپیتالیستی ایران كنند، تا این چنین هم از سوی دستجات دیگر رژیم به مثابهٴ ناجیان رژیم از بن بست اقتصادی و سیاسی داخلی و بین المللی پذیرفته شوند و هم حمایت طبقهٴ سرمایه دار را جلب كنند. جناح های موجود رژیم، كه بر مبانی دیگری شكل گرفته اند و حامل نزدیكی های سیاسی دوره های سپری شده ای هستند، قادر به ایفای نقش در این دور تازه نیستند. واقعیات دورهٴ تازه، چه عروج اوباش و چاقوكش های نهادی شده بصورت یك نیروی مستقل سیاسی، چه فشار بین المللی، و چه واكنش طبقه سرمایه دار، مبانی تجدید آرایش و شكلگیری جناح های جدیدی در رژیم است. نخستین ویژگی جناح بندی درون رژیم در دورهٴ جدید این است كه، در تمایز با گذشته، می باید با جامعیت حزبی همراه باشد. و این پروسه ای است كه از همان فردای پیروزی احمدی نژاد از جانب كسانی چون كروبی و رفسنجانی هم اكنون آغاز شده است. اینجا لازم است به تحلیل هایی از انتخابات اخیر اشاره شود كه پیروزی احمدی نژاد را مولود مداخلهٴ شخص خامنه ای میدانند. اشكال این قبیل تحلیل ها در صحت فاكتهای مورد استناد نیست (از قرائن بر می آید كه به احتمال قوی خامنه ای به سود احمدی نژاد در انتخابات عمل كرده است)، بلكه در جایگاه نادرستی است كه برای مقام ولی فقیه در نظام سیاسی جمهوری اسلامی قائل اند. برخلاف خمینی كه اتوریتهٴ شخصی اش او را بر فراز جناح های رژیم قرار می داد، خامنه ای اتوریته اش را از منصب خود میگیرد. هرچه هم روی كاغذ ولی فقیه از اختیارات تام برخوردار باشد، تصمیمات خامنه ای به ناگزیر برآیند توازن قوا میان جناح های حكومت را منعكس میكند. برخلاف آنها كه نظام سیاسی جمهوری اسلامی را "سلطانی" و خامنه ای را فعال مایشائی معادل سلاطین مستبد شرقی می شمارند، جامعهٴ ایران هم از لحاظ قشربندی اجتماعی و هم از لحاظ صفبندی سیاسی بسیار پیچیده تر از آن است كه یك تن، حتی اگر صاحب انحصاری همهٴ ابزار قدرت باشد، بتواند به میل و هوس خود فرمان براند. چنین سلطان مستبد شرقی ای نیز به ناگزیر تصمیماتش ناشی از محدودیتهایی است كه دینامیسم ساختارهایی اقتصاد و اجتماعی (و نه فقط كشوری بلكه بین المللی نیز) بر گزینه هایش ترسیم می كند. حتی خمینی نیز، كه اتوریتهٴ فردی اش بسیار فراتر از اختیاراتش مطابق قانون اساسی جمهوری اسلامی و مقام ولایت فقیه بود، به دفعات ناگزیر شد تصمیماتی بگیرد كه نه از نظر ایدئولوژیك و نه از نظر جهتگیری سیاسی یا فرهنگی شخصی اش مورد پسندش نبود. نقش خامنه ای بنحوی كیفی از خمینی محدودتر است، و خامنه ای در بهترین حالت تنها می تواند در شرایط توازن قوای جناح های مختلف رژیم نقش داور را ایفاء كند. حمایت خامنه ای از ریاست جمهوری احمدی نژاد را (اگر صحت داشته باشد) باید تنها مهر رسمیت زدن بر قدرت بیشتر این جناح جدید تعبیر كرد كه، همانطور كه در ابتدا گفتیم، یكسره متكی به زور عریان و فراقانونی اوباش سازمان یافته در بسیج است. خامنه ای مانعی برای كنار زدن احمدی نژاد از جانب جناح های مقتدرتری كه شكل خواهند گرفت نمی تواند باشد، سهل است، بلكه وقتی هجوم دستجات مختلف رژیم توازن قوا را به زیان جناح اوباش تغییر دهد، چه بسا همین خامنه ای باشد كه با زدن مهر ولایت فقیه پایان كار این جناح را رسمیت دهد. دستجات مقتدرتر جمهوری اسلامی از همین ابتدا خواهند كوشید (مثلا با مداخله در تعیین وزرای كابینه) تا دولت احمدی نژاد را تعدیل و مهار كنند. اما كودتای اوباش سازمان یافته با انتخاب احمدی نژاد تنها آغاز شده است و مثل هر كودتایی ناگزیر است تا تلاش كند پیشتر رود و دستاوردهای بیشتری كسب كند. محتمل تر این است كه در شش ماه آینده شاهد پیشروی هایی به نفع جناح اوباش باشیم؛ اما، به حكم واقعیات بین المللی و داخلی، به حكم روندهای اقتصادی و سیاسی، حداكثر عمر جناح جدید در قدرت نمیتواند بیش از دو سال باشد. اینكه جناح اوباش با زبان خوش به موقعیت پیشین خود برگردد چندان متصور نیست. بیشتر محتمل است كه درگیری جناحبندی های تازه رژیم با جناح اوباش (مشابه پروسهٴ تصفیهٴ بنی صدر از رژیم در سالهای ابتدایی استقرار حكومت اسلامی) با بگیر و ببند و خونریزی خیابانی و ترور متقابل چهره های برجسته جناح ها همراه باشد. در یك چیز اما شك نیست: سرانجام این پروسه با تعیین تكلیف نهایی رژیم اسلامی با اوباش و چاقوكش ها و با تجدید تعریف نقش ایشان رقم خواهد خورد. (۷) از نظر اقتصادی، طبقه كارگر ایران كه هم اكنون زیر فشار بیكاری وسیع، كار موقت، و دستمزدهای زیر خط فقر قرار دارد، با روی كار آمدن دولت احمدی نژاد بار اقتصادی همهٴ نابسامانی هایی را بر دوش می گیرد كه واكنش طبقهٴ سرمایه دار ایران به قدرت گیری جناح تازه سبب می شود. از نظر سیاسی، در برابر تحولی كه رئیس جمهور شدن احمدی نژاد شاخص آن است، نخستین واكنش جنبش كارگری طبعا (و به درست) محتاطانه خواهد بود. طبقه كارگر ایران، كه تازه از زیر سركوب دههٴ شصت كمر راست كرده و در یك سال گذشته با گام های كوچكی پیشروی را برای دستیابی به تشكل های طبقاتی خود آغاز كرده است، آن میزان قدرت خود را بسیج نكرده كه در این مرحله بتواند بعنوان یك نیروی مستقل سیاسی در كنار سایر بازیگران عرصهٴ سیاست ایران ابراز وجود كند. این واقعیت سبب می شود كه با روی كار آمدن احمدی نژاد بطور طبیعی، دستكم در كوتاه مدت، عمدهٴ انرژی پیشروان جنبش كارگری مصروف افزایش انسجام درونی طبقه و یافتن راههایی در شرایط جدید برای پیشبرد پروژهٴ ایجاد تشكل های توده ای كارگری گردد. با روی كار آمدن احمدی نژاد، اكنون همان قداره بندانی كه در دورهٴ انقلاب و در اوایل دههٴ شصت به جان جنبش كارگری افتادند در كوتاه مدت امكان می یابند تا در جلوی صحنه ظاهر شوند، تا به هر بهانه ای، تحت عنوان تصفیه حساب با كمونیستهای خدانشناس و ریشه كن كردن احزاب سیاسی برانداز، به جنبش كارگری هجوم برند. این وضعیت، اما، پایدار نیست و در میان مدت عمدهٴ انرژی جناح اوباش به ناگزیر معطوف به كشمكش های درونی رژیم می شود. بالا گرفتن جدال جناح ها بناگزیر شرایط مناسب تری برای پیشبرد پروژهٴ ایجاد تشكل های كارگری را شكل میدهد. برخلاف بورژوازی ایران كه در جدال آتی جناح های تازه شكل گرفته می رود تا سخنگویان خود را دستكم برای یك دوره بیابد و از جناحهایی از رژیم در برابر جناح اوباش حمایت كند، طبقه كارگر ایران هیچ موجبی برای حمایت از جناح هایی از رژیم كه قطعا به مقابلهٴ جدی (و حتی خونین) با جناح اوباش بر می خیزند ندارد. طبقه كارگر ایران می باید تحولاتی را كه در مناسبات درونی رژیم، در مناسبات جریانات اپوزیسیون و شبه اپوزیسیون با جناح های تازهٴ رژیم، و در مناسبات طبقهٴ سرمایه دار با جریانات سیاسی و جناح های رژیم، در شرف وقوع است به دقت دنبال كند و شناخت درست و تحلیل روشنی از این تحولات داشته باشد. تنها چنین شناختی می تواند ضامن این باشد كه در تحولاتی كه در پیش است طبقه كارگر در برابر تبلیغات لیبرالی و شبه لیبرالی مصون بماند و بمنزلهٴ گوشت دم توپ جدال جناح ها مورد سوء استفاده قرار نگیرد. جنبش كارگری ایران می باید از دل این تحولات و از دل جدال جناحهای حكومت كه در پیش است، پیشروی مستقل خود را سازمان دهد؛ امری كه بیش از هرچیز در گرو ایجاد تشكل های توده ای كارگران است. برای طبقه كارگر ایران، پیگیری تلاش برای ایجاد تشكل های تودهٴ طبقه همچنان در صدر دستور كار قرار دارد. تمام زحمتكشانی كه چشم انداز قدرتگیری این یا آن یك از جناح های كهنه و تازهٴ رژیم هیچ افق روشنی برای شان نمی گشاید، همهٴ زنانی كه تحقیر و بی حقوقی شان در دست بالا یافتن هر جناحی از رژیم اسلامی دوام می یابد، همهٴ روشنفكرانی كه آزادی بیقید و شرط اندیشه و بیان را شرط اولیهٴ حرمت انسانی می شمارند، تمام زنان و مردان آزاده ای كه می دانند دستیابی به آزادی های فردی و سیاسی بدون سرنگونی جمهوری اسلامی بدست نمی آید، می باید از تلاش طبقه كارگر ایران برای تشكل یابی دفاع كنند. برخلاف طبقه سرمایه دار ایران كه تأمین منافع خود را در قدرتگیری این یا آن جناح از جمهوری اسلامی می بیند، این تنها طبقه كارگر است كه برای تأمین منافع خود هیچ راهی جز انقلاب علیه وضعیت موجود و رژیم اسلامی ندارد. و تنها قدرت متشكل طبقه كارگر است كه می تواند چشم انداز سرنگونی جمهوری اسلامی را به واقعیت بدل كند.
۱ نگاه كنید به اطلاعیهٴ كمیته اجرایی اتحاد سوسیالیستی كارگری در مورد انتخابات ریاست جمهوری: "انتخاباتی كه نیاز به تحریم ندارد"، به پیش! شماره ۳، ۲۲ ژوئن ۲۰۰۵. ۲ برای تفصیل این نكات نگاه كنید به، ایرج آذرین، چشم انداز و تكالیف، انتشارات رودبار، ژانویه ۲۰۰۱، فصل چهارم، بویژه ص ۱۶۴۱۶۰ و ۱۷۱۱۶۸. |