نامه سرگشاده به مهديه و يعقوب سليمى
على خدرى
١٩ فوريه ٢٠٠٦
مقدمه: مصاحبه ٩ بهمن شما با راديو نواى آشنا عميقاً من را تحت تاثير قرار داد. چند روزى با خودم كلنجار ميرفتم كه چيزى در اين مورد بنويسم اما كار و تلاش براى كسب مخارج روزانه اجازه نميداد. روز ٢٦ بهمن ٨٤ (١٥ فوريه ٢٠٠٦) بنا به دعوت كنفدراسيون بينالمللى اتحاديههاى كارگرى آزاد در يك تجمع اعتراضى شركت كردم كه در مقابل سفارت جمهورى اسلامى در لندن برگزار شد. از آنجا كه اين اكسيونِ جهانى به پشتيبانى از كارگران ايران و عمدتاً كارگران شركت واحد ترتيب داده شده بود من در تمام لحظات به فكر شما بودم و خودم را ملامت ميكردم كه چرا نامهام خطاب به شما را ننوشتهام. بالاخره امروز يكشنبه پشت كامپيوتر نشستم و اين نامه سرگشاده را براى شما مىنويسم. مصاحبه شما البته توجه زيادى را به خود جلب كرده. بخش زيادى از اين توجهات بخاطر و در جهت افشاگرى توحشى است كه از جانب ماموران عليه شما، دوستان و همكارانتان در سنين مختلف اعمال شده است. اما توجه من از جنس ديگرى است. ابتدا اجازه ميخواهم خطاب به مهديه عزيزم صحبت كنم. * * * * * * * * * * مهديه جان منهم مثل پدرت يك كارگر و يك فعال و خدمتگزار طبقه كارگرم. داراى يك دختر و يك پسرم. دخترم سه سال از تو بزرگتر است. پس بنام يك كارگر و يك پدر با شما صحبت ميكنم. خيلى متاسفم كه تو در سن 12 سالگى و خواهر كوچيكت در سن ٢ سالگى هم زندان را تجربه كرديد و هم شكنجهرا. متاسفم كه شما در اين سن كودكى بايد شاهد شكنجه و زندانى شدن مادر و پدر عزيزت، دوستان آنها و بچههايشان باشى. وقتى تو از دق الباب ماموران و يورش آنها به خانه تان صحبت ميكردى من ياد بچههاى زيادى افتادم كه همچون بچههاى خودم بخاطر مبارز بودن پدر و مادرشان مورد چنين تهاجماتى قرار گرفتهاند. من ميتوانم داستانهاى زيادى را در اينمورد برايت بگويم، اما قصد من از اين خطابيه اين نيست. نميخواهم ذكر مصيبت كنم. برعكس من ميخواهم برازندگى، روحيه عالى و شجاعت ترا شتايش كنم. روز ٩ بهمن، تو يك كودك دوازده ساله از طبقه كارگر، طى يك مصاحبه با روحيهئى عالى نكاتى را بر زبان آوردى كه انسانهاى زيادى را به شدت تكان داد. آقاى مهدى كوهستانى، يكى از فعالینی که سهم مهمی در جلب پشتيبانى جهانى از كارگران ايران در خارج داشته است، در يك گفتگوى راديوئى كفت كه مصاحبه شما فعالان كارگرى و رهبران جهانى اتحاديهها در دنيا را لرزانده است. ميشود گفت همين حرفهاى شما روى تصميم رهبران تشكلهاى جهانى كارگرى به اعلام روز ١٥ فوريه بعنوان روز جهانى اكسيون در پشتيبانى كارگران ايران و از جمله كارگران شركت واحد تاثير داشته است. اين افتخار بزرگى براى تو است. در مصاحبه تو نكاتى هست كه كمتر مورد توجه قرار گرفت و من دوست دارم روى آنها مكث كنم و به ديگران بگويم روى حرفهاى شما فكر كنند. تو در روز نهم بهمن در حالى صحبت ميكردى كه خواهر ٢ سالهات با لب باد كرده در كنارت بود. ماموران او را بدرون مينىبوس چنان پرت كرده بودند كه لبش به ميله آهنى گرفته و زخمى شده بود. تو در حالى صحبت ميكردى كه هنوز مادرت و دوستانش در زندان بودند و پدرت در خطر دستگيرى. يورش وحشيانه مامورين مسلح و آزار و زندان نه تنها ترا نترسانده بود، بلكه خشمگينت كرده بود. معترضت كرده بود. تو با جملاتى گويا و صدائى رسا چنان صحبت ميكردى كه انگار، مامور مسلح و وحشى، شكنجه و زندان براى تو هيچند و صرفاً باعث ننگ حكومتند. آن خشم و اعتراض و اين روحيه و شهامت الهامبخش است. كلمات زلال تو آنگاه كه ضمن صحبت از خانواده خودت از دوستان پدرت، همسايهها و مهمانهايشان نيز دفاع ميكردى در عمق جان من نشست. اين نشانه همبستگى است. تو وقتى مدال طلايت را به پدرت و دوستانش هديه كردى دوباره همين روحيه عالى را از خود نشان دادى. اما در دل همه اينها جواب تو به يك سئوال براى من از اهميت بيشترى برخوردار است و اينجا آنرا برجسته ميكنم. تو در جواب آقاى صبحى كه پرسيد : _ چرا پدرت را احضار كردهن، مگه او چيكار كرده؟ با سرفرزاى و شجاعت تمام گفتى: _ پدرم كارى نكرده. او فقط حق خودش رو خواسته. حقهائى كه اونا از بين بردهن. حقوحشون كه مثلاً ٢٠٠ تومان بوده ١٠٠ تومانش رو ورداشتهن براى خودشون. تو با اين حرفت نه تنها از پدرت و همكاراش در شركت واحد دفاع كردى، بلكه انگشت روى يكى از اصلىترين ستمها عليه طبقه كارگر گذاشتى. ما كارگران با استفاده از مواهب طبيعى همه نعمات، امكانات و راحتىهارا در جامعه فراهم مىكنيم. اما مشتى سرمايهدار انگل و دولتهايشان فقط آنقدر بما ميدهند كه زنده بمانيم و بچههائى برايشان توليد و پرورده كنيم كه بعد از خودمان دوباره برايشان ثروت و راحتى توليد كنند. تو وقتى گفتى «حقوقشون كه مثلاً ٢٠٠ تومان صد تومانش را بر داشتهن براى خودشون» روى اين واقعيت انگشت گذاشتى. تو با اين هوش سرشار و روحيه همبستگى و آزادگيت باعث افتخار منى. اما در دل اين افتخار شادى آفرين غمى عميق درونم را ميسوزاند. چرا بايد تو در اين سن ١٢ سالگى به زندان، شكنجه، دستمزد و استثمار فكر كنى؟ تو الان بايد در يك محيط آرام و صاحب امكانات به درسهايت برسى، بازيت را بكنى، به ورزشت (رزم انفرادى كه نوعى هنر است) برسى، استعدادهايت را تكامل بدهى، معاشرتت را بكنى و از زندگى لذت ببرى. بهرحال درد زياد است و من نميخواهم ترا ناراحت كنم. اميدوارم با هوش سرشارى كه دارى با اتكا به پشتكار و استعداد در موقعيتى در جامعه قرار بگيرى كه بتوانى بيشترين خدمت را به انسانهائى بكنى كه فقط از رنج بازو و مهارتهاى جسمى و فكرى خود تغذيه ميكنند و از دستمزد ديگران كش نميروند و بنابراين احتياجى به ديكتاتور و شنكجهگر و زندان و زندانبان ندارند. يعقوب عزيز، از اين راه دور حرفهائى را با شما مطرح ميكنم كه اگر از نزديك شما را مىشناختم حتماً يك جور ديگرى آنها را مطرح ميكردم. من دقيقاً نميدانم كه شما و سنديكائى كه عضو آن هستى علىالعموم و به لحاظ سياسى در كجا ايستادهايد. اما راستش در حال حاضر مسئله من موضعگيرى سياسى نيست. شما و سنديكايتان هم اكنون و به لحاظ اجتماعى در مكان درستى ايستاده و پيشقراول راهى هستيد كه تماما به نفع طبقه ماست. به اين دليل اين نامهام، كه از طريق شما و مهديه خطاب به كليه كارگران مبارز شركت واحد تهران و حومه است، گوياى سپاسى است كه در دل من نسبت به شما ايجاد شده است . اين يك اطلاع همگانى است كه در حال حاضر طبقه ما ضعيف است و يكى از دلايل مهم اين ضعف محروميت كارگران از تشكلهاى اصيل كارگرى و تودهئى است. كارگران طى سالها تلاش زيادى براى رفع اين كمبود بعمل آورده و هنوز مىآورند. راه اندازى دوباره سنديكاى كارگران شركت واحد و حومه و اعلام علنى آن در تاريخ ١٣ مهر ٨٣ نشانه به ثمر رسيدن بخشى از اين تلاشها در يكى از حياتىترين رشتههاست. شما با اينكار نه تنها پيشاهنگ كل طبقه كارگر براى ايجاد تشكل تودهئى اصيل كارگرى شديد، بلكه در عمل حكم انحلال دم و دستگاه جاسوسى خانه كارگر و شوراهاى اسلاميش را صادر كرديد. ميزان خشونت اوباش خانه كارگر، شوراى اسلامى و حراست شركت واحد، كه ما در ١٩ ارديبهشت ٨٤ شاهد گوشهئى از آن بوديم، از اينجاست. به همين جهت است كه دولت و بورژواها با تمام توحش و امكاناتشان در مقابل شما ايستاده و به بچهى ٢ ساله و كودك ١٢ ساله شما رحم نميكنند. ما فعالين كارگرى و همه كارگران بايستى سنديكاى شما را در در اين مقام بشناسيم و از آن دفاع كنيم و مادام بر همين مسير هستيد بر دامنه دفاع و پشتيبانى خود بيافزائيم. من شك ندارم كه هم اكنون دهها هزار كارگر در بخشهاى نفت، گاز، پتروشيمى، ذوب آهن، صنايع الكتريكى و الكترونيكى، ماشين سازيها، معادن، مزارع، كارگاهها و ساير مراكز كارى از ته قلب پشتيبان شما و مبارزه شمايند و اگر اين حمايت جنبه مادى پيدا نكرده بدليل محروميت آنها از يك تشكل تودهئى اصيل، مستقل از دولت و رزمنده است. اين سنديكا ويژگيهائى را دارد كه بايد آنها شناخت و تقويت كرد. سنديكا بر اساس استانداردهاى بينالمللى و به اتكا به نيروى تودهئى كارگرى بازسازى شده و در صدد تحميل خود به دولت برآمده است. تشكل شما ٨٠٠٠ نفر از ١٧ هزار استخدام شده شركت واحد را سازمان داده است. رژيم با اين تصور كه اين توده عظيم متكى به چند عضو رهبرى است در اول ديماه ٨٤ هفت نفر از هيئت مديره و از جمله آقاى اسانلو را دستگير كرد و توقع داشت كه سنديكا فرو بريزد و يا لااقل ناكارا شود. معمولاً سازمانهاى درون رژيم بر اساس رابظه امام و امتى سازمانيافته و اگر صندلى را از زير امام بكشى امام و امت با هم سرنگون خواهند شد. اما پيروزى اعتصاب ٤ ديماه ٨٤ نشان داد كه كور خواندهاند. همين امر قاليباف را مجبور كرد تا تقاضاى مذاكره با نمايندگان سنديكا را پيش بكشد. اعضاى باقيمانده رهبرى بدرستى او را نه به اتاقى دربسته كه به استاديوم ١٢٠٠٠ نفره كشاند. او ناچار شد در مقابل آن نيروى عظيم كارگرى سر تعظيم فرو آورد و قولهائى بدهد كه هيچكدام را عملى نكرد و ننگى براى خود و همكارانش خريد. اما آن تجمع بدليل اتكاى سنديكا به تودهى اعضايش، درسى بزرگ بجا نهاد. در روز شنبه ٨ بهمن كاربدستان و ماموران فقط به دستگيرى فعالين و هدايتگران سنديكا بسنده نكردند، بلكه به قولى ١٣٠٠ نفر را دستگير نمودمند و در زندانهايشان جا براى نگهدارى بازداشت شدگان نيافتند. راستش اگر ١٣٠٠ نفر از يك حزب بزرگ را ميگرفتند، ديگر آن تشكل قادر به فعاليت نميبود. اما اين ضربه سنديكاى شما را از كار نيانداخت هيچ بلكه كارگران بيشتر و بيشترى به صف جلو آمدند، خانوادههاى دستگير شدگان فعال شدند، نيروهاى دانشجو و ساير مردم مبارز به شما پيوستند و صفى از مبارزه در جامعه شكل گرفت كه الهام بخش است. يعقوب عزيز، تا همينجا سنديكاى شما نشان داده است كه ایجاد تشكل تودهئى اصيل و مستقل كارگرى ممكن است و خانه كارگر، شوراهاى اسلامى، حراست، اطلاعات، زندان و شكنجه سدهائى هستند در هم شكستنى. من ميدانم كه كارى دشوار و مبارزهئى پيچيده در مقابل داريد و تداوم كارى شما بستگى دارد به پشتيبانى عملى و موثر عاجل و نيز تلاش براى سازمان دادن دهها و صدها تشكل تودهئى كارگرى و مستقل ديگر. اين مبارزه بهركجا كه برسد، سنديكا پيشاهنگ شما تا همينجا كارى تاريخى صورت داده است. در ضمن مبارزات شما سبب شده است كه پيوند بين طبقه كارگر ايران و بقيه همطبقهئىهايش در جهان وسيعاً گسترده شود. افتخار بر شما و خانوادهتان و افتخار بر همه كارگران مبارز شركت واحد، خانواههايشان و نيز پشتيبانان شما. |