انتخابات پارلمان آلمان:

هرج و مرج در بالا، بى افقى در پائين

رضا پايا


به نقل از به پيش! شماره ٧، ٢٠ مهر ١٣٨٤


بالاخره ساعت حساب پس دادن فرا رسيد و دولت ائتلافي آلمان، در يكي از غير عادي ترين انتخابات سراسري با درصد بسيار ناچيزي (كمتر از يك درصد آرا) از رقيب محافظه كار خود ( اتحاد دموكرات مسيحي) عقب افتاد. اما طرف برنده هم بازنده واقعي انتخابات بود. سران هر دو اردو پشت دوربين ها قرار گرفته و پيروزي خود را اعلام كردند. اما از همان دقايق پس از اعلام آرا مشخص بود كه هيچ كدام از دو طرف با متحدين تاكنوني شان قادر به تشكيل دولت جديد نخواهند بود. باين جهت يك هرج و مرج بي سابقه اي در صحنه سياسي آلمان ظاهر شد و از ائتلاف سبز و سرخ ، سبز و سرخ و زرد (ائتلاف چراغ راهنمائي) سياه و زرد و سبز (ائتلاف رنگ پرچم جامائيكا) و غيرو همه احتمالاتي بود كه محققين تئوري آشوب (هرج و مرج) بايد بر روي آن تحقيق مي كردند.براستي هم كه در اين عصر انتخابات ، شرايط استثنائي بوجود آمده بود: انتخابات هيچ برنده اي نداشت ! و كانديداهاي اصلي دو طرف بعنوان بازنده بايد خود را برنده اعلام مي كردند و حتي «شكست را بعنوان شانس» به خورد افكار عمومي مي دادند. اين وضعيت اما تنها منحصر به اردوي سياست نبود، سرمايه داران بزرگ كه در اتحاديه قدرتمند كارفرمايان متشكل هستند و اميدشان را به پيروزي دمكرات مسيحي ها بسته بودند، سخت نااميد شدند و همان ساعات بعد از انتخابات اين احساس خود را بروز دادند. بطوريكه رئيس اتحاديه كارفرمايان صنايع اعلام كرد كه « از نظر صنعت بزرك و اقتصاد آلمان ما به سختي از نتيجه انتخابات مايوس شديم» .

بعبارت ديگر يك درهم ريختگي بزرگي در عرصه سياست بزرگترين و ثروتمندترين كشور اروپا ظاهر شده كه تاثير كوتاه مدت و دراز مدت خود را بر كل سياست اروپايي و حتي سياست جهاني باقي خواهد گذاشت. آشكار شدن اين درهم ريختگي ها و تناقضات نتيجه تناقض پايه اي تري است كه تعادل طبقاتي تاكنون موجود را به لرزه در آورده اما نتوانسته است شرايط تحول پايه اي تري را تحمل كند.

واقعيات اين است كه حزب سوسيال دمكراتSPD در هفت سال گذشته در حكومت عليرغم دادن شعار عدالت اجتماعي ، برنامه نئوليبرالي كه نتيجه اش افزايش فقر طبقات فرو دست بود باجرا در آورد، كه نظيرش در تاريخ آلمان بعد از جنگ ديده نشده است و عليرغم اينكه رقيب آنها يعني دموكرات مسيحي ها ( CSU-CDU ) تلاش كرد با جنجال بر سر تعداد 5 ميليون بيكار براي خود راي بخرد، هيچكدام از دو طرف موفق نشدند اعتماد مردم را جلب كنند و رويهم بيشتر از ٧٠ درصد آراي ريخته شده و يا ۵٤ درصد آراي واجدين حق راي را بخود اختصاص ندادند. و باين ترتيب انتخاب كنندگان نارضايتي خود را از احزاب حاكم به روشن ترين صورتي نشان دادند. اما با وجود اين و عليرغم همه اين نارضايتي ها جمعا حدود ٨٠ درصد پاي صندوق هاي راي رفتند. اين تناقض را چگونه ميتوان توضيح داد؟ درصد بالاي شركت كنندگان در انتخابات و عمق نارضايتي از سياست هاي اجتماعي و اقتصادي احزاب حاكم؟

اگر به تاريخ آلمان، بخصوص آلمان غربي سابق، بعد از جنگ نگاهي كنيم مشاهده مي شود كه نوعي سازش طبقاتي ْ Klassenkompromiss بين سرمايه داران و وابستگان به مزد كه شامل طبقه كارگر ، كارمندان و ساير شاغلين مي باشد ، حاكم بوده است. اتحاديه ها و نيز شوراهاي كارخانه (Betriebsrat) و غيره مرامنامه نانوشته شان همين تفاهم طبقاتي بوده است. و اين آن چيزي بود كه « تفاهم طبقاتي خاص آلماني» يا بعبارت ديگر « شراكت اجتماعي ( Sozialpartnerschaft ) ناميده شده است كه از يك طرف به « سرمايه داري راين ( rheinischerKapitalismus ) و از طرف ديگر به پسا نازيسم ( Postnazismus ) منجر شده است.

شايد بنطر برسد كه تحولات فعلي منجر به لغو اين تفاهم اجتماعي شود، يعني بعبارت ديگر هر دو طرف، سرمايه و وابستگان به كار مزدي به ستيز آشكار روي آورند. اما نتيجه انتخابات و بخصوص وجود يك حزب «چپ » در پارلمان با حدود 9 درصد آراء ء نشان مي دهد كه آلمان از اين مرحله بسيار دور است و « تفاهم اجتماعي » در آينده همچنان موثر خواهد بود. بعبارت ديگر شرايط اجتماعي را تثبيت نموده و هر دو طرف را بنوعي فلج خواهد ساخت. و نتيجه اين تناقض اجتماعي، تحميل شدن ائتلاف بزرگ نا خواسته براي يك دوره و پيش بردن سريع تر سياست هاي نئوليبرالي از يك طرف و افزايش بيكاري، فقر مردم كاركن و تحمل ناپدير شدن وضعيت زندگي بيكاران از طرف ديگر است. براستي چرا جامعه آلمان ، مبارزه آشكار طبقاتي را نمي شناسد و يا نمي خواهد بشناسد؟ هر چند اعتصابات زيادي روي مي دهد، اتحاديه كارگري قدرتمندي دارد و سنت اتحاديه اي و تشكل كارگري آنجا ، يكي از قديمي ترين و جا افتاده ترين سنت هاي كارگري اروپاست. و چرا در ديگر كشورها مانند ايتاليا و فرانسه و حتي انگلستان و يونان ، تقابل طبقاتي شديد تر است و حتي تا شكست يك طرف ادامه مي يابد؟

در آلمان اما تاكنون اوضاع طور ديگري بوده است. در آنجا احزاب بزرگ به نمايندگي از سوي سرمايه بزرگ آلمان به همراه متحدين ائتلافيشان نه تنها « مي گرفتند » بلكه چيزي هم « مي دادند» و بخصوص حزب سوسيال دموكرات سمبل چنين مدلي بوده است. در اين مدل سازش طبقاتي، سرمايه يك « محيط زيست اجتماعي« (sozialesMilieu) تثبيت شده لازم دارد كه كارگران در آن با رغبت كار كنند، كمتر به دنبال اعتصاب باشند و به خدمات و توليدات خود غرور بورزند! صلح اجتماعي اين محيط ، توسط اتحاديه هاي قوي تامين مي شود كه از خارج مزدبگيران را نمايندگي مي كنند و از داخل در ميان كارگران ديسپلين كاري را تضمين مي نمايند. اين تصوير با يك ملي گرايي اشباع مي شود و اينطور تلقين مي گردد كه « همه ما » از « شركت سهامي آلمان » سود مي بريم و در استفاده از آموزش و تحصيل و . . . برابريم و بنابراين بايد آن را حفظ كنيم! و همزمان »مدل» ، قرباني بيشتري از كاركنان و كارگران طلب مي كند يعني آمادگي براي بالابردن راندمان كاري، خدمات بيشتر دادن و غيرو كه بايد شركت ها و جامعه به آن برسند. دمكرات مسيحي ها( CDU ) هم به نوعي ديگر ولي با اتكاء به همكاري سرمايه بزرگ و هسته اصلي كارگران صنعتي تلاش مي كردند سياست مشابهي را پيش ببرند.

اما اكنون و بخصوص بعد از انتخابات اخير ، به نطر مي رسد كه اين استراتزي احزاب بزرگ به آخر خط رسيده و ديگر قابل اجرا نيست. اين بار هيچ مدلي باندازه كافي جذاب نبود كه يكبار ديگر اكثريت را با خود همراه سازد. هر چند هر دو طرف تبليغات بسياري براي كاهش بيكاري ، احياء اقتصاد آلمان و مقابله با رقابت هاي جهاني و غيرو براه انداخته بودند. و اين همان تناقض بزرگي است كه انتخابات اخير بوجود آورد.

و در اين شرايط است كه نقش اين باصطلاح حزب چپ روشن مي شود. حزبي كه از ابتدا قول داد كه قوانين پارلماني را مو بمو رعايت كند ، يك اپوزيسيون پارلماني بسازد و غيره. اين جريان اين رل را بازي خواهد كرد كه با آرا حدود ٩ درصدي خود توهم حفظ اين سازش طبقاتي ، كه اكنون زمانش بسر رسيده است را همچنان زنده نگاهدارد. منتهي اگر بازيگران اصلي اين تفاهم طبقاتي به پايان تراژيك خود رسيده اند، حزب چپ در آلمان جز نقشي كمدي نخواهد داشت؛ و تنها نقشي كه مي تواند بازي كند تداوم نوستالژي گذشته و سياست ديروز سوسيال دمكراسي است.

٦ مهر ١٣٨٤


www.wsu-iran.org wsu_wm@yahoo.com