حمله نظامی یا تحریم سخت اقتصادی؟‏

رضا مقدم


به نقل از به پیش! شماره 56، شنبه 16 مرداد 1389، 7 اوت 2010


مصاحبه دریاسالار مایک مولن، رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا، با شبکه تلویزیونی "ان بی سی" و اعلام آماده بودن طرح حمله نظامی به ایران یکبار دیگر امکان حمله نظامی آمریکا به ایران را به صدر مباحث سیاسی ایران راند. مباحثی که در دوران حمله نظامی آمریکا به افغانستان و عراق در زمان جرج بوش هر از چند گاهی داغ میشد اکنون در زمان رئیس جمهوری ای دوباره اوج گرفته است که یکی از موضوعات مهم کمپین انتخاباتیش در زمینه سیاست خارجی اختلافش با سیاستهای جرج بوش در قبال ایران بود. هر چند هدف طرحهای نظامی آمریکا در هر دو دوره از بمباران مراکز نظامی و اتمی ایران تقریبا فراتر نمی رود و مانند عراق و افغانستان اشغال نیست اما اکنون تهدیدهای نظامی نسبت به دوره جرج بوش در موقعیت متفاوتی صورت می گیرد و لاجرم همان اهداف را دنبال نمی کند. اکنون سیاست و هدف اوباما در قبال رژیم اسلامی همانهایی است که جرج بوش داشت منتها روشها و ابزار پیشبردشان فرق دارد.

سیاست اعلام شده اوباما در ابتدا گفتگو با رژیم اسلامی بود. هیلاری کلینتون در همان اوان کار دولت اوباما فاش کرد که آمریکا قصد دارد با تمام مراکز قدرت در رژیم اسلامی مذاکره کند؛ از جمله با سپاه پاسداران، خامنه ای و همچنین رئیس جمهور. برای اولین بار در مناسبات آمریکا و رژیم اسلامی بود که آمریکا عملا مرجع رسمی دولت و وزارت امور خارجه رژیم اسلامی را فاقد قدرت لازم برای هر معامله ای دانست. هرچند بدون دسترسی به اطلاعات پشت پرده مناسبات دیپلماتیک نمی توان با قاطعیت گفت که برنامه سازش آمریکا و ایران چه شروطی داشته و چه قول و قرارهایی رد و بدل شده بود اما بر اساس واقعیات قابل مشاهده یک سال و نیم گذشته و نکات جسته گریخته ای که کودتاچیان از ضرباتی که جنبش مردم به مناسبات بین المللی رژیم اسلامی زده بیان کرده اند می توان تا حدود زیادی محتوای توافق ضمنی بین دولت اوباما و "مراکز قدرت" را حدس زد. طرفین قبل از آغاز مذاکرات رسمی بسیاری از مسائل و از جمله امتیازات اقتصادی و غنی سازی را در تماس های غیر رسمی حل و فصل کرده بودند. در توافقات غیر رسمی قرار بوده است که آمریکا رژیم اسلامی را بعنوان یکی از قدرت های منطقه برسمیت بشناسد به شرطی که آنها بتوانند به تحقق اهداف آمریکا در عراق و افغانستان کمک کنند. اوباما با ارسال نامه ای به خامنه ای جدی بودن دولتش در رسیدن به یک توافق بزرگ با رژیم اسلامی را نشان داده بود.

آنطور که پس از انتخابات ریاست جمهوری آشکار شد خامنه ای و نظامیان انجام معامله بزرگ با آمریکا را به زمانی پس از کودتا موکول کرده بودند تا دستشان پر باشد؛ هم احمدی نژاد را با رای بالا رئیس جمهور اعلام کنند و هم اصلاح طلبان را قلع و قمع نمایند و در داخل بدون رقیب و مزاحم باشند. در همان روزهای پس از انتخابات فاش شد که دستگیری گسترده اصلاح طلبان قبل از انتخابات برنامه ریزی شده بود و احکام دستگیری آنها تاریخ قبل از انتخابات را داشته است. اما جنبش عظیم مردم ایران علیه دیکتاتوری رژیم اسلامی که به مناسبت تقلب در انتخابات آغاز شد همه را غافلگیر کرد؛ هم کاندیداهای ریاست جمهوری را، هم خامنه ای و نظامیان را و هم دولت آمریکا را. برخلاف اروپا که بسیار سریع و بدون درنگ از مبارزات مردم ایران علیه رژیم اسلامی حمایت کرد، آمریکا ابتدا برخورد بسیار محتاطانه ای با آن داشت زیرا پای توافقاتش در میان بود. تنها هنگامی که برای آمریکا هم آشکار شد که طرف معامله اش، نظامیان و خامنه ای و احمدی نژاد، قدرت فائقه در ایران نیستند، مطابق همان اصل معامله با طرف دارای قدرت، با ژست دفاع از حقوق مردم ایران، توافقاتش را بهم زد.

کنار کشیدن آمریکا از توافقاتش، تمامی نقشه ها و طرح های کودتاچیان را نقش بر آب کرد و آینده شان را تیره و تار ساخت. کودتاچیان و در راس آنها خامنه ای، بر روی گشایشهای عظیم اقتصادی و سیاسی ناشی از معامله با آمریکا که راه ورود شرکتهای اروپایی را هم به ایران باز می کرد حساب ویژه ای باز کرده بودند که می توانست قلع و قمع اصلاح طلبان را تحت و الشعاع خود قرار دهد و حتی بخشی از اصلاح طلبان را که انتقادشان به احمدی نژاد "ناکارآمدی" است را ساکت کند و یا به حمایت از خود وادارد.

ایران بر خلاف بسیاری از کشورها، به دلیل درآمد سرشار نفت برای رشد و توسعه اقتصادی حتی هنگامی که بخش خصوصی قدرتمندی نداشت تقریبا با کمبود منابع مالی روبرو نبود بلکه تکنولوژی و دانش فنی کم داشت. مطابق شاخص های بانک جهانی، از دهه 1970 به اینسو ایران عموما جزو کشورهایی است که با مازاد سرمایه روبرویند. به همین دلیل طبقه صاحب سرمایه و صنایع ایران نیازمند رژیمی هستند همخوان و هم راستا با نظام سرمایه داری بین المللی تا شرکتهای صاحب تکنولوژی و دانش فنی برای سرمایه گذاری با موانع تحریمی (مثلا فروش هر نوع تکنولوژی که کاربرد نظامی هم داشته باشد به ایران ممنوع است) سیاسی و تنبیهی از طرف دولت خود و یا قدرت های بزرگ اقتصادی جهانی روبرو نباشند. صنایع گاز و نفت ایران که پولسازترین بخش اقتصاد ایران است سالهاست با کمبود سرمایه گذاری و به روز کردن تکنولوژی روبروست و دائما قدرت تولید خود را از دست می دهد. دلیل کاهش قدرت تولید نفت رژیم اسلامی به حدود نصف دوره قبل از انقلاب و ناتوانی در تولید بنزین و وارد کردن کمتر از نصف بنزین مصرفی از خارج، کمبود منابع مالی نیست بلکه تحریمهاست. غولچه صنعتی عسلویه که در زمان خاتمی و با کمی تنش زدایی در عرصه بین المللی سر بر آورد اکنون و در زمان احمدی نژاد می رود که به یک متروکه تبدیل شود.

جنبش مردم سیاست سرکوب در داخل و معامله با خارج را بهم زد و رژیم اسلامی را در داخل و خارج منزوی کرد و در بن بست قرار داد. اکنون جنبش مردم اگرچه از بروز علنی آن به شکل تظاهرات کاسته شده اما بهتر از همه خود پاسداران و خامنه ای می دانند که یک آتش زیر خاکستر است و می تواند هر روز شعله ور شود و اینبار تا تعیین تکلیف رژیم اسلامی آرام نگیرد و فروکش نکند. اکنون رژیم اسلامی فقط و فقط با اتکا به زور و سرکوب عریان سر پا است و با گسترش تحریمها و جدی بودن اروپا و آمریکا در اجرای آن حتی متعصب ترین اقتصاد دانان رژیم نیز هیچ چشم انداز و طرح و برنامه ای برای برون رفت از بحران اقتصادی عمیقی که گرفتار آنند، ندارند. رژیم اسلامی اکنون نفت می فروشد و هر آنچه را که لازم بداند را وارد می کند.

چهارمین قطعنامه تحریمهای مصوب شورای امنیت سازمان ملل دست تمامی کشورها را باز گذاشته تا آنرا به حد مطلوب خود علیه رژیم اسلامی تفسیر و اجرا کنند. به همین دلیل اکنون تحریمهای جداگانه آمریکا، اروپا و غیره بسیار موثر تر از اجرای مفاد خود قطعنامه شورای امنیت است. در چنین متنی اعلام وجود طرح حمله نظامی آمریکا به ایران هدفش تهدید نظامی رژیم اسلامی نیست. اولا نقشه جنگی با رژیم اسلامی همیشه در پنتاگون وجود داشته و خواهد داشت. همانطور که هنوز نقشه جنگی با روسیه را دارند. حتی وقتی با چین نزدیک شدند نقشه جنگی علیه آنرا نگه داشتند. اصولا یکی از وظایف پنتاگون تولید دائمی نقشه جنگی علیه همه کشورهایی که ممکن است روزی آمریکا ناچار شود با آنها بجنگد. بنابراین حرف دریاسالار مولن با آنکه بیانگر تحول تازه ای نیست اما اهداف معینی را دنبال می کند. اولا، به جناح راست و طرفداران اسرائیل در آمریکا که معتقدند اوباما از موضع ضعف با رژیم اسلامی برخورد می کند، اطلاع دهند که در موثر بودن و اجرای تحریمها در رسیدن به اهدافشان جدی هستند و اگر لازم شود حتی از جنگ روی گردان نیستند.

دوما، خطابش به کشورهای مخالف گسترش جداگانه تحریمها نظیر چین است که رژیم اسلامی اگر با فشار تحریمها تسلیم نشود گزینه نظامی گام بعدی است تا اینها برای به تسلیم واداشتن رژیم اسلامی تحریم ها را جدی بگیرند و قاطعانه اجرا کنند. همچنین پیامش به مخالفان جنگ و در راس آنها مردم ایران است که کوششهای خود را برای تسلیم و یا تغییر رژیم اسلامی افزایش دهند چرا که در غیر این صورت با یک جنگ دیگر روبرو خواهند شد. بعبارت دیگر اعلام نقشه حمله نظامی به ایران هدفش این پیام روشن به جهان است که آلترناتیو احتراز از جنگ جدی گرفتن و اجرای تحریمها برای تسلیم رژیم اسلامی است.

بعلاوه، یک فرق عمده این است که تهدید نظامی در زمان جرج بوش بسیار آشکارا با گردن کلفتی همراه بود، اما اکنون بعنوان یک مطالبه منطقی اوباما طرح می شود. دوم اینکه آمریکا اکنون با همکاری با اروپا، و حتی روسیه و چین، سیاست خارجی اش در مورد ایران را پیش می برد، در حالیکه در زمان جرج بوش، آمریکا عامدانه نشان می داد که علیرغم میل اروپا و روسیه و چین می تواند و می خواهد سیاستش را پیش ببرد. اولین نتیجه چنین تفاوتی این است که عملیات نظامی آمریکا علیه رژیم اسلامی احتمالش بسیار بسیار کمتر است، چون باید نه فقط با رضایت اروپا باشد - که در زمان جرج بوش رضایت ندادند - بلکه از جانب روسیه نیز باید دستکم با واکنش منفی روبرو نشود.

به همه این دلایل آمریکا در اجرای تحریمهای کار ساز و فلج کننده علیه رژیم اسلامی بسیار جدی و سختگیر است و کوشش می کند تا کشورهای هر چه بیشتری را به تحریم و تحت فشار گذاشتن رژیم اسلامی ترغیب کند. این تحریمها که تاثیراتش بر اقتصاد فلج ایران رو به افزایش است، رژیم اسلامی را که بر همه جهانیان آشکار شده است که پایگاهی در میان مردم ایران ندارد، شدیدا زیر فشار می گذارد.*

به نقل از به پیش! شماره 56، شنبه 16 مرداد 1389، 7 اوت 2010


www.wsu-iran.org wsu_wm@yahoo.com