موج دوم جنبش توده ایران و
تفاوت ها آن با دیگر تحولات منطقه

عابد رضایی

به نقل از به پیش! ٦١، جمعه ١٣ اسفند ١٣٨٩، ٤ مارس ٢٠١١


فوریه 2011

موج دوم مبارزات مردم ایران در پی سرکوب گسترده سال گذشته آن در حالی آغاز می گردد که روند تغییر در منطقه خاورمیانه و شمال افریقا شتاب یافته. تاثیر جنبش های جاری در این مناطق بر موج اخیر از مبارزات مردم در ایران امری بدیهی ست و این را می توان در طرح شعار ها در تظاهرات خیابانی نیز مشاهده کرد.

روند رو به گسترش جنبش توده ای در ایران از کشور های هم جوار آن به دلیل ساختار دولتی متفاوت است. اساساً عاملی که جمهوری اسلامی را نسبت به دیگر حکومت ها در موقعیت مناسب تری قرار می دهد این است که نه خاصیت دیکتاتوری فردی دارد و نه ماشین دولتی اش را بدنه ای فرسوده تشکیل داده است؛ بر عکس دو تصویری که یکی چون آنرا دستگاه سرکوب فرتونی می دادند می خواهد با اقلیتی سرنگونش کند، و دیگری چون خود در حاکمیت شریک بوده است برای نگاهداریش می خواهد آنرا با اکثریت اصلاح طلبی نرم نماید.

حکومت ایران دارای لایه های عریان و پنهان در عرصه های گوناگون در جامعه است. به تعبیری حاکمیت و قدرت آن در یک نقطه متمرکز نیست بلکه بیشترین قدرت را در مرکز خود (نه با تکیه بر فرد) برای فرماندهی ذخیره کرده و باقی را در بازو های خود مننتشر نموده است. بدین سان حضور این حکومت خود بخود در جا بجای جامعه احساس می شود، حال آنکه نقطه ضعف جنبش مردمی این است که فقط در یک موقعیت و آن هم در صحنه خیابان حضور به هم می رساند، و این توانایی سرکوب رژیم را در موقعیت برتری نسبت به معترضین آن قرار می دهد.

از سویی دیگر نقطه تفاوت رژیم جمهوری اسلامی ایران با برخی از رژیم های کشورهای هم جوار در این است که خود تاریخاً در پروسه یک انقلاب شکل گرفته و در پی آن دارای یک تجربه زنده از خیزش توده ای، از به حاشیه راندن آن و از سرکوب آن می باشد. و بدین روی آگاهانه و همیشه برای مقابله با خیزش توده ای دیگری آماده بوده است. و این تجربه ای است که دیگر حکومت های منطقه که در تحولات اخیر در معرض سرنگونی قرار گرفته اند فاقد آن بوده اند.

یکی دیگر از خصوصیات رژیم در کنترل جامعه بویژه در موقعیت های اضطراری داخلی نیز از وجود سپاه پاسداران جمهوری اسلامی نشات می گیرد که یک ارتش ایدئولوژیک، که هدفش حفظ نظام در برابر خطر های داخلی است. در صورتی که در بسیاری از انقلابات و تحولات سیاسی توده ای رادیکال که جهان تاکنون به چشم دیده است، غالبا در آخرین مراحل بحران و زمانی که نهادهای نظامی سرکوبگر (به طور اعم ارتش) سرکوب مسلحانه مردم را در دستور کار خود قرار می دهند، به دلیل سرپیچی سربازان غیر حرفه ای و همراه شدن آنها با مردم از قدرت این نهادها در مقابل جنبش مردمی کاسته می شود، و این امر نهاد های نظامی را در توازن قوا با جنبش مردمی در شرایط دشوار و در مکان بازنده قرار می دهد.

بر همین اساس رژیم جمهوری اسلامی ایران به دلیل تجربه خاص خود در امر سرکوب انقلاب، نیروی حرفه ای مختص به این امر را آگاهانه از پیش تامین نموده و بدین لحاظ نیز خود را ایمن ساخته است (بسیج به شکل ضمنی برای این کار آمادگی دارد) به گونه ای که بیشترین نیروی بسیاری از پادگان ها و مقرهای سپاه را نه سربازان بلکه کادرهای مزدور رتبه پایین حکومت تشکیل می دهند.

اما جنبش کنونی ایران نیز دارای نقاط قوتی بوده که در صورت تداوم می تواند خود را در دایره یک حرکت رادیکال تر نسبت به دیگر تحولات منطقه قرار دهد و این همان عاملی ست که حکومت، همانگونه که پیش از این مورد اشاره قرار گرفت، خود به شدت از آن بهره برده است: همان تجربه یک انقلاب، به انحراف کشیده شدن و سرکوب گشتن آن. سرکوب دستاوردها انقلاب 57 به گونه ای دستاورد سیاست های غرب در مقابل یک آلترناتیو چپ و کمونیستی بوده است. آگاهی بسیاری از مردم جهان از تجربه به انحراف رفتن این انقلاب توسط یک حکومت ارتجاعی عاملی ست که می تواند مانع بالا گرفتن آلترناتیوهای ارتجاعی دیگر در مقابل انقلابات گردد. و این یکی از دلایلی ست که رسانه های غربی و نیروهای مزدورشان مدام بر طبل جمهوری اسلامی اصلاح شده و انقلاب مخملی می کوبند.

اما از دیگر نقاط قوت حرکات مبارزاتی در ایران نهادینه نگردیدن سیاست و گرایش های راست و رفرمیستی درون جنبش کارگری است، جنبشی که سنتاً گرایش چپ در آن همیشه دست بالا را داشته و توانسته در آن نقش اصلی را ایفا نماید.

مشخصاٌ با شکست پروژه های اصلاح طلبان در روز 22 بهمن 88 اهمیت حضور نیروی طبقه کارگر به عنوان نتیجه بخش ترین نوع مبارزه بر علیه حکومت سرمایه اسلامی با سلاح اعتصاب عمومی آشکار تر شده است. و نیروهای اصلاح طلب و لیبرال خصوصاَ آنها که بر مسند رهبری آن قرار داشته اند از جمله شخص موسوی که خود از سرکوبگران انقلاب 57 بود و نتیجتاً بنا بر آگاهی داشتن از وضعیت جنبش کارگری - که خود را نه در هم پیمانی های سیاسی بلکه در خواست های اقتصادی سیاسی می جوید- همیشه به شکل آگاهانه در به حاشیه راندن آن تلاش نموده اند.

جنبش توده ای کنونی بنا بر ضرورت سیاسی اش اگر همچنان در مسیر رادیکالیسم پیش برود قطعاً رنگ و خاصیت لیبرالی را از خود زوده و تنها در این نقطه است که این جنبش سیاسی توده ای با جنبش اقتصادی کارگری پیوند خورده و می تواند رژیم حاکم را سرنگون نماید.

به نقل از به پیش! 61، جمعه 13 اسفند 1389، 4 مارس 2011


www.wsu-iran.org wsu_wm@yahoo.com