بمب های بلر

جان پیلجر

برگردان: حميد قربانى


به نقل از به پيش! شماره ٥، ٨ مرداد ١٣٨٤


صبح روز پنج شنبه هفتم ماه ژوئیه دوهزار و پنج برای هزاران کارگر و مردم عادی لندن که رهسپار کار یا برای تهیه مایحتاج زندگی بیرون بودند، لحظۀ نحس و فاجعه باری بود. هیج کس نمی توانست تصور کند که تونل های زیرزمینی لندن، بوسیله چند نفر از آنهایی که سالها در کنار آنها زیسته بودند و با آنها سوار همان قطارها و اتوبوس شده بودند، به جهنمی تبدیل گردد و آتش آن همۀ هستی و نیستی شان را ببلعد، ولی این فاجعه انسانی رخداد و صدها انسان زخمی و دهها تن رابه کام مرگ فرستاد و خرابی و ویرانی به بار آورد. این جنایت علیه بشریت را که بدست تروریستهای کور اسلامی انجام گرفت باید بعنوان یک عمل شنیع ضد انسانی شناخت و به قاطعانه تر ین شیوه محکوم کرد و ما هم آن را محکوم می کنیم.

اما حتما شما نیز بعد از یک لحظه بهت و حیرت و ناباوری به آنچه که بر صفحات تلویزیونها نقش بسته بود از خود سئوال کردید، چرا این فاجعه به وقوع پیوست؟ چرا انسانها دست به چنین اقدامات جنایتباری می زنند؟ به راستی با بشریت امروزی چه رفته است که چنین بی مهابا خود و دیگران را منفجر و تکه تکه می کند؟ آیا می شود فقط مانند حاکمان دنیای امروز و جیره خواران آنها به این بسنده کرد و این انسانها را یک مشت مرتجع و بی شعور خطاب کرده و برای نابودی شان خط و نشان کشید و به بودجه های امنیتی- نظامی افزود؟ و برای کشته شدگان اشک تمساح ریخت؟ مراسم گذاشت و به یاد شان دو، یا سه دقیقه سکوت کرد و خود را غمخوار بازماندگانشان نشان داد؟ و با وضع قوانین باز هم سخت تر امنیتی باصطلاح ضد تروریستی تمامی منافذ نفس کشیدن را در جامعه بست؟ یا این که نباید فریب چرب زبانهایی حاکمین را خورد و سئوال را کمی واقعی تر و بنیادی تر طرح کرد، و پرسید که این عملیات فاجعه بار تروریستی نتیجۀ کدام سیاست ها هستند؟ آیا به خبر چند روز قبل از این فاجعه فکر نکردید که هواپیماهای جنگی آمریکا یک ده را در افغانستان بمباران کردند و بیش از 40 نفر زن و بچه و پیر و جوان را زیر آوار خانه های گلیشان مدفون نمودند؟ آیا تونلهای تنگ و تاریک منفجر شدۀ لندن ما را به یاد کوچه های تنگ و باریک فالوجه و صورتهای له شدۀ کودکان عراقی و خون شتک بسته شان بردیوار کوچه ها وسنگفرش خیابانها و نگاه های غمگینانه و پراز خشم مادران و بمب های ناپالم آمریکا نمی اندازد؟

هر چند که به نظرما مذهب و ناسیونالیسم ( افغنستان طالبان، ایران جمهوری اسلامی، یو گسلاوی سابق، قتل عام سربنیتسکا، آدم کشیهای کنونی عراق، اندیجان اُزبکستان و...) و بویژه اسلام نشان داده اند که ظرفیت هر جنایتی را دارند ولی آن زمینه اجتماعی- اقتصادی و سیاسی که از کسانی که در لندن متولد شده و با فرهنگ سکولار زیسته و پرورش یافته اند و مدارک تحصیلی دانشگاه های آمریکایی و انگیسی دارند چنین موجودات بی رحمی می سازد، چیست؟

و سر انجام آیا می شود این فجایعی که روزانه در هر گوشه از جهان به اشکال متفاوت اتفاق می افتند از یکدیگر جدا کرد و هر کدام را جداگانه بررسی نمود و آن عامل اصلی که تمام اینها را سبب می شود از یاد برد؟ آیآ بین این فجایع و زندانهای ابوغریب و گواتانا ما که زندانیان زنده را مجبور می کنند که از سوار شدن بر یکدیگر مجسمه بسازند، ارتباطی بر قرار نیست؟ و آیا این بربریت سرمایه نیست که به اشکال متفاوت برای ایجاد رعب ووحشت و کم اثر کردن مبارزه واقعی کارگران و انسانهای استثمارشده با هدف سود، باز هم سود انجام می پذیرد؟

و آیا می شود به عامل دیگری جز حرکت سازمان یافتۀ خود مردم به رهبری طبقه کارگر متشکل و آگاه به منفع آنی و آتی خود که تولید کنندۀ اصلیِ نعم مادی در این سیستم است که خود بیشتر از هر کسی و بویژه در این دهه های اخیر با سیطره یافتن سیاست نئولیبرال بر جهان تحت گلوبالیزاسیون اقتصادی هر روز بیش از روز قبل بی بهره تر می شود، برای مقاومت و تبدیل این دنیای گیر افتاده بین دو سنگ آسیا که هدفش آرد نمودن پیکرانسانیت است، یعنی ارتجاع لگام گسیخته و تروریسم بی مهابای دولتهای کاپیتالیستی و ارتجاع مذهبی- ناسیونالیستی که با بمب بستن برکمر مردان و زنان جوان و به هوا فرستادن دو طرف، امید بست ؟ به نظر می رسد که راه سومی در مقابل این اوضاع وجود ندارد. به طور واقعی و حقیقی این گفتۀ سوسیالیستهای اوائل قرن گذشته در اوائل قرن کنونی به واقعیت هر بیشتر نزدیکتر می شود. یا کارگران می توانند سوسیالیسم یعنی جامعه انسانهای برابر و آزاد را برقرار کنند ویا بربریت سرمایه داری جهان را به نابودی تهدید می کند یعنی یا سوسیالیسم یا بربریت.

جان پیلجر در نوشته زیر به یکسری از این سئوالات جواب داده است، شما را به خواندن آن دعوت می کنیم.

حمید قربانی

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

کسی نمی تواند وحشتناک و غیر انسانی بودن عمل و خوی کسانی را که در روز پنج شنبه هفتم ژوئیه 2005 در لندن بمب گذاری نموده، باعث کشته و زخمی شدن صدها انسان شدند و ویرانی آفریدند مورد سئوال قرار دهد. کسی نیر نباید در این شک کند که این عمل خشن و تند از روزی که تونی بلر و جورج بوش دوم حملات و اشغال خونین خود را در عراق شروع کردند، در جریان بوده است. این ها بمب های تونی بلر هستند، و به او نباید اجازه داده شود که باز هم برای قربانیان چاپلوسی کند و با گفتارهای چرپ زبانه در مورد اعمال خشونت آمیز دیگران از زیر بار مسئولیتش شانه خالی کند. بله، آن تنها قابل اعتمادترین اخطاری که قبل از حمله به عراق، از طرف سازمانهای اطلاعاتی- امنیتی بریتانیا داده شد. آنها پیش بینی کرده بودند که حمله به عراق به طور خیلی شدیدی به تقویت تروریسم " که بریتانیا و بریتانیائیها را هدف قرار می دهد" خواهد افزود.

اگر بلر- بجای اینکه ملت را در مورد این که عراق خطربالفعلی است بفریبد- به این اخطار گوش داده بود، شاید ساکنین لندن که روزپنج شنبه کشته شدند با دهها هزار عراقی بی گناه که جان باخته اند، امروزه در قید حیات بودند.

در سه هفته قبل یک گزارش مخفی سیا علنی شد که می گوید: اشغال آنگلو آمریکایی عراق،این کشور را به مرکز رشد و نمو تروریسم تبدیل کرده است. هیچ ارگان امنیتی- اطلاعاتی، عراق را قبل از حمله و اشغال به چنین انبارِ باروتی که الان هست، تشبیه نکرده بود. برعکس: در سال ٢٠٠٣ سیا گزارش داده بود که عراق " هیچگونه خطر تروریستی را به کشورهای همسایه صادر نمی کند" و صدام حسین "دشمنی لجوجانه ای با القاعده دارد".

اشغال بلر و بوش تمام این سناریو را تغییر داد. هنگامی که (بوش) و بلر، یک کشور به سختی در مضیقه قرار گرفته و بی دفاع در قلب جهان اسلام و عرب را مورد حمله و اشغال قرار دادند، این ماجراجویی نظامی خود بمثابه عاملی تکمیل کننده و پرکنندۀ لیوان بود، و نیزبی مسئولیئتی حماسی بلر، آن رعب وحشتِ موجود درعراق امروز را به بریتانیای بزرگ منتقل کرد. بیشتر از یک سال است که او مردم بریتانیا را به نگاه کردن و رفتن به جلو و به پشت سر نهادن مسئلۀ عراق فرا می خواند؛ و در این هفته به نظرمی رسید که حرکت چرخشی او یک چیز همگانی را نتیجه داده باشد. هنگامی که لندن در رابطه با برگذاری المپیک 2012 برنده شد، این تخیل زودگذر به وجود آمد که همه چیز خوب است و اوضاع بر وفق مراد؛ با وجودیکه در یک کشور دور افتاده و پرت اتفاقات ناهنجار و نا راحت کننده هر روزه رُخ می دادند.

بیشتر از همه چیز نشست سران کشورهای گروه ٨ در اسکاتلند و " تبلیغات به تاریخ سپردن فقر" و سیرک هنرمندان مشهور چون پوششی برای پنهان کردن افتضاح آمیزترین واقعه سیاسی عصر مدرن انجام وطیفه می کرد: یک اشغال غیر قانونی ، ظالمانه که بر دورغ بنیاد نهاده شده است.

در دو هفته اخیر فرق روشن (کنتراست) بین ملاقات سران ثروتمندترین کشورهای جهان، مشهور به گروه 8، تظاهرات و کنسرت های پاپ، ویک اتفاق "جهانی" دیگر درسهای خیلی پر ارزشی در بر داشت. دادگاه بین المللی در بارۀ عراق که در استانبول تشکیل یافته بود، تقریبا از طرف رسانه ها نادیده گرفته شد و تقریبا در این رابطه هیچ گزارش و خبری برای مردم جهان مخابره و منتشر نگردید، اما آن چون روحی ساکت و برجا مانده قیل و قالی را که تلاشگر خانگی، باب گیلدوف، ایجاد کرده بود ؛ دنبال نمود.

تریبونال بین المللی شامل یک تحقیق عمومیِ جدیِ جهانی از حمله و اشغال عراق است، یک تحقیق از نوعی که دولتها جرئت انجامش را ندارند. آرونداتی روی نویسنده می گوید: "شاهدان محقق و تشریح کنندگان شهادت دهندۀ عینی، نشان می دهند که آنچه که ما، که از نزدیک حوادث عراق را دنبال می کردیم، تواسته بودیم ببینیم فقط قسمت خیلی جزئی از هراس و وحشتی بود که درعراق اتفاق افتاده است."

شوک آور ترین شهادت عینی از جانب طاهرجمال ارائه گردید، که به نظر من بهترین گزارش ازواقعیات رِخ داده درعراق بود. گزارش او به طرز مستقیمی در تضاد با نوشته های کسانی که با آدامسی در دهان و جلیقه های ضدگلوله، و نسبت به کار خود بی اعتماد، "در پتو خوابیده" هستند، قرار دارد. او تشریح می کند که چگونه بیمارستان شهرمحاصره شدۀ فالوجه بوسیله نیروهای آمریکائی تحت مجازات همگانی قرار گرفت. مجازات عبارت از این بود که سربازان نیروی دریایی آمریکا به کارکنان ( پزشکان، پرستاران و...) بیمارستان حمله کردند و از ورود زخمیان به بیمارستان جلوگیری نمودند، که تک تیراندازان ماهرآمریکائی به سوی پنجره ها و درهای بیمارستان تیراندازی کرده، و دیگر این که از حمل دارو و کیسه های خون به بیمارستان جلوگیری نمودند. بچه ها و پیران را در مقابل چشمان والدین، فامیل و فرزندانشان به قتل رساندند. ما تا کنون امکان این که ازاین وافعیات به برکت "مدیای آزاد" آگاهی کافی بدست بیآوریم نداشتیم. برای یک لحظه جلوی چشمانتان مجسم کنید که بیمارستانهای لندن که پذیرای قربانیان عملیات تروریستی روز پنج شنبه بودند، در چنین وضعیتی قرار گیرند. این باور نکردنی است، مگر نه؟ ولی رِخ می دهد، به نام ما.

آن دو مردیکه مسئول این عمل هستند، تونی بلر و جورج بوش دوم، با چهره بشاش و لبخند زنان وارد محل ملاقات سران در قصر گلن ایگلز شدند. هیچ کسی از کابینۀ دولت انگلیس بلند نشد بگوید که "بخشودگی غیرواقعی وام های" بلر در بهترین حالت کمتر از مبلغی است که دولت برای یک هفتۀ عملیات خشونت آمیزدر عراق به مصرف می رساند، آنجا خشونت آمریکائی ها و بریتانیائی ها عامل دو برابر شدن فقرو همچنین دو برابر شدن مرگ و میر کودکان براثر کمبود تغذیه بعد از سرنگونی صدام حسین هستند( بر طبق گزارش یونیسف.)

برنامۀ اعلام نشده ملاقات سران کشورهای گروه ٨، بحث در رابطه با ساکت کردن و پاسیو نمودن دیگراندیشان و باز داشتن آنها از گفتن حقیقت بود. آن عکس های سانتیمانتالی که در تلویزیونهایی با پردۀ های خیلی بزرگ ازهاید پارک لندن با ستارگان پاپ پشت سرشان نشان داده شدند، دربارۀ یک نادانی عمدی و خود اجازه داده، شهادت دادند. هیچ عکسی از پزشکان عراق که بوسیله تیراندازان ماهر بوش کشته شدند موجود نبود. آنها، و رنج و محنتی که بر مردم کشورشان تحمیل شده است با روتوش کردن، محو شدند.

برای آن سیاستمداران ستارگان موسیقی پاپ، رهبران مذهبی و انسان های با ادب و نزاکت که به بلر و گوردون براون، هنگامی که اینها "جنگ بزرگ صلیبی" خود را برعلیه فقر رسما بیان

میکردند، گوش دادند، عراق یک فشار یا بارگرانی بود. آنها با استفاده از چرپ زبانیِ گیلدوف، بونو، مادونا، پائول ام کارتنیز و تعداد خیلی زیاد دیگر، سیاستمدارانی که درواشنگتن و لندن نسشته اند، که عراق را اشغال و غارت کرده اند، و از فقر آفریقا نزول می خورند، موفق شدند که یک فریب بی رقیب به کار به بندند: آنها آنتی تزی برای 15 فوریه ٢٠٠٣، هنگامی که دو میلیون انسان از خانه هایشان بیرون آمدند و در خیابانهای لندن خشم و بیزاری خود را نسبت به جنگ برنامه ریزی شده نشان دادند، بدست آوردند.

آن انسان هایی که بوسیله دولت ها و مؤسسات ما، به نام ما، در عراق اعدام، کشته یا ناقص العضو و فلج می شوند ویا در آقریقا آگاهانه بینوا و تهی دست می گردند، قبل از این که بلر و دربارش موفق به بهره برداری از نفرت و بیزاری ایجاد شده ازعملیات تروریستی و تراژدی که اکنون لندن را هدف گرفت - که هرگز نیاز نبود اتفاق بیفتد- شوند، سزاوارند که آن خشم و غضب خود را باز یابند.

ترجمه به سوئدی از تور ونربرگ، آفتون بلادت دهم ژوئيه ٢٠٠٥


www.wsu-iran.org wsu_wm@yahoo.com